صدای قطار پیچیده در حجم خیال
دُودُو چی چی.. دُودُو چی چی..
رقصِ بی تابِ دستانت، سیّال فضا
بای ی، بای ی.. بای ی، بای ی..
طپش فاصله ها و جدایی از نو
بازمزّه ی آخرین بوسه، به پیچ اولین تونلِ تنهایی
نقش تصویر دو چشمِ نمناک، لبریز از عهد
و ظهورِ بی نهایتِ نور
تمنای فرا آرزویی از آن سوی افق
;
انتظارِ تو
به
ایستگاهِ آخر
۱ نظر:
یاد این افتادم
دستی تکان دادی در آن صبح مه آلود
یعنی که ای زیباترین ایام بدرود
دستی تکان دادم میان خنده و اشک
یعنی که پایان یافت شادی های من زود
در آخرین لحظه گلی دادم به دستت
تنها گل گلدان که همرنگ دلم بود
سوتی کشید و ریل را پیمود سنگین
گم شد قطار خاطره در هاله ی دود
سکو تهی شد از قطار این کوه آهن
می رفتی و بار غمت بر شانه ام بود
روی زمین چیزی نگاهم را نگه داشت
این گل همان گل بود آه ! اما گل آلود
ارسال یک نظر