جمعه، مهر ۰۲، ۱۳۸۹

به بهانه ی «شما یادتون نمیاد»، «دهه پنجاهی ها»، «کارتون های زمان ما»
و بقیه ی فیسبوکی ها که بغضِ نوستالژی دارن.

- گردو

- شکستم

- گردو

- شکستم

- ...

- زدم سرتو شکستم

فرهنگ «یارکشی» از کودکی در ما نهادینه! شده (نهادینه!: از تیر و تخته های گفتمانی دهه ی گذشته، محضِ یادبود). تا دور هم جمع می شدیم و تعدادمون از سه، چهارتا بیشتر می شد به فکر یارکشی می افتادیم! انگار حوصله ای برای «همه باهم یکی» نبود. تمام سعی مون رو میکردیم، یکی این ور باشه، یکی اون ور! تازه به اینم خیلی راضی نبودیم. اگه میشد دو تا داداش یا دوتا رفیق جون جونی رو ازهم سوا می کردیم که دیگه معرکه بود.

- گردو

- شکستم

- ...

- زدم سرتو شکستم

سرت شکست، سرم شکست. اما،

به سنگ نخورد،

هنوز..