یکشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۹۰

Löwen & Mäuse





فلسفه نامشخص جذب مربیان خارجی  
سرخآبی با برند آلمانی
     رامتین جباری                          

«میشائیل هنکه» 54 ساله، شاید مدل کوچکی از «کارلوس کی روش» باشد، وقتی «آلکس فرگوسن» و «اوتمار هیتزفیلد» از معتبرترین مربیان فوتبال جهان به حساب می آیند. «کی روش» و «هنکه» دستیاران معتمد و با سابقه طولانی همکاری با این مربیان نام آشنا بودند که حالا ایران را برای ادامه فعالیت حرفه ای شان انتخاب کرده اند. اگر همراهی «رالف زومدیک» آلمانی نیز، با سابقه سرمربیگری در بوخوم و تیم ملی غنا، با پرسپولیس قطعی شود، برای پوسته ظاهری فوتبال ایران بوی انقلاب می آید، چراکه رزومه های گران دیروز، دیگر مانع انتخاب امروزِ ایران، برای بازار کار نیست. پیوند مستقیم با سطح اول فوتبال جهان گرچه از کانال مردان متوسط این سطح در حال انجام است اما همین دریچه های متوسط از ظرفیت های فوتبال ایران بالاتر است. 
از روزی که حمید استیلی برای جلب توجه رسانه ها و هواداران می گفت:«اگر سرمربی پرسپولیس شوم، دستیاری در حد کی روش می آورم.» تا امروز که استقلال همان گزینه استیلی را رسماً به عنوان دستیار مظلومی معرفی کرد، نشان تغییر شیوه تفکر برای تکمیل کادر فنی، در باشگاه هایی چون استقلال و پرسپولیس است. در کارنامه این مربیان پیروزی های چشمگیری به عنوان «نفر اول» وجود ندارد اما تجربه کارشان با استانداردهایی بالاتر از فوتبال ایران قطعاً نیروی کمکی موثری خواهد بود، اگر به همان اندازه ای که «هنکه» و مانند او، با «هدف مشخص» دست به این انتخاب می زنند، پشت انتخاب های مدیران ایرانی نیز، هدف گذاری مشخص «با نفع عمومی برای فوتبال ایران» وجود خارجی داشته باشد. 


آمدن هنکه به ایران، به عنوان دستیار پرویز مظلومی، که اگرچه درگروه «مربیان بیشتر موفق» لیگ برتر قرار دارد اما دارای کارنامه یا وجهه ای بین المللی نیست تا برای این انتخابِ هنکه جذاب باشد. فوتبال ایران و عملکرد دهه اخیر استقلال در آسیا نیز آنقدر چشمگیر نیست تا نام و سابقه بزرگ باشگاه، چشمها را بر نام سرمربی اش ببندد، و وقتی هنکه در کنفرانس خبری دو روز گذشته اش می گوید: «من پیشنهادهای خوبی از آلمان و باشگاه‌های دیگر اروپایی و داشتم ولی برایم جالب بود که به ایران بیایم و به هدفی که دارم برسم» و این هدف ناگفته، ذهن مخاطب را با علامت سوالی بزرگ مواجه می کند.
با اعمال قانون سقف قرارداد برای مربیان و بازیکان شاغل در لیگ ایران و نرخ برابری ارز، اگر قرارداد هنکه همان 350میلیون تومان باشد، معادل 300هزار دلار خواهد بود و این در حالی است که کمترین دستمزد یک مربی (نه سرمربی) در بوندسلیگا با استناد به آرشیو روزنامه بیلد آلمان، رقمی در حدود 400هزار دلار برای یک فصل است! بنابراین برخلاف آنچه هنکه می گوید این مربیان تازه وارد یا مشتریانی در آلمان و دیگر کشورهای صاحب فوتبال ندارند یا توانایی های فنی امروزشان سوای آنچه است که برایش تبلیغ می شود، و یا اینکه رقم قرارداد در ایران آنقدر وسوسه انگیز است که جایی بالای سقف امضا می شود!
میشائیل هنکه هرگز فوتبالیست مطرحی نبود و معتبرترین پیراهن باشگاهی اش متعلق به «واتن شید» گمنام است. او خیلی زود به مربیگری رو آورد و 31 سال بیشتر نداشت وقتی در بورسیا دورتموند دستیار هیتزفیلد شد. این همکاری نزدیک به 9 سال، از 1989 تا 1998، در این باشگاه ادامه داشت تا اینکه در سال 98 زوج «اوتما - میشا» به سقف آروزهای موجود در بوندسلیگا رسید و به بایرن مونیخ رفت و به مدت 6 سال «باواریایی ها» را هدایت کردند. سابقه همکاری 15 ساله با هیتزفیلد و سابقه قهرمانی های پیاپی با دورتموند و بایرن آنقدر معتبر بود تا هنکه برای فصل 6-2005 «نفر اول» کایزرسلاترنی شود که با «ره هاگل» تجربه های درخشانی در سالهای پایانی دهه 90 داشت و بوندس لیگا را نیز بالای سر برده بود.
هنکه در اولین تجربه سرمربیگری، یک ناکام محض بود. شکست های پیاپی و چسبیدن به قعر جدول باعث شد، در  پایان هفته چهاردهم، مدیران کایزرسلاترن «در خروج» را به او نشان دهند. کایزرسلاترن در پایان، راهی لیگ پایین تر شد و شخص هنکه با دو رده سقوط، برای هدایت «ساربوکن» به دسته 3 بوندسلیگا رفت تا همه تجربیات درخشانش با هیتزفیلد را در این رده بکار گیرد. سرنوشت محتوم او به شکست، قصه کایزرسلاترن را تماماً تکرار کرد تا اینبار در پایان هفته پانزدهم اخراج شود و ساربروکن نیز مسافر دسته چهارم باشد! او در نهایت یک فصل دیگر به عنوان دستیار در بایرن مونیخ با هیتزفیلد همکار شد و این تمام کارنامه مردی است که در آلمان موفقیت هایی را دید که به نامش نیست و صاحب اول و آخر شکست هایی است که شریک دیگری ندارد! 
اگر کی روش «دو ممتاز و نفر اول متوسط» معرفی شد، هنکه دو نسبتاً ممتازی است که گاهی به اشتباه روی صندلی شماره یک هم نشست. ضرب المثلی آلمانی می گوید: «Löwen fangen keine mäuse» چیزی شبیه به «شیران، موش شکار نکنند.» ورود مربیانی از جنس هنکه بجای حضور مربیانی بی نام و نشان، گرچه پیشرفت قابل احترامی از سوی مدیران است اما مشخص نشدن فلسفه این حضور، ذهن «بدبین شده» به معادلات فوتبال ایران را درگیر می کند که منافع وجود مربیانی از این دست، با وجود اختیارات محدود نفر دوم، بیشتر برای کیست!؟ و در تقابل امروز «مدیران ایرانی-مربیان خارجی»، شیر و موش کدام اند!؟

دوشنبه 27 تیر 90


هیچ نظری موجود نیست: