شنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۱

پارادوکس


فوتبال؛ پارادوکس محض

رامتین جباری
یک - خوددرگیری بدترین شکل درگیری است؛ ماجرای پیراهن آبی فرهاد مجیدی و نشان دادن چهار انگشتش به استادیوم صدهزار نفره طرفدار پرسپولیس در روزی که سر دیگر داستان استقلال نبود همه جور کنش و واکنش را در پی داشت. و من هم، که همیشه همه سعی‌ام در مجزا دیدن فوتبال از هر پدیده‌یی، اعم از گرایش‌های سیاسی، قومی نژادی و باقی تسویه حساب‌های غیر ورزشی و گاه ضد ورزشی است، پیراهن آبی فرهاد را از دریچه تقابل ایران و قطر دیدم و ناخودآگاه آلرژی عربی را به زمین فوتبال ربط دادم و نوشتم فرهاد دعوای خانگی را به نفع غریبه‌ها بیرون از خانه برد و کری برای پرسپولیسی که حریفش الغرافه بود مثل زدن سیلی به گوش برادر است به خاطر خوشایند پسر لوس همسایه! و باقی حرف‌ها که در اعتماد پنج‌شنبه چاپ شد، اما خودم از آن بخشی که به دعوای فارس و عرب در زمین فوتبال دامن می‌زند از خودم [حتی حین نوشتن] عصبانی بودم و هستم!
دو- زمین فوتبال جای مسابقه و مبارزه است اما به زبان خودش، قوانینش همه جای دنیا یکی است و تنها پدیده موجود در جهان است که از ناکجاآباد تا هر کجاهای دیگر را هر زمان که اراده کند نود دقیقه میخکوب می‌کند. فوتبال سیاست‌مدارهای آنچنانی را موش و نامدارترین سلبریتی‌های دنیا را برای محبوب‌تر شدن به سکوهای استادیوم‌های فوتبال جذب می‌کند. فوتبال پر مخاطب‌ترین رسانه دنیاست که حرفش را در گسترده‌ترین سطح ممکن به کرسی می‌نشاند و به سادگی از برابری، عدالت، و عدم وجود هر دوی آن می‌گوید! فوتبال به ما یاد می‌دهد در دنیای نابرابر برای رسیدن به برابری باید از جان مایه گذاشت، برقراری عدالت در دنیای نامتعادل غیرممکن است، قضاوت کاری فرا انسانی است که در بهترین شکل ممکن هم بدون اشکال نخواهد نبود، زندگی الزاماً به نیروی قوی‌تر تعلق ندارد، گاهی با یک گل غیر قانونی می‌شود به یک برد قانونی رسید و زمان هرگز برای تصحیح اشتباه‌ به عقب برنمی‌گردد. 
سه - اینکه فوتبال عین زندگی است یا چیزی فراتر از آن، موضوع مورد مناقشه فلاسفه فوتبال است اما آنچه مسلم است فوتبال از زندگی مجزا نیست؛ پس اگر در زندگی روزمره مرزی پر رنگ بین تفاوت‌های قومی نژادی می‌کشی، استراتژیک‌ترین قطعه این مرز دقیقاً می‌افتد روی خط وسط زمین فوتبال!
چهار - فوتبال برای نزدیکی و دوستی آدم‌هاست یا ظرفیتی برای تسویه حساب‌های جا مانده!؟ کدام؟ فوتبال جایی است که آرژانتین انتقام جزایر فالکلند را از بریتانیا بگیرد یا وقتی برای یک عکس یادگاری مختلط، تا ایران و عراق پس از جنگ هشت ساله لبخند مشترک بزنند!؟ هان؟ فوتبال می‌تواند آلمان‌غربی را سیزده سال پس از ساخته شدن دیوار برلین با آلمان‌شرقی روبرو کند و یا 20 سال بعد از انقلاب ایران و قطع روابط دیپلماتیک با آمریکا کاپیتان‌های دو تیم را مقابل چشم میلیاردی کره زمین بیاورد تا با هم دست بدهند و پرچم دو کشور را مبادله کنند!
پنج - فوتبال قدرتمند است، آن قدر قدرتمند که تاریخ از پیش تعیین شده حساس‌ترین نشست‌های سیاسی را در جهان جابه‌جا کند، سیاست را 90 دقیقه تمام سر پا نگه دارد و عدد اعضای رسمی فیفا از تعداد کشورهای عضو سازمان ملل 16 تا بیشتر باشد!
شش - فوتبال یک «پارادوکس محض» است، یک حقیقت تمام‌عیار که با ضد خودش همزیستی وحشتناکی دارد، گاهی غیر ممکن‌ها را به سادگی ممکن می‌کند و گاه از رعایت ساده‌ترین چیزها به سختی وا می‌ماند. «هیچکس نباید آنقدر ثروتمند باشد که دیگری را بخرد یا آن قدر تهیدست که خود را بفروشد. هیچ کس نباید قدرتی بیش از آن قدرتی که قانون به او داده، داشته باشد و آنچه قانون به او داده باید با نیروی طبیعی و روح آنها سازگار باشد. بدون برابری آزادی نیست و اگر هست، پوچ است.» این قرارداد اجتماعی ژان ژاک روسو چقدر برازنده فوتبال است! هر اندازه که زندگی اجتماعی از تعهد به این قرارداد وا مانده، فوتبال سر هر بزنگاهی صدایش در برابر هر نیروی مقاوم به روش خودش بلند می‌شود، جالب نیست!؟
هفت - فرهاد مجیدی سهم مشخصی از خاطره‌های خوب فوتبال دارد. او هم بخشی از همین تناقضی است که از سر تا پای فوتبال، زندگی، و «زندگی با فوتبال» می‌بارد. برای همین فرهاد دوست‌داشتنی است حتی روزی که دوست‌نداشتنی به نظر می‌رسد. اگر بلد بودم فوتبال را جدای از دعوای قدیمی فارس و عرب ببینم، شاید داستان فرهاد یک واکنش ساده در مرز زمین فوتبال تعبیر می‌شد. ضمناً این خاصیت ویژه فوتبال بی حادثه و بی خبر ما هم است که از زیر پیراهن فرهاد، یک جفت پیراهن عثمان و یوسف می‌سازد، به بهانه‌اش قیصریه را به آتش می‌کشد و آغازگر موج جدید رسانه‌یی می‌شود تا همه ما سرگرم شویم!

شنبه 2 اردی‌بهشت 91

پنجشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۹۱

7


جای بوسه حرف می‌زدی

آهای فرهاد مجیدی!

رامتین جباری

فصلی که پر ستاره‌ترین استقلالِ دهه گذشته را تجربه می‌کرد، وزن فرهاد مجیدی عامل تعادل بین بازیکن‌های تازه وارد و قدیمی‌ها بود. فرهاد در استقلال فراتر از یک بازیکن یا حتی یک کاپیتان ساده بود. شماره هفت آبی یک‌تنه حلقه اتحاد بازیکنان، کادرفنی و مدیریت با هم بود و محبوب سکوها که نامش یک لحظه هم از زبان استقلالی‌ها نمی‌افتاد. نیم‌فصل که شد کاپیتان دلش هوای سواحل جنوبی خلیج فارس را کرد تا منبع تغذیه‌اش از پروژه پارس جنوبی به میدان گنبد شمالی تغییر نام دهد. مجیدی دقیقاً در مقطعی از استقلال رفت که جدایی‌اش به شدت حس شد و آغازگر حواشی ویرانگری بود که تا لرزاندن نیمکت مظلومی هم پیشروی کرد. اشک‌های تیام دلیل اصلی این جدایی عنوان شد که صحت نداشت، در ادامه از اختلاف فرهاد با معاونان فتح‌اله‌زاده گفته شد که مبهم ماند و در آخر مجیدی که در مصاحبه‌یی گفت پس از قهرمانی استقلال در جام‌حذفی همه چیز را می‌گوید که تا هنوز هم نگفته!
مهم نیست روز بازی پرسپولیس ایران با الغرافه قطر چند نفر با دیدن آن پیراهن آبی تن فرهاد دلشان قنج رفت! همه جای دنیا و بین هر گروهی از آدم‌ها هستند کسانی که تا نوک بینی‌شان را هم به زور می‌بینند. روزی که استادیوم آزادی پس از مدت‌ها برای مسابقه یک تیم باشگاهی با یک حریف عربی پر شده بود، فرهاد با دو اخطار پیاپی اخراج شد و حین خروج از زمین مسابقه، زمین بازی را گم کرد! او بازی بدون توپ را از لیگ قهرمانان آسیا و رویارویی ایران و قطر به داربی شهر تهران و تقابل آبی و قرمز کشاند! نشان دادن پیراهن آبی به هواداران پرسپولیس و بوسه به عشق استقلال و نشان دادن عدد چهار به نشانه چهار برد داربی یا چهار گلش به پرسپولیس کری قشنگی است، جذاب است، استقلالی‌ها را سرخوش می‌کند و پرسپولیسی‌ها را به واکنش وا می‌دارد اما جایش قطعاً وسط بازی پرسپولیس با یک تیم عربی نبود!
تکرار چرایی وجود حساسیت‌ها بین ایران و کشورهای [به قول رضا کیانیان در فیلم آژانس شیشه‌ای] گوگولی مگولی حاشیه خلیج فارس تکراری است و همین کافی است تا سر تا پای حرکت فرهاد غلط باشد. مجیدی با باشگاه الغرافه قطر قرارداد دارد پس اگر برای موفقیت این تیم از جانش هم مایه بگذارد کم گذاشته، قانون، اخلاق، زبان فوتبال و مرام حرفه‌یی هم همین را تایید می‌کند. حتی به شیوه نوین فوتبال حرفه‌یی، مجاز است داور را گول هم بزند و به نفع تیمش پنالتی بگیرد، به نماینده باشگاهی ایران گل بزند و از خوشحالی فریاد بکشد. آنقدر خوب بازی کند که کسی به گرد پایش هم نرسد، این زبان رسمی و بین‌المللی فوتبال است، زبانی قابل فهم که همه را به تحسین و تشویق ترغیب می‌کند. فرهاد ولی دعوای خانگی را به نفع غریبه‌ها بیرون از خانه برد! کری «استقلال-پرسپولیس» برای پرسپولیسی که حریفش الغرافه بود مثل زدن سیلی به گوش برادر است به خاطر خوشایند پسر لوس همسایه!
این تعصب استقلالی نبود، شوآف بود؛ یک جور نمایش که از بی‌سلیقگی پر است! تعصب استقلالی فرهاد شاید در ماندن به هر قیمتی با پیراهن آبی تعبیر می‌شد (البته از نوع اصلش!)، یا عمل به وعده قدیمی برای گفتن تمام حقایق به هواداران استقلال! اما اینکه جلوی چشم هم تیمی‌های عرب، پیراهنی به رنگ آبی را به اسم استقلال مصادره کنی اسمش نه تعصب است نه عشق و نه هیچ چیز خوب دیگری که کسی را به تحسینش وادار کند؛ تعصب داری جای بوسه رازهای مگو را بگو. و یادت باشد شان و حرمت «استقلال» جایی فراتر از این بازی‌هاست که پیراهنش زیر پیراهن یک تیم عربی پنهان شود. خلاصه که این جا را خراب کردی، آهای فرهاد مجیدی!
پنج‌شنبه 31 فروردین 91
 

چهارشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۹۱

؟


علت فحاشی تماشاگران ما چیست؟

بی فرهنگی یا بی اعتمادی

رامتین جباری

اینقدر که بازی ناتمام «پرسپولیس-داماش» همه را شوکه کرد، فحاشی تماشاگران نکرد. چراکه اعتراض هواداران در فوتبال ایران چه به داور باشد، چه به تیم یا بازیکن حریف و چه در مواردی حتی اعتراض به تیم خودی، با مفاهیم و عبارت‌های ناهنجار و مشمئزکننده‌یی همراه است که هیچ نمونه متناظری در مقیاس یک جمعیت غالب و در یک شعار هماهنگ با هیچ استادیوم دیگری در دنیای فوتبال ندارد! و تاسف‌بارتر اینکه در بسیاری از مواقع که تماشاگران صرفاً قصد تشویق تیم خودی را دارند و خبری از فشارهای عصبی هم نیست، چنین واژه‌های ضداخلاقی در ترجیع‌بند شعارهای حمایتی‌شان هم نقش غیرقابل انکاری دارد!
بی‌اخلاقی روی سکوها از اواسط دهه هفتاد شدت گرفت وقتی برخی مدیران و مربیان برای کنترل هواداران نوچه‌پروری و لیدرسازی کردند. آنها به اسم فرهنگ‌سازی هدایت تماشاچی‌ها را به افرادی سپردند که بعضی‌شان رزومه کاملی از سوابق و ناهنجاری‌های اجتماعی را، از دستگیری در طرح جمع‌آوری اراذل و اوباش تا مبارزه با موادمخدر و سایر منکرات را یکجا دارند.
و «ما بهترین هواداران دنیا را داریم» تنها راهکار مدیران ارشد ورزش ایران شد که در مواقعی که احساس خطر می‌کنند برای مدیریت بی‌اخلاقی روی سکوها بکار می‌گیرند و از جمعیت به طور میانگین پانزده هزار نفره استادیوم‌ها، صدای غالبِ مثلاً دوازده هزار نفر را «تماشاگرنما» و باقی‌مانده را بهترین هواداران دنیا می‌دانند! برای همین اهالی فوتبال به این بی‌اخلاقی عادت به جبر کرده‌اند و گوش‌ها به زشت‌ترین واژه‌های جاری بی‌تفاوت شده‌اند.
محمود رفیعی، که بازی نفرین‌شده! «پرسپولیس-داماش» را سوت می‌زد، جامعه فوتبال ایران را در دقیقه 2+90 بهت‌زده کرد؛ هواداران یک‌صدا به داور فحاشی می‌کردند و بازی جریان داشت، گزارشگر تلویزیونی به روال چنین مواقعی بی‌تفاوت فقط بازی را گزارش می‌کرد، کارگردان تلویزیونی نهایت هنرش را برای شنیده‌نشدن شعارها بکار می‌برد و پرسپولیس 9 نفره در پی جبران یک گل عقب‌مانده بود که داور ایستاد، سوت زد و توپ را گرفت، حتی عادل هم باور نکرده بود که علت، ناسزاهای تماشاچی‌هاست و دنبال کشف دلیل توقف بازی بود که لب‌خوانی‌ها و حرکات داور پرده از راز او برداشت. علی کریمی وساطت کرد، بازی ادامه یافت اما یک دقیقه هم دوام نیاورد تا آخرین مسابقه هفته 29 لیگ‌برتر در آخرین ثانیه‌ها ناتمام اعلام شود؛ این اما یک روی سکه است! رویی که تنها به این بازی مربوط نیست و ریشه در عدم آشنایی ما با آداب هواداری دارد و چه خوشمان بیاد چه بدمان، فرهنگ تماشای یک مسابقه فوتبال در استادیوم‌های ما در اسف‌بارترین وضعیت ممکن است!
روی دیگر سکه «عدم اعتماد» است. هواداران و اهالی فوتبال به جامعه داوری اعتماد ندارند. وقتی هر از چندگاهی از سر نداشتن سوژه برای برنامه‌سازی یا برای فروش بیشتر با یک تیتر جذاب و یا برای تسویه حساب‌های شخصی و دسته‌بندی‌های گروهی «ناهنجاری» را داغ کرده و بی‌سامان و بی‌پایان در ذهن مخاطب رهایش می‌کنیم، نتیجه‌اش بی اعتمادی می‌شود؛ بی اعتمادی به داور، به مدیر، به مربی و بازیکن.
موضوع «ناپاکی فوتبال» در گسترده‌ترین شکل ممکن در جامعه مطرح می‌شود؛ از داوری گفته می‌شود که با تراول پنالتی می‌گیرد، از بازیکنی که با چک گل به خودی می‌زند، از مربی که با چمدان پول تیمش می‌بازد و از مدیری که با سند قهرمانی را می‌خرد، و همه تقلاها برای درد «فوتبال پاک» در همین درجه از اقدام درجا می‌زند؛ «افشاگری و در ادامه عدم اعتماد»، و فحاشی که ساده‌ترین و عادی‌ترین واکنش هوادار بی‌اعتماد شده در فوتبال ایرانی است.
 سه‌شنبه 22 فروردین 91

دوشنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۹۱

بی‌پولی

بحران بی پولی

رامتین جباری

اینطور که به نظر می‌آید «فدراسیون فوتبال» تنهاست. اسپانسر 180میلیاردی که مانور تبلیغاتی بود و حالا که ایمیل‌های فیفا سبب شد هیات دولت مجوز کار علی کفاشیان را تمدید کند، متولی ورزش ایران، فوتبال را بدون پول توجیبی رها کرده تا کفاشیان بهای استقلال فدراسیون را شخصاً بپردازد! کار به جایی رسیده که علی کریمی برای تامین بودجه تیم‌ملی به مسوولان فدراسیون توصیه کرده از مردم کمک بگیرند؛ «وقتی کسی نیست که به تیم‌ملی کشورش کمک کند، فدراسیون باید از مردم کمک بخواهد. من مطمئن هستم اگر از این راه اقدام کنند خیلی زودتر به پول می رسند تا اینکه بخواهند از این و آن پول بگیرند.» این و آن همان‌هایی هستند که برای انتخابات اسفندماه گذشته فدراسیون خواب‌هایی دیده بودند که تعبیر نشد و تسویه حساب‌ها را حالا به زمین حساب بانکی کشانده‌اند. فوتبال تماماً دولتی ایران اکنون فدراسیونی را بالای سر خود دارد که با سودای خودمختاری در نخستین گام به سد محکم «بی پولی» خورده و در آستانه بازی‌های مقدماتی جام‌جهانی با کیروشی طرف است که حرف غیرحرفه‌یی در کَتش نمی‌رود؛ او که پیش‌بینی هر حرکت غیر اصولی را از طرف مسوولان فوتبال ایران در یکایک مفاد قراردادش کرده، سرِ تیم‌ملی، برنامه‌هایش و اردوهای آمادگی با کسی شوخی ندارد!
هر اقدام شجاعانه‌یی هزینه دارد؛ شرایط طوری رقم خورد که از کفاشیان بله قربان‌گو، کفاشیان مستقل‌گرایی ساخت که تاریخ فوتبال پس از انقلاب ایران را به دو دوره قبل و بعد از اسفند 90 تقسیم کرد؛ شاید اگر مهدی تاجی نبود که علیه مافوقش لابی کند یا اگر همه ناکامی‌ها به اسم علی کفاشیان سند نمی‌خورد، او هم به سیم آخر نمی‌زد. کفاشیان وقتی به سیم آخر زد که به دیدار دکتر عباسی رفت و شنید که گزینه وزارتخانه نیست و توصیه شد کنار بکشد، کفاشیان اما در انتخابات ماند و بازی را برد، بردی که به استقلال فدراسیون فوتبال ایران تعبیر شد!
وقتی تلفنی به صفایی‌فراهانی خبر دادند که مجمع کفاشیان را انتخاب کرد، باور نمی‌کرد و پرسید: «فلانی راست می‌گی؟» تایید که شد ابتدا به آن سوی خط تبریک گفت ولی در ادامه و برای پیش‌بینی وضعیت دوره دوم ریاست کفاشیان سکوت کرد! مصاحبه نوروزی صفایی‌فراهانی با سالنامه اعتماد 91، خواندنی زیاد دارد اما یک جمله در پرسش میزبان این گفتگو ماندگار است؛ «آقای فائقی یک اظهارنظر جالب دیگر هم در مورد شما کرده‌اند، ایشان گفتند ما در مقابل آقای صفایی‌فراهانی مثل آمریکا بودیم، هیچ غلطی نمی‌تواستیم بکنیم.» حالا داستان در شرف تکرار است، اگر از کفاشیان توقع بیش از ظرفیت نداشته باشیم، می‌شود گفت حداقل مجمع فدراسیون و صاحبان آرا جرقه وضعیتی را زدند که مشمول این اظهارنظر فائقی است!
اما حکایت بی پولی حکایت دیگری است وقتی که باور داریم اگر فقر از در وارد شود، ایمان از پنجره خارج می‌شود؛ عدم حمایت ناگهانی دولت از فوتبال در شرایط بد اقتصادی امروز، ابتدا کفاشیان را به تنگنا و سپس فوتبال را به بن‌بست می‌کشاند. گلریزان به سبک فیلم‌های فارسی و مرام‌های زورخانه‌یی این روزها دیگر خریداری ندارد، امروز پول توقع می‌آورد. وقتی دولت به راحتی از عواید موفقیت فوتبال ملی می‌گذرد و اینطور حس می‌شود که افتخار ملی قابلیت فنا شدن به پای منافع گروهی را دارد، انتظار نمی‌رود که در حرکتی نمادین [برای دهه 90 گلریزان قطعا حرکتی نمادین است، مثل یک جور آئین نمایشی به یاد گذشته‌های از یاد رفته.] گره از کار تیمی باز شود که رئیسش «کارلوس کی‌روش» است و ماموریتش رسیدن به جام‌جهانی برزیل 2014!
این که ایران شاید تنها کشوری در دنیا است که «افتخار ملی» را قابل قربانی شدن به پای «منافع شخصی» می‌داند، باوری است که باید در محاسبات مدیریتی لحاظ شود؛ پس کفاشیان متوقع نباشد که به بهانه جام‌جهانی سر کیسه شل شود! شنا خلاف جهت جریان تند رودخانه نفس را به تک شماره می‌اندازد. صفایی فراهانی در همان گفتگو می‌گوید: «حمایت کردن با سهیم شدن فرق دارد.» و در قیاس شیوه مدیریت فوتبال در ژاپن با آنچه در ایران می‌گذرد می‌گوید: «آنجا همانطور که از یک کارخانه نساجی حمایت می‌شود از فوتبال هم حمایت می‌شود، چون نگاهشان صرفاً اقتصادی است.» اینجا نگاه ملغمه‌یی است از بازی‌های شبه سیاسی، گروه‌بندی‌های جناحی، یارکشی‌های دسته‌یی و اقتصاد تیمی! و کمی با ژاپن و حال و هوای آنجا فاصله دارد، برای همین صفایی فراهانی در واکنش به انتخاب آزاد کفاشیان سکوت می‌کند، حامی گردن کلفت آنچنانی [مثل دوره فدراسیون دادکان!] اذن دخول را به فوتبال ندارد و این فوتبال شبه مستقل می‌ماند و جریمه سنگین خودمختاری!
شمایی که این یادداشت را خواندی و دوستدار فوتبالی، اگر حاضری دست در جیبت کنی چقدر برای حمایت از فوتبال ملی سخاوتمندی!؟ حمایت از فوتبال ملی تا چه حد دغدغه شماست؟ و این شما در شماره چه تعدادید؟ و سریالی از پرسش‌های دنباله دار! و آیا کسب سهمیه برای حضور در جام‌جهانی 2014، گروهی یا فردی را در داخل مرزهای ایران ناراحت می‌کند؟ جواب این پرسش کلید معمای امروز فوتبال ایران است.
دوشنبه 21 فروردین 91

جمعه، فروردین ۱۸، ۱۳۹۱

سلطان نو


دنيزلی «سلطان» تازه پرسپوليس


فصلی که برای پرسپولیس بیشتر شبیه به کابوس بود، دومین روز سال نو به جایی رسید که الشباب امارات را با شش گل بدرقه کرد و امشب برای صدرنشینی گروه D لیگ قهرمانان آسیا مهمان الغرافه قطر است. پرسپولیس که جام‌حذفی را میانه راه به رقیب دیرینه واگذار کرد تا جام دو ساله قهرمانی را بالای دست استقلال رصد کند، در لیگ برتر هم بالاترین شانسش ایستادن روی پله چهارم است و این یعنی پرسپولیس سهمی از باشگاه‌های آسیای سال بعد نخواهد داشت.
لیگ یازدهم و فصل 91-90، فصل ناکامی پرسپولیس بود که هرگز فراموش نمی‌شود، فصلی که پرسپولیس تا رده پانزدهم پایین رفت، 8 باخت را تجربه کرد و با یازده مساوی و 37 گل خورده در لیگ، یک تیم متوسط رو به پایین شد که هیچ شباهتی به ترجیع‌بند «پرسپولیس زلزله» در شعار معروف هواداران این تیم ندارد! اگر از حمید استیلی تلخ‌ترین خاطره عمر ورزشی‌اش را بپرسی، البته توصیه می‌شود که نپرسی چرا که بی‌شک چشم‌هایش ریز و خیره، گونه‌هایش سرخ و صدایش زیر می‌شود و وقتی عرق سرد روی پیشانی‌اش را پاک می‌کند از لیگ یازدهم آنقدر می‌گوید که فضای گفتگو اشکی شود!
روزی که دنیزلی از ایران می‌رفت به جای خداحافظی گفت: «خدا کند بعداً با پشیمانی دنبال من نیایید!» آن روزها عقیده این بود که اگر دنیزلی کارایی داشت در ترکیه بدون تیم نمی‌ماند، از بشیکتاش و فنرباغچه و گالاتاسرای تا باقی تیم‌های ترکیه، حتی یکی‌شان او را نمی‌خواهد که امروز اینجاست! دنیزلی رفت و اتفاقاً با بشیکتاش قهرمان لیگ و سوپر جام ترکیه شد تا آه از نهاد پرسپولیسی‌ها بلند شود! شاید اگر پرسپولیس مدیری مثل حبیب کاشانی نداشت هنوز «کرانچار» سکاندار پرسپولیسی بود که امروز بی «کرانچار» غیر قابل تصور به نظر می‌رسید! اما از عواید داشتن تصمیم‌سازی چون کاشانی راه را از کرانچار به مسیر دایی تا بن بست استیلی کج می‌کند! و از سر ناچاری است که پیش‌بینی دنیزلی از آب درست درمی‌آید؛ رویانیان شخصاً راهی کشور دوست و همسایه می‌شود و پیرمرد سرزمین ماوی ماوی را با خود به تهران می‌آورد تا هواداران به جای «استیلی حیا کن رها کن»، «مصطفی پاشا، مصطفی پاشا» کنند.
کمتر کسی فکر می‌کرد پس از پروینِ بچه خیابان عارف، موثرترین سرمربی پس از انقلاب پرسپولیس متولد ازمیر ترکیه باشد! و سلطان «آقا مصطفی» صدایش کند. مهره‌های پرسپولیس جور نیست، از دروازه تا خط حمله دست دنیزلی خالی است، بدن‌های ناآماده و روحیه ضعیف میراث زوج «کاشانی-استیلی» برای پرسپولیس شد و این قطعاً اتفاقی نیست که تفکر دنیزلی از داربی باخته خاطره‌یی منحصربفرد می‌سازد و در لیگ قهرمانان آسیا، مدعی مرحله گروهی است؛ نوع اندیشه دنیزلی در شیوه بازی پرسپولیس آشکار است. چه در روزهایی که می‌بازد و چه وقتی که برنده میدان است، پرسپولیس «متفکر» است؛ علی کریمی مدل استاندارد هدایت جمعی یک تیم فوتبال را به خوبی رهبری می‌کند، مهدوی‌کیا در دقایقی که به بازی گرفته می‌شود از موثرترین‌هاست، غلامرضا رضایی، نوری تا زارع و دروازه‌بان‌های بی‌روحیه شرح وظایف دقیقی دارند و مهمتر اینکه «مصطفی دنیزلی» روزهای باخت پشت بدشانسی، اشتباه فردی و بازیکن سنگر نمی‌گیرد؛ این «تحول» است و بی تردید «اتفاق» نیست.
پیرمرد 63 ساله ترک حالا معمار ارشد پرسپولیس مدل 91 است؛ از تیم ناکام لیگ برتر، امروز برای آسیا یک تیم جاه‌طلب ساخته که از دو بازی با 7 گل زده برای صعود مدعی شماره یک است؛ «بازیکنان پرسپولیس همه مثل بچه‌های من هستند اما آنها باید خودشان را به من ثابت کنند. ایمون زاید تنها در پرسپولیس گل نمی‌زند، او دوستانی دارد، مدافعانی دارد، هافبک‌هایی دارد که همه زحمت می‌کشند، توپ را حاضر می‌کنند و به ایمون می‌دهند و او توپ را گل و هت تریک می‌کند. ما تیمی موفق هستیم که گل می‌زنیم و پرسپولیس برنده می‌شود نه شخصی. این مسئله مهمی است. اینجا پرسپولیس است. هر فردی در هر بازی وظیفه‌ای دارد. یک نفر وظیفه دارد دروازه پرسپولیس باز نشود، یک نفر وظیفه دارد پاس گل بدهد، یک نفر وظیفه دارد گل بزند و در جمع همه وظیفه داریم دل هواداران را به دست آوریم. این موضوع مهم است و من به بازیکنان می‌گویم هر فردی در تمرین جسارت لازم و جدیت داشت، پیراهن پرسپولیس را برای حضور در ترکیب اصلی از من بگیرد.» اینجا پرسپولیس است و این را متاسفانه هیچ کس به اندازه کسی با پاسپورت کشور ترکیه انگار که درک نکرد! و این نوسان سینوسی سطح ادراک بین یک مرز باریک در دو دنیای متفاوت فوتبال است؛ فاصله‌ها از کرانچار و دنیزلی است تا دعوای شخصی مثلث «استیلی – دایی - کاشانی»!!! 

چهارشنبه 16 فروردین 90
 

سه‌شنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۹۱

فرافکن‌ها


بهار سرنوشت‌ساز استقلال

فرافکن ها در راهند!؟

رامتین جباری

روزی که استقلال به مصاف نماینده ازبکستان رفت، کمتر کسی فکر می‌کرد حاشیه از همان روز اول فروردین سال نو یقه تیم مظلومی را محکم بگیرد! استقلال در حالی امتیازها را با نسف‌قارشی تقسیم کرد که جام‌حذفی را از شیراز به تهران آورده و سه امتیاز بازی با الریان قطر هم از پیش به حسابش بود. پسران آبی شهر تهران که از قهرمانی‌شان کمتر از پنج روز می‌گذشت، منتظر جشن هوادارانشان در خانه بودند که برگزار نشد! هواداران استقلال در نخستین روز عید که تلویزیون بی دلیل صدای ورزشگاه را تقریبا بسته بود، نه قهرمانی استقلال را به روی خود آوردند نه نوروز را و انتخاب‌های غافلگیرکننده‌یی برای شعارهایشان داشتند؛ بازی صفر-صفر پیش می‌رفت و ده دقیقه پایانی زمانی بود که هواداران از جایگاهی شروع به اعتراض کردند که آنطور که بعدا منصور پورحیدری گفت جایگاه همیشگی «نقدی» نامی است که مسوولیت کانون هواداران استقلال به عهده اوست.
بازی برای استقلال با سوت پایان، تازه آغاز شد وقتی مهدی رحمتی و میکروفون گزارشگران به هم رسیدند؛ «من لباس حجازی را پوشیدم، شما چرا آتش گرفتی!؟» رحمتی از کسی اسم نمی‌برد، «همه می‌دانند! همانی که پیغام می‌دهد ما داریم می‌آییم و تو را هم برای سال بعد نمی‌خواهیم.» اگر فلاشبکی به یک ماه پیش بزنیم، به مصاحبه‌یی از رحمتی برای بعد از بازی با الریان می‌رسیم که با دلخوری می‌گوید: «آقای مربی معروف که خیلی نقش در موفقیت‌هایت داشته‌ام، چرا وقتی که مربی‌ام بودی ایرادهایم را نمی‌گفتی!» و از حجازی می‌گوید: «پارسال که با سپاهان چهار گل از استقلال خوردم، روز بدی داشتم، اما ناصرحجازی شخصاً با من تماس گرفت، هم دلداری‌ام داد هم چهارتا نکته فنی گفت که دیگر گلی شبیه به گل چهارم را هرگز نخوردم. حجازی زنده‌ام کرد! اما آقایی که مدعی اخلاق است دقیقاً قبل از داربی جلوی ده تا خبرنگار می‌گوید رحمتی گلر زیر تیرک است.»
رحمتی از جایی اعصابش خورد است که اخیرا با کمپینی متشکل از برخی مدیران، بازیکنان، اصحاب رسانه و حنجره‌های پر سر و صدای روی سکوها برای تغییر در شمایل استقلال برنامه‌ریزی دقیق و فعالیت‌های ستادی می‌کنند! کدهایی که رحمتی می‌دهد از اسم «قلعه‌نویی» رمزگشایی می‌کند، سکوهای ناآرام هم کدهایی شبیه به همین دارد! و این برای از پا در آوردن تیمی که در کورس قهرمانی لیگ‌برتر است، سهمیه آسیایی سال بعد را جلوتر از سایر رقبا گرفته و همین امروز برای صدرنشینی دور رفت گروهA لیگ قهرمانان آسیا با الجزیره خواهد جنگید کافی است.
برخی از هواداران استقلال حین بازی این تیم با هر حریفی، اخیرا سرمربی تراکتورسازی را تشویق می‌کنند! همان‌هایی که مظلومی می‌گوید وقتی از جلوی جایگاهشان رد می‌شود به او متلک می‌گویند! روز بازی با ملوان هم از روی سکوهای اطراف همان مسوول کانون هواداران استقلال خبر رسید که این آقا در عکس‌العمل به گلایه پورحیدری گفته؛ «حالا نشان‌شان می‌دهم! همه‌شان رفتنی اند.»
چند دستگی در استقلال بی‌داد می‌کند. در تیمی که بحران مصدومیت نیمی از موثرترین بازیکنان فوتبال ایران را از استقلال گرفته، گروهی از هواداران بی خبر و هم باخبر! سطح توقع را جایی می‌برند که حقیقی نیست تا عرصه را به پرویز مظلومی تنگ و جا را برای دیگران باز کنند! و آقای مدیر سکوت محض می‌کند، تماشاچی صرف است و ژنرال که در تعطیلات نوروز از جاده سلامتی باشگاه انقلاب به بام تهران سوئیچ کرده در جواب رحمتی «فرافکنی» می‌کند: «برگردم با بازیکن سالاری مبارزه می‌کنم.» کمتر از دو ماه دیگر تقدیر استقلالِ 91 رقم می‌خورد!
نکته: در سریال چک برگشتی، پسر دو ساله لطیف از عمو احمدش پرسید: «عمو فرافکنی یعنی چی؟» که احمد در حد درک پسر لطیف گفت: «فرافکنی یه جور نامردیه عمو جون!»

سه‌شنبه 15 فروردین 91