پنجشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۹۱

پل


قسم‌هایی که شکست، پل‌هایی که نشکست

فتح‌اله‌زاده خودش را دور زد، امیر همه را

رامتین جباری

کسی تعجب نکرد. تعجب برای وقتی بود که همه از آمدن امیر به استقلال خبر داشتند و او تکذیب می‌کرد. جمعه گذشته روی آنتن زنده تلویزیون قسم می‌خورد که بحث آمدنش به استقلال صحت ندارد. همان موقع دوستان نزدیکش که همزمان برنامه را تماشا می‌کردند لیست خریدی را که امیر به رسولی‌نژاد داده بود یکی یکی لو می‌دادند. تراکتور و تبریز و معدن مس سونگون و تیم آسیایی هم قصه بود.
مظلومی هنوز دلش به چهار برد پشت سر هم داربی‌ها خوش است. با 58 سال سن خبر ندارد عمر حافظه عمومی کوتاه بود. فرداشبِ برنامه تلویزیونی امیر، فتح‌اله‌زاده هم به شبکه همسایه رفت و پس از آنکه آب پاکی را روی دست‌های مظلومی ریخت، همه خط و نشان‌ها را برای هیات‌مدیره و رسولی‌نژاد کشید. حاج فَتَل (هوادارانِ فتح‌اله‌زاده، او را فتل یا حاج فتل صدا می‌کنند) که خبر استعفا یا برکناری‌اش نقل محافل بود کار را به جایی رساند که گفت باید از من دلجویی شود. او دلش به همسفر شدن با عباسی خوش بود و مطمئن، که به سبک خودش می‌تواند دل وزیر را در سواحل دریای مرمر تصاحب کند.
هوای استانبول کار خودش را کرد. وزیر به فتل قول ابقا داد و نزدیک‌تر، همراه با هوای غبارآلود تهران هیات‌مدیره استقلال به جلسه رفت. جمعی از چهره‌های سیاسی کنار هم نشستند تا در غیاب فتح‌اله‌زاده برای استقلال تصمیم بگیرند. ولی دلشان طاقت نیاورد. دست‌جمعی و بی‌تشریفات، سرزده به خانه امیر رفتند و شبانه او را برای بازگشت به استقلال راضی! کردند. باز هم کسی تعجب نکرد. معمولاً تصمیم‌های استقلال شبانه گرفته می‌شود و اتفاقاً هر زمان پای امیر در میان بوده جلسات شبانه و تاریکی و هیات‌مدیره نقش اساسی را ایفا کرده‌اند.
دوشنبه که خبر منتشر شد قریب به اتفاق مخاطبان، برکناری فتح‌اله‌زاده را هم برداشت کردند. حاجی ولی خودش را از تک و تا نیانداخت. عصر همان روز، خود دعوت به جلسه هیات‌مدیره رفت و حتی شنونده برنامه یکی از گزینه‌های جایگزین خودش هم بود. این که فتح‌اله‌زاده به رسولی‌نژاد چه‌ها گفت و چه شنید چیز روشنی به بیرون درز نکرد اما فردایش، یعنی صبح سه‌شنبه، حاجی راهی ساختمان وزارت ورزش شد.
قول و قرار استانبول را که به یاد وزیر آورد ورق برگشت. یک جلسه سه نفره بین امیر و حاجی و رسولی‌نژاد تشکیل شد و بلافاصله هر سه با هم دوست شدند. برای سونای هفتگی پنج‌شنبه‌شب‌ها معلوم نشد به پاتوق امیر می‌روند یا سونای حاج فتل اما بنا شد امیر به وعده‌یی که شش ماه پیش! [بله شش ماه پیش] برای پاکسازی استقلال [به تعبیر خودش] داده بود فعلا عمل نکند و در عوض حاجی هم به خواسته‌های دیگر او و رییس هیات‌مدیره نه نگوید.
هرچه باشد امیر با شخص رسولی‌نژاد طرف است. خود فتح‌اله‌زاده در همان برنامه تلویزیونی گفته بود وقتی سرمربی را هیات‌مدیره تعیین کند، حد مدیرعاملی از حدود یک مسوول روابط‌عمومی بالاتر نمی‌رود. با تمام این تفاسیر رسولی‌نژاد حرفش را به کرسی نشاند. امیر سرمربی استقلال شد و فتح‌اله‌زاده هم رنگ و بوی تازه‌یی به روابط عمومی باشگاه استقلال بخشید.
در این بین فقط امیر قولش را شکست که قسم خورده بود به قیمت بیرون رفتن از فوتبال و زراعت و کشت و کار هم به استقلال برنگردد. امیر اما از روی یکی از چند پلی که همیشه پشت سرش نگه می‌دارد به استقلال رسید. یکی می‌گفت این‌بار استقلال نه نهم است نه سیزدهم!
از نایب‌قهرمانی [با اختلاف یک امتیاز با تیم قهرمان] و سومی [مجدداً با اختلاف یک امتیاز با تیم قهرمان] و قهرمانی جام‌حذفی و سهمیه آسیا هم که بگذریم، چهار برد مظلومی در داربی‌ها بدون حتی یک گل خورده، رکورد تاریخی و هم! خطرناکی برای امیر است.
حُسنِ خوب J اینکه روی سکوها غیر از امیر شخص دیگری هواخواه و لیدر و هوادار سینه‌چاکی که عمل کند! ندارد وگرنه شاید با اولین تساوی یا هر بهانه‌یی در لیگ دوازدهم «پرویز سوبله چوبله» را صدا می‌کردند. تاریخ دهه اخیر استقلال گواهی می‌دهد سکوهای ناآرام، خوشبختانه یا متاسفانه!، فقط برای زمانی است که امیر سرمربی استقلال نیست. حتی اگر استقلال با امیر تا رده پانزدهم جدول هم پایین برود، جام‌ها و داربی‌ها را در آخرین لحظه واگذار کند، با 4 امتیاز در گروه چهارتیمی باشگاه‌های آسیا چهارم شود و استقلال را بدون حتی یک بازی در لیگ قهرمانان آسیا با یک فکس ساده حذف کند، باز هم سکوها آرام و ساکت و مطیع می‌مانند. این همان حُسنِ خوب J امیر است. آیا!؟
امیر بعد از جلسه سه نفره به شبکه خبر می‌گوید: «استقلال خونه منه.. من هیفده هیجده تا جام با این تیم آوردم.. 8 بارم واسه این تیم عمل شدم..»
همه جام‌های استقلال را از بهمن 1357 تا جام‌حذفی اسفند 90 شمردیم، با احتساب میلزهندوستان 17، 18 تا نشد.

پنج‌شنبه 12 خرداد 91

سه‌شنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۹۱

1


یک‌ها همیشه به نام حجازی است

عبور از مرز زندگی

رامتین جباری

عکس شماره یک- خوش به حال آن روزها! روزهایی که فردین سر در سینماها بود و حجازی توی دروازه؛ این‌ها از نمادهای مسلم دل‌هایی بودند که خوش بود. با ستاره‌ها که زندگی کنی یاد می‌گیری مثل آدم‌های معمولی زندگی نکنی. اینطوری روزمره‌ها هم می‌شود عین سکانس‌های یک فیلم سینمایی؛ یک روز گنج‌قارونی و سرخوش. یک روز قیصری و عاصی. یک روز هم همه لحظه‌ها را به انتظار صبح روزچهارم می‌شماری تا سکه‌شانس خوش بنشیند. یک روز هم طالع‌نحس را از میدان راه‌آهن تا تجریش دکه به دکه سر می‌کشی تا کندو را بشکنی. این جور وقت‌ها عکس‌ها نقش مهمی بازی می‌کنند. عکس‌های قدی آویخته به دیوار که چشم‌ ستاره‌ها را کاملاً زنده در خودش حبس کرده!
عشق شماره یک- سینما و فوتبال از مهم‌ترین کارخانه‌های ستاره‌سازی عصر معاصرند. از اواخر دهه 40 تا ده سال بعدش، تا روز و شب‌های انقلاب و سالهای جنگ، و تا میانه دهه 60، زمانی است که طبقه متوسط شهری در ایران شکل می‌گیرد. با سواد می‌شود. مدرن می‌شود. دنیا را می‌شناسد. روشنفکر می‌شود. قد می‌کشد. روزنامه‌خوان می‌شود. تئاتر می‌رود. فیلم می‌بیند. انقلاب می‌کند. می‌جنگد و در همه این سال‌ها «ستاره» می‌سازد و «ستاره‌بازی» می‌کند.

مرد شماره یک- ستاره‌ها از قلب مردم، از درخونگاه، سلسبیل، شاپور، نواب، گذرمهدی‌موش، خانی‌آباد و از بطن دست‌های خالی و آرزوهای محال متولد می‌شوند و طبقه متوسط طبقه آدم‌هایی است که این ستاره‌ها را به طاق آسمان می‌چسباند، طوری که دست خودش هم دیگر به آنها نمی‌رسد.

ستاره شماره یک- حالا سرت را که بلند کنی، اگر آسمان بد قلقی نکند، رقص نور ستاره‌ها را می بینی. ستاره‌هایی که نورشان هست اما خودشان سال‌ها پیش مرده‌اند! این راز اختصاصی ستاره‌هاست. ستاره که باشی می‌درخشی. چشم‌ها را خیره می‌کنی. دل را می‌بری، در حالی که شاید سال‌ها پیش مرده باشی. ستاره‌های زمینی هم از همین جنس اند. از جنس خود ستاره؛ یعنی اگر کاغذی نباشند یا بدلی یا ستاره‌های سفارشی یا حلبی، عین همین ستاره‌های چسبیده به آسمان، واقعی می‌شوند و یا حقیقتی که کشف می‌شوند.

نَفَس شماره یک- زندگی با فوتبال رسم خودش را دارد. نوعی زندگی آئینی که زبان، جغرافیا و آداب مخصوص به آن، یادت می‌دهد چگونه حرکت دورانی توپ را آنطور نبینی که همه می‌بینند. که بفهمی رد شدن توپ از خط دروازه یعنی چه! و یاد بگیری زندگی تا آخرین نفسِ دقیقه نود و آن وقت‌های اضافه ادامه دارد و همه‌چیز ناگهان با آخرین سوت فقط یک‌نفر، آن وسط زمین، از نفس می‌ایستد و تمام!

حقیقت شماره یک- همه‌چیز تمام می‌شود اما فراموش نمی‌شود؛ فوتبال غربال می‌کند. سره را ناسره. جنس اصل را از بُنجل. خوب را از بد و ستاره‌ها را از چراغ زنبوری؛ این همان فرآیندی است که از پدیده موقتی «تولد تا مرگِ یک نفر»، یک حقیقت دائمی و جاودان می‌سازد.

قصه شماره یک- قصه، قصه ناصرحجازی است. تولد؛ 23 آذر 1328. مرگ؛ 2 خرداد 1390. «ناصر حجازی» ولی موقتی هرگز نشد و نمی‌شود. ناصرحجازی ستاره‌یی است چسبیده به طاق آسمان که مرگ را خنثی می‌کند و امروز که نیست مثل زمانی است که بود.

آقای شماره یک- در صفحه ناصرحجازی در سایت ویکی‌پدیا نوشته شده؛ «او و غلامرضا تختی تنها چهره‌های ورزشی هستند که نام آنها در مجموعه مفاخر و نام‌آوران ایران‌زمین در کنار نام‌هایی چون ابوعلی‌سینا، سعدی‌شیرازی، حکیم ابوالقاسم فردوسی، عطار نیشابوری، امیرکبیر، کمال‌الملک، جلال آل‌احمد، پروین اعتصامی، پروفسور محمود حسابی قرار گرفته است.» حتی اگر نام حجازی در این مجموعه نبود، او در هر لحظه زندگی ایرانی جاری است وگرنه سقف دروازه‌ها فرو می‌ریخت.

پیراهن شماره یک- برای اسمی که مرگش یک «اتفاق موقتی» است درشت دیدن 2 خرداد 90 و یادمان هرساله این تاریخ بی‌انصافی محض است؛ برای یک ستاره، بهانه روز تولد است. بهانه باید روز باشد. روشن باشد. بهانه باید خود ستاره، خود نور باشد. ستاره «ناصر حجازی» شماره یک است، همانی که پشت پیراهنش حک شده؛ ستاره «ناصر حجازی» همچنان زنده است.
سه‌شنبه 2 خرداد 91
 



Match Point


حالا لندن هم شهر قهرمان‌هاست

بچه پولدارهای پایتخت جام2012 را قاپ زدند

رامتین جباری

بیخود نیست که اف‌سی هالیوود شده‌اند؛ بعضی لقب‌ها هزینه دارد! وقتی آلیانس‌آرنای مونیخ میزبان فینال لیگ قهرمانان 2012 اروپا شد کمتر کسی فکر می‌کرد یک‌سر فینال بایرن‌مونیخ باشد. شنبه‌شب آنها اولین تیم اروپایی بودند که در بیست سال اخیر و با فرم تازه برگزاری جام باشگاه‌های اروپا، صاحب‌مجلس تک‌بازی فینال و معتبرترین مسابقه باشگاهی در دنیا بودند. بچه پولدارهای آبی‌پوش لندنی به مهمانی سراپا قرمزهای مونیخی رفتند؛ بایرن‌مونیخ رو در روی چلسی! رویارویی آلمان و انگلیس با هر یونیفرمی، بوی جنگ‌های جهانی را می‌دهد؛ و تماشاچی خاطره‌باز ایرانی را تا خاطره سریال ارتش‌سری عقب می‌برد، یا نهایتاً به ورژن ایرانیزه شده آن و مدارصفردرجه گره می‌زند، و یا در ساده‌ترین شکل ممکن و فارغ از تاریخ بین‌الملل، برای بیننده ایرانی، با فینال 2012 لیگ قهرمانان اروپا، نوستالژی «استقلال-پرسپولیس» و داربی شهر تهران قطعاً رهایش نمی‌کند؛ این جادوی دو تیم فوتبال است که یکی آبی باشد و آن یکی قرمز! این طوری بازی حساس‌تر به نظر می‌رسد.
شاید مهمتر از بازی شنبه‌شب، حسی بود که ژوزه مورینو و پپ گواردیولا در حین برگزاری این مسابقه داشتند، اگر از مورینو بپرسی که قطعاً حتی تماشای آن را انکار می‌کند! این از بدشانسی همه شهروندان سرزمین فوتبال بود که مصاف ال‌کلاسیکو «بارسا-رئال» را در فینال لیگ قهرمانان اروپا از دست دادند؛ هیچ‌کس تصور نمی‌کرد از بین چهار تیم بارسلونا، رئال، چلسی و بایرن‌مونیخ، این دو تای آخری برگزارکننده بازی نهایی باشند! آن‌ها برای رسیدن به فینال دو غول بزرگ جهان فوتبال یعنی بارسا و رئال را شکست دادند.
چلسی با ترکیب پترچک-بوسینگوا-دیوید لوئیز-گری کی هیل-اشلی کول-میکل-لمپارد-کالو-ماتا-برتراند و دروگبا به میدانی آمد که نوئر-فیلیپ لام-بواتنگ-تیموشوک-کانتنتو-شواینشتاینگر-کروس-روبن-مولر-ریبری و گومز، در انتظارشان بودند. 69901 نفر صندلی‌های آلیانس‌آرنا را اشغال کردند تا جای سوزن انداختن نباشد. آلمان در رویای جشن قهرمانی بود و بی‌صبرانه در انتظار ساعتی بود که 90 دقیقه جلوتر را نشان بدهد که تا 120 دقیقه و ضربات مرگ‌بار پنالتی کش آمد. چلسی با همان تاکتیکی به میدان آمد که موجب حذف بارسا شد، منتها کمی بازتر. یکی به فکر آندره‌ ویلاش‌بواش می‌افتد، مربی اخراج شده چلسی! آیا او خواهان برد این تیم است!؟
بعد از گذشت 25 دقیقه، بایرن 64درصد بازی را در اختیار داشته و 7 کرنر به 18قدم چلسی فرستاده، یک‌بار هم ضربه روبن به تیر عمودی خورده تا مونیخی‌ها خودی نشان داده باشند. نیمه اول با نتیجه صفر بر صفر به انتظار نیمه دوم می‌ماند؛ نیمه دوم تا ضربه روبن که چک آن را دفع کرد و ریبری در موقعیت آفساید گلش کرد صحنه حساس دیگری نداشت. از نود دقیقه فقط 25 دقیقه مانده اما هنوز صفر بر صفر، به نفع چلسی است! و مساوی یعنی که رویای چلسی به حقیقت نزدیک‌تر است یا بیشتر، رویای آبراموویچ که پول نفت روسیه را خرج تیم لندنی کرده و آرزوی محالش فتح این جام است؛ آورام گرانت، کارلو آنچلوتی و مورینو هیچ‌کدام جواب‌گوی جاه‌طلبی اروپایی آبراموویچ نبودند تا او به جایی برسد که همه ژتون‌هایش را به نام روبرتو دی‌متئو بازی کند!
گری نویل که بازی را برای شبکه اسکای‌اسپرت گزارش می‌کند می‌گوید: «چلسی برای قهرمانی باید خطر کند.» او صدایش از جای گرم استودیو بلند می‌شود، بازیکن پیشین من‌یونایتد بدش نمی‌آید که لندنی‌ها به مکافات بیافتند!
دقیقه نحس انگلیسی 82؛ ضربه سر چکشی توماس مولر با برخورد به تیر افقی وارد دروازه چلسی شد، گوینده ورزشگاه چنان به وجد می‌آید که آدم یاد گزارشگر فوتبال فیلم فراربه سوی پیروزی می‌افتد هنگامی که گل آلمان‌ها را به تیم راکی گزارش می‌کرد. اما یک نفر از ساحل عاج آفریقا سرنوشت فینال اروپایی را به سر می‌گیرد؛ به سر گرفتن یعنی، ضربه سر محکم دروگبا که دروازه بایرن را باز می‌کند، آنهم در دقیقه 88! چقدر دروگبا در نتایج این فصل چلسی موثر بوده!
90 دقیقه وقت قانونی تمام می‌شود تا دو 15 دقیقه اضافی همه را سر پا نگه‌دارد. باز هم دروگبا و این بار او از «هیرو Hero» به «زیرو Zero» تبدیل می‌شود؛ یک پنالتی بی مورد روی ریبری و گلی که با این خطا شاید برای همیشه بی‌اثر شود.
«توی دروازه یه شیر خوابیده»؛ دیالوگ معروف همان فیلم فراربه سوی پیروزی و پیترچک که پنالتی روبن را خنثی می‌کند! این پنالتی نه تنها برای بایرن نتیجه نداشت بلکه ریبری هم مجبور به ترک زمین شد. 120 دقیقه هم دردی از تعیین قهرمان 2012 اروپا دوا نمی‌کند. تماشاچی هیجان‌باز فوتبال به آرزویش می‌رسد و ضربات کشنده پنالتی فرا‌می‌رسد؛ آلمان‌ها فاتح تاریخی ضربات پنالتی در برابر انگلیس‌ها هستند. آیا تاریخ تکرار می‌شود؟
لام پنالتی اول بایرن را گل کرد و ضربه ماتا مهار شد؛ بایرن یک- چلسی صفر، در ضربات پنالتی.
همه پنالتی‌ها گل شد تا وقتی که پیترچک ضربه اولیچ را گرفت. حالا شوایناشتایگر پنالتی پنجم را به تیر می‌زند، دروگبا اگر گل کند کار تاریخ یک‌سره می‌شود!
و دروگبا تاریخ را ورق می‌زند؛ گل و چلسی و شهر لندن برای نخستین بار قهرمان اروپا می‌شوند. بله! دی‌ماتئو با چلسی ویران و در آستانه سقوط قهرمان اروپا می‌شود. شاید فقط تاتنهامی‌ها به اندازه هواداران بایرن‌مونیخ غمگین باشند که با قهرمانی چلسی سهمیه 2013 لیگ قهرمانان را از دست دادند. حالا دی ‌متئو در کمتر از سه ماه چلسی را قهرمان جام‌حذفی انگلیس و لیگ‌قهرمانان اروپا می‌کند تا لقب «ناجی بزرگ» برایش کوچک باشد. چهره مغموم بازیکنان بایرن در برابر شادی بی حد و حصر بازیکنان چلسی؛ روی جام نام چلسی حک می‌شود و آبراموویچ برای اولین بار از پس پرده‌ها بیرون می‌آید؛ در فوتبال هیچ‌چیز غیرممکن نیست، حتی قهرمانی چلسی در سال 2012.
دوشنبه یک خرداد 91

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۱

لیوان


برچسب شکستنی روی لیوان فدراسیون
آیا کفاشیان مستقل مدیر بهتری است؟
رامتین جباری

یک اشتباه محاسباتی نسبتاً کوچک موجب شده تا «علی کفاشیان» حمایت غالب اهالی فوتبال و اصحاب رسانه را در پروسه انتخابات اخیر فدراسیون به نفع خودش مصادره کند. چند سالی است که یک «لیوان» استعاره از قدرت تصمیم‌گیری درباره سرنوشت فوتبال ایران شده، لیوانی که در دوره نخست ریاست کفاشیان دست مدیران بالادستی بود و از دوره دوم به کمک فضای رسانه‌یی به تصاحب کامل شخص رئیس فدراسیون درآمد؛
در این بین ژورنالیسم ورزشی ایران گرفتار یک رودربایستی خصوصی با خودش شد و اکنون که ادامه مدیریت کفاشیان را ثمره حمایت همه جانبه‌اش از او می‌داند، صدایش برای بلند شدن بر سر فدراسیون تازه نازک شده؛ سرپرستی غلامرضا بهروان در سازمان لیگ، تصمیم‌گیری‌های غلط در این سازمان، تلاش برای وضع قوانین من‌درآوردی مثل ادامه منع استفاده از دروازه‌بان خارجی و نیز تعمیم آن به لیگ یک، بحران تنبیه‌های انضباطی، نظریه استفاده از بازیکن‌های جوان به ازای حق تعویض بیشتر از سه بازیکن در یک مسابقه رسمی! تغییرات مکرر در تصمیم‌های از پیش اعلام‌شده و بی توجهی به تدارکات مناسب و دقیق برای تیم‌ملی در فاصله سه هفته تا آغاز بازی‌های مقدماتی جام‌جهانی، تنها بخشی از اشتباه‌های دوره دوم ریاست کفاشیان است که همه را مایوس کرده؛ اشتباه محاسباتی کفاشیان دقیقاً جایی است که فکر می‌کند حمایت‌های زمان انتخابات حمایت از شخص «علی کفاشیان» بود! و فراموش می‌کند در مبارزه استقلال فوتبال از آدم‌های شبه سیاسی، اهالی فوتبال سنگر دیگری جز دفاع از ادامه حضور «کفاشیان شبه مستقل شده» نداشتند. حمایت از علی کفاشیان صرفاً حمایت از استقلال فوتبال و جلوگیری از دخالت مستقیم در این فدراسیون بود، و آنچه که موجب شد از گاف‌های متعدد دور نخست فدراسیون کفاشیان صرف‌نظر شود، دلخوش شدن به آینده کاری مدیری شد که به نظر می‌آمد الفبای فوتبال را تجربه کرده، تجربه‌یی که به بهای محروم ماندن از جام‌جهانی 2010 و جا ماندن از المپیک لندن 2012 به دست آمد وگرنه کفاشیان چشم و ابروی گلوگیری نداشت که جامعه فوتبال به پشتیبانی از او، تمام قد مقابل وزارت ورزش و منبع انحصاری مالی این فوتبال دولتی بایستد! فوتبال از ترس پرداخت بهای دوباره به پای کسب تجربه تازه‌واردان، به کفاشیانی پناه برد که وقتی فهمید گزینه دولت نیست به سمت «فوتبال مستقل» و منشور فیفا دوربرگردان زد. انتخاب دوباره کفاشیان که قطعی شد بلافاصله گفت: «شک نکنید این بار مردم هستند که از من توقع دارند.» شکی که به نظر هنوز در شخص کفاشیان برطرف نشده و یا همچنان به سطح توقع مردم اشراف ندارد! انتخاب‌ها و انتصاب‌های کفاشیان از تیم‌های مشاوره تا کمیته‌های فنی رفته رفته به دایره بسته‌یی محدود شد که تنها معیار حضور در آن ارتباط با کفاشیان شد. معیاری که به عنوان نمونه عزیزمحمدی را از سازمان لیگ دور کرد و کماکان دری را به روی اهل فن و تجربه فوتبال ایران باز نکرده تا اداره فدراسیون با آدم‌های متوسط ادامه پیدا کند. اکنون دفاع از علی کفاشیان که هنوز برنامه مشخصی برای دور تازه فدراسیونش ارائه نکرده سخت است. چند هفته پایانی لیگ برتر، اشتباهات موثر داوری، تصمیم‌های سردرگم کمیته انضباطی و سازمان لیگ، پیاده‌روی روی اعصاب کی‌روش و تیم‌ملی و بازی‌های ارزان تدارکاتی به پای کفاشیانی است که ادعا می‌کند لیوان را دو دستی در اختیار دارد؛ لیوانی که کم کم عده‌یی را نگران کرده که مبادا به دست «آقای لبخند» بشکند!
سه‌شنبه 26 اردی‌بهشت 91

یکشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۹۱

لیگ 11


از هت‌تریک سپاهان تا سقوط شاهین و از اسکندر تا کابوس قهرمانی

اقامت سه ساله جام در نصف جهان

رامتین جباری

لیگی که نه ستاره تازه‌یی داشت نه پدیده‌یی، نه چندان خاطره‌ساز شد و نه در مقیاس یک فصل فوتبال، مهیج؛ هم قهرمانش تکراری بود، هم بازنده‌هایش تقریباً قابل پیش‌بینی و شاید تنها نکته مثبت جمعی‌اش این بود که تمام شد.
ما سپاهانیم
انگار جام «لیگ‌برتر» در اصفهان گیر افتاده! «ما سپاهانیم و حالا حالاها قهرمان» این پلاکاردی بود که طلایی‌های سپاهان با سوت آخر لیگ‌یازدهم بالای دست گرفتند تا به همه اعلام کنند هت‌تریکِ قهرمانی واقعیت دارد؛ شاید به همین دلیل بود که امیر قلعه‌نویی کیلومترها آنطرف‌تر همه تلاشش را کرد تا قهرمانی سپاهان را بی‌رنگ کند، او وقتی که از سپاهان جدا می‌شد در ترسناک‌ترین کابوس‌هایش هم متصور نبود قهرمان بعدی باز هم این تیم باشد! «قهرمانی رو از ما گرفتند» این‌ها را امیر در شبکه استانی می‌گفت اما روی سخنش به همه ایران بود؛ «رفت سپاهان و برگشت استقلال، ممبینی و ترکی جام رو از ما گرفتند، همه ایران می‌دونند تراکتور قهرمانه» سپاهان اما قهرمان شد تا دو اصل ثابت شود؛ 1. مدیریت مبتنی بر سیستم و مستقل از فرد 2. مربی کار بلد. تراکتورسازی هم با همه فرافکنی سرمربی‌اش نسبت به فصل گذشته چهار برد بیشتر آورد تا در ادامه روند رو به رشد خود، این بار و به واسطه تفاضل یک گل بیشتر از استقلال، روی پله دوم بایستد و برای اولین بار سهمیه آسیایی بگیرد. نکته این که از حالا استادیوم یادگار تبریز یک جهنم تازه تاسیس برای حریفان آسیایی این نماینده تازه نفس ایران زمین است.

حسرت تساوی‌ها
غم‌انگیزترین آتش‌بازی برای استقلال جمعه شب اتفاق افتاد. با سوت پایان بازی آسمان آزادی نورافشان شد! صدای ترقه‌ها و رقص نور روی اعصاب استقلالی‌ها رژه می‌رفت وقتی یادشان می‌آمد با پای خودشان از جاده قهرمانی منحرف شدند. تساوی 2-2 با راه‌آهن، تساوی 2-2 با ذوب‌آهن، تساوی 1-1 با شاهین‌بوشهر و تساوی 0-0 با شهرداری‌تبریز در همین هفته‌های آخر کافی بود تا استقلال با صدای بلند اعلام کند به همان جام‌حذفی راضی است. امروز شاید مظلومی با درک بهتری تفاوت‌های لیگ‌برتر با حذفی را تعریف کند و بپذیرد با همه بدشانسی‌ها، مصدومیت‌ها، فشردگی مسابقات لیگ با جام‌حذفی و پلی‌آف آسیا، به انضمام سوءمدیریت‌های داخلی باشگاه، این خود استقلال بود که قهرمانی لیگ را از استقلال دریغ کرد.

برزخی‌ها
برخلاف نظر امیر که تیمش قهرمان واقعی می‌داند، قهرمانان واقعی لیگ‌یازدهم شاید صبای ویسی و نفت فرکی باشند؛ دو تیمی که نه با بودجه‌های افسانه‌یی و حمایت‌های افسانه‌یی‌تر! که با دست‌های خالی اما متحد شده به پله‌های بالای جدول تکیه زدند. صبا آسیایی شد و نفت‌تهران بالاتر از ذوب‌آهن و بسیاری از تیم‌های مطرح دیگر پنجم شد تا عبداله ویسی و حسین فرکی امید به فوتبال ایرانی را برای دلشکسته‌های از این فوتبال زنده نگه دارند. ذوب‌آهن و داماش گیلان هم که هر کدام به سهم خود گرفتار بحران‌های اقتصادی بودند، ششم و هفتم شدند. هرچند گرفتاری ذوب‌آهن جدای پول شاید خستگی از تکرار هم بود و سرخوردگی از لمس یک موفقیت مطلق حتی در شبی که نایب‌قهرمان آسیا شدند! که همه انگیزه را، لمس نکردن حتی یک جام در همه این سال‌ها کشت. نماینده گیلان هم که دربند یک پرونده مالی مشهور شد با همه بگیر و ببندهایی که داشت نتیجه نسبتاً خوبی گرفت و می‌تواند خوشحال باشد، هرچند عابدینی بار دیگر ثابت کرد برای مدیریت یک تیم فوتبال در دو دهه گذشته جا مانده است. سایپا، مس و نفت‌آبادان؛ سه تیم 43 امتیازی و متوسط برای وسط جدول. سه تیمی که مثل سپاهان [که استثنا شد!] و داماش، با تغییر سرمربی در میانه فصل مواجه شدند و لیگ را با همه بالا و پایین‌ها در حاشیه امینیت به پایان بردند.

ناجورها
اگر شاهین‌بوشهر سقوط نمی‌کرد جای تعجب داشت! محله برو بیای مدیر و سرمربی، و جایی که یک بازیکن متوسط تیم را می‌بندد و دستمزد تعیین می‌کند، بیشتر شبیه یک تیم محلی نامتعادل بود. تیمی که مدیرانش و غالب افرادش لیاقت عشق و اشک‌های هواداران شاهین را نداشتند. شهرداری و مس‌سرچشمه هم دست کمی از شاهین نداشتند و روشن شد عدم شناخت تفاوت‌ها در لیگ یک با لیگ برتر خیلی زود تیم‌های موفق در دسته اول را به این لیگ دیپورت می‌کند! از شانس پرسپولیس بود که مس سرچشمه و شاهین و شهرداری برنامه‌یی برای ماندن در لیگ‌برتر نداشتند وگرنه درکنار اسکندرمقدونی، نام تک تک اعضای این فصل پرسپولیس [و در راس آن حبیب کاشانی] در تاریخ ثبت می‌شد. هرچند سفر دنیزلی به ترکیه باعث شد علی کریمی خودی نشان بدهد و پانزدهمی را با رده 12 عوض کند. فجر و ملوان و راه‌آهن هم طبق معمول هر ساله فقط ماندنی شدند و کماکان به این وضعیت راضی اند. فولاد جلالی هم با هشت پله سقوط نسبت به فصل قبل پایان ماموریت آقای رایانه را در جنوب ایران اعلام کرد تا عیار سختی کار در لیگ ایران به روش آکادمیک یک‌بار دیگر محک بخورد.

فلاشبک؛ دوشنبه 7 دی 1388، حبیب کاشانی «کرانچار» را از پرسپولیس اخراج کرد.

یک‌شنبه 24 اردی‌بهشت 91

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۱

4


سنگینی اسم پرسپولیس روی پله پانزدهم

دنیزلی و راز عدد 4

رامتین جباری

پنج‌شنبه 15 دی پارسال بود که ورژن دنیزلی پرسپولیس مهمان ملوان در بندرانزلی بود. به سبک عادت‌های ایرانی و معجزه‌های یک‌شبه، تصور این بود که مصطفی‌پاشا وردی خوانده و رمز پیروزی را به ساق بازیکن‌ها داده تا درد پرسپولیس دوا شود. پرسپولیس دو هیچ باخت تا از توهم بیرون بیاییم و بپذیریم این درد یک‌شبه دوا نمی‌شود. شاید آنچه که گمراه کننده بود دقیقاً اتفاقی بود که چهارشنبه هفته بعدش افتاد؛ پرسپولیس شاهین‌بوشهر را با چهار گل زمین‌گیر کرد تا دیدار دوباره تازه‌شده دنیزلی با هواداران در آزادی به همه خوش بگذرد و فکر کنیم معجزه دنیزلی طی یک‌هفته اثر کرده؛ این چهار گل کجا، باخت 2 بر یک با استیلی در نیم‌فصل اول کجا.
تساوی با شهرداری و غلبه بر مس‌سرچشمه در تهران فاصله از چهار گل زده به شاهین بود تا چهار گلی که پرسپولیس در آبادان از نفت خورد؛ حالا تیمی که نیم‌فصل اول سه بر یک باخته بود، پرسپولیس را با چهار گل برد تا قبول کنیم دست دنیزلی خالی است.
پیش‌بازی داربی و تساوی با ذوب‌آهن برای رسیدن به 13 بهمن 90 و دست مهربان سرنوشت که دستان پرسپولیس دنیزلی را محکم گرفت؛ هشتاد دقیقه و باخت دو بر صفر به استقلال مظلومی که تا پیش از ده دقیقه پایانی متخصص داربی بود و آن ده دقیقه تریلر و دراماتیک! هت‌تریک ایمون زاید به پای دنیزلی نوشته شد تا تفاوت مربی متفکر وسط استادیوم آزادی مشخص شود. حالا پرسپولیس بود و 10 هفته تا پایان لیگ و ترمزی که به نظر می‌آمد دیگر بریده شده؛ پنج روز بعدش اما از هر کجا که بازیکنان فجر شوت زدند به دروازه پرسپولیس بوسه زد تا قند داربی زهر شود. دو مساوی ناامید کننده برابر صبا و مس برای رسیدن به یک روز دیگر با پرسپولیس رویایی؛ پیروزی سه بر صفر برابر نفت‌تهران و باز امید به آینده از ایستگاه 28ام لیگ‌برتر. یک مساوی خارج از خانه برابر الهلال عربستان هم به این‌ها اضافه می‌شود تا کارنامه سال 90 پرسپولیس را با دنیزلی ببندیم.
از اینجا تا باخت سه بر صفر اعلام‌شده برابر داماش، همه عمر خوش پرسپولیس دنیزلی است اما در باشگاه‌های آسیا؛ شکست الشباب و الغرافه، نه گل زده، یک گل خورده و صدرنشینی گروه D آسیا دیگر سراب نبود، بدبین‌ترین‌ها هم باور کردند پایان شب‌های سیاه فرارسیده!
هفته سی‌ام و پس از فاجعه داماش، یک هفته احترام برانگیز برای پرسپولیس بود؛ آنها در روزی که سه امتیاز حق‌شان بود امتیازها را در اصفهان با مدعی نخست قهرمانی تقسیم کردند. اما آه استیلی یا دایی یا هر دوی‌شان کاری‌تر از این حرف‌ها بود؛ سایپا، تراکتور و راه‌آهن هر کدام چهار گل به پرسپولیس زدند تا کابوسی‌ترین شب‌های هواداران پرسپولیس را باعث شوند! در آسیا هم کارشان به مکافات رسید تا با یک تساوی و یک باخت برابر الغرافه و الهلال بازار آسیا را هم به اما و اگر بکشانند؛ اردی‌بهشت تازه به نیمه رسید که معیار نکویی سال 91 برای پرسپولیس از بهارش کاملاً پیدا شد.
جمعه پیش رو تیم دنیزلی مهمان فولاد خوزستان است، برآیند عقل و بی‌طرفی به نفع فولاد رای می‌دهد تا بدون احتساب تیم‌های سقوط کرده به لیگ یک، این پرسپولیس باشد که به ته جدول می‌چسبد. 33 بازی، 9 برد، 12 تساوی و 12 باخت، 48 گل زده و 53 گل خورده و تفاضلی که بدون محاسبه بازی با داماش باز هم منفی 2 است! چه کسی باور می‌کند این آمار بازی‌های تیم پرسپولیس در لیگ است؟ و اینکه سهم دنیزلی چقدر است؟ آمار می‌گوید فقط 17 امتیاز. 16 مسابقه و 17 امتیاز همه دستاورد مصطفی پاشا برای پرسپولیس است؛ 1.06 امتیاز برای هر بازی، چهار باخت سنگین با چهار گل، یک باخت دو بر صفر، یک باخت سه بر دو و یک باخت انضباطی سه بر صفر. حتی اگر تا قبل از بازی برابر راه‌آهن سهم دنیزلی از باقی مجموعه پرسپولیس جدا می‌شد، از بعد از این بازی جدا کردن سهم دنیزلی از باقی ممکن نیست.
یک سرمربی در مقیاس دنیزلی از 16 بازی لیگ و 5 مسابقه در باشگاه‌های آسیا، از پرسپولیس قبل و بعد از آمدنش چه تعبیری دارد؟ از بحران دروازه که بگذریم چه فکری به حال پنیر سوئیسی خط دفاع شد؟ اتوبان‌های کناره پرسپولیس برای بسته شدن به روی تیم حریف چند هفته دیگر زمان می‌خواهد؟ درپوش چاه‌های عمیق خط میانی کجا جامانده؟ و اگر ایمون را از پرسپولیس بگیریم [که اگر اصرار رویانیان نبود دنیزلی او را از روی سکوها تکان هم نمی‌داد!] تعریف خط حمله برای این تیم چه بود؟
امروز آسان‌ترین کار جهان انتقاد از پرسپولیس است. آن قدر غریبه پرست هستیم که یک نیم‌فصل تمام را به پای دنیزلی ننویسیم به این بهانه که این تیم، تیم او نبوده و نیست. استیلی را دوباره روی پله پانزدهمی پرسپولیس سر خواهیم برید اما اگر همه سهم مصطفی دنیزلی را از این فصل پرسپولیس سوا کنیم، تمام سهم باخت 4 بر سه به راه‌آهن شش‌دانگ به اسم «مصطفی دنیزلی» است و این «مصطفی دنیزلی» است که باید پرده از راز عدد چهار بردارد.

پی‌نوشت؛ به یاد رفیق بی‌کلک علی بلبل، کله شق با معرفت کوچه‎مردها، پنجمین سوار سرنوشت و «شمایل ماندگار» پشت و خنجر. به «فردین» سلام برسان آقای «ایرج قادری».



سه‌شنبه 19 اردی‌بهشت 91

شنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۹۱

جام‌های کاغذی


چرا بعضی‌ها قهرمانی‌های امیر را دوست ندارند؟

جام‌های کاغذی

رامتین جباری

امیرقلعه‌نویی هیچ جا هیچ‌چیز درباره رامین محرم‌نژاد نگفت که چرا از نوشهر به تهران آمد و چرا یک فصل تمام به نیمکت قل و زنجیر شد. فصل قبلش محرم‌نژاد توپی را که در هیجده قدم تمیش در اختیار داشت به سیاوش اکبرپور هدیه داد تا او برای گل برتری استقلال آن را به رضاعنایتی برساند. استقلال با سه امتیازی که هدیه اشتباه محض مدافع شموشک بود به تهران بازگشت تا در کورس قهرمانی باقی بماند. عین همین اتفاق در فینال جام‌حذفی سال87 هم افتاد!

ناجی
استقلال در فصل کابوسی 87-86 پس از حجازی و فیروزکریمی به امیر رسید تا قلعه‌نویی با تیمی که قبل از او به فینال آمده بود، از میان‌بر جام‌حذفی لقب «ناجی استقلال» را به ژنرالش سنجاق کند. استقلال بازی رفت را در رشت یک هیچ به پگاه باخت تا امیر برای بازی برگشت برنامه‌ریزی دقیق‌تری کند. ابراهیم تقی‌پور که زمانی مدافع تیم‌ملی هم بود در تهران بیشتر دربند درگیری شخصی با بازیکن‌های حریف شد تا دفع توپ‌هایشان! شاگردان امیر بازی را در 120دقیقه سه بر صفر بردند تا تیم درهم شکسته آن روزهای استقلال با امیر «قهرمان» شود. تقی‌پور به سفارش یکی از دوستان ورزشی‌نویس قلعه‌نویی، اولین خرید امیر برای فصل بعد بود که تقریباً به سرنوشت نیمکتی محرم‌نژاد دچار شد.
حراج کارت زرد
شاید از بدشانسی امیر است که چشمش بازیکن‌هایی را می‌گیرد که در بازی‌های سرنوشت‌ساز، مقابل تیم‌هایش گاف‌های موثری می‌دهند، چشم‌هایی که حتی بازیکن‌های محروم شده حریف را هم در میدان‌های رو در رو به خوبی رصد می‌کند تا سهمی از آینده امیر داشته باشند؛ لیگ هشتم برای قلعه‌نویی لیگِ اثبات بود که جز او کسی از پس استقلال بر‌نمی‌آید. ابراهیم توره با یک خطای بی‌دلیل برابر داماش سه اخطاره شد و داربی را از دست داد تا خط حمله پرسپولیس مقابل تیم امیر عقیم شود. بعدها که رابطه رضا رجبی با قلعه‌نویی شکراب شد روایت‌های مختلفی از اخطار سوم توره دهان به دهان پیچید. لیگ نهم که امیر به سپاهان رفت، ابراهیم توره هم از پرسپولیس به سپاهان پیوست! شبیه همین اتفاق را هفته پیش علی‌اصغر مدیرروستا تعریف می‌کرد که میثم بائو عمداً خودش را سه اخطاره کرد تا مقابل تراکتور محروم شود، اتفاقی که اگرچه جواب نصف و نیمه بائو را در پی داشت اما مثل همیشه کسی از امیر چیزی نشنید.

خود فروخته
هفته پایانی همان لیگ‌هشتم، ذوب‌آهن که با بی‌تجربگی تمام جشن قهرمانی را جلوتر از موعد کناره زاینده‌رود گرفت، مهمان فولادخوزستان و مجید جلالی بود، استقلال قلعه‌نویی هم به مشهد رفت، یک تساوی کافی بود تا دست ذوبی‌ها به جام برسد؛ عیسی اندوی دوست صمیمی ابراهیم توره و دروازه‌بان ذوب‌آهن که فارسی را با لهجه اصفهانی صحبت می‌کرد با دو متر و دو سانتی‌متر قد چهار گل از فولاد خورد تا استقلال با تک گل جان‌واریو قهرمان غیرمنتظره لیگ هشتم شود. امیر که با خوشحالی دور زمین می‌دوید انگشت اشاره‌اش را بالا گرفت و با صدای گرفته داد می‌زد؛ «جلالی خیلی مَرده!» این ریشه همان کنایه‌یی است که عادل دو هفته پیش در برنامه نود به قلعه‌نویی می‌زد که او را به واکنش تندی وادار کرد. حسن روشن یکی دو سال پیش به خبرورزشی گفت: «اگر یادتان باشد گلر خارجی ذوب‌آهن در یک بازی حساس خودش را فروخت.» واعظ آشتیانی هم که همان سال مدیرعامل استقلالِ قهرمان بود برای فصل بعدش امیر را رد کرد، او معتقد بود؛ «جامی که با خرید بازیکن حریف به دست بیاید ارزشی ندارد. ما دنبال فوتبال پاک هستیم.» از لیگ نهم سازمان لیگ هم قانون منع استفاده از دروازه‌بان خارجی را در لیگ‌برتر وضع کرد. شاید برای همین امروز سپاهانی‌ها، از کرانچار تا بازیکن‌ها، تکه ظریفی به قهرمانی‌های دو فصل گذشته‌شان می‌اندازند؛ «امسال قهرمان پاک لیگ هستیم»!

شایعه بازار
بازار شایعات اینچنینی پشت سر امیر چنان داغ است که حتی انتقال مهدی کریمیان را از برق‌شیراز به سپاهان به ریز اطلاعاتی ربط داده‌اند که کریمیان از ارنج تیمش به اطرافیان قلعه‌نویی می‌داده؛ ناصرحجازی در مصاحبه‌یی با خبر درباره تفاوت‌های شیوه کارش با موفق‌ترین مربی دهه اخیر فوتبال ایران به همین دو اتفاق آخر اشاره کرد و گفت: «من هیچ‌وقت نمی‌توانم اینگونه کار کنم.»

گل‌های کاغذی
حالا هم پس از باخت سنگین پرسپولیس به تراکتورسازی، روزنامه‌یی که تا همین اواخر حتی تیترهای روز بعدش را با امیر چک می‌کرد، با تیتر «تق گل‌های تراکتور درآمد» خبر از بانی اصلی گل‌های خورده میثاق و مدیر برنامه‌یی داد که در خدمت قلعه‌نویی هم هست. هشت مهر 90، امیر در کنفرانس خبری پس از بازی مقابل مس می‌گوید: «در مملکت ما اگر سالم کار کنی ریشه‌ات را می‌زنند.»!

مهر سکوت
خیلی‌ها این شایعه‌ها را باور کرده‌اند، خیلی‌های دیگر هم که شایعه‌ها را شایعه می‌دانند سکوت امیر مجابشان کرده که تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها! بعضی‌ها هم که فقط همین جام‌ها را دوست دارند؛ یکی از خبرنگارهای ورزشی در کامنتی برای کسی که از بازگشت امیر به استقلال ابراز نگرانی کرده‌بود می‌نویسد؛ «میاد چرا نیاد؟ عوضی یا غیرعوضی واسمون جام میاره!»

چهره ماندگار
یکی به شوخی می‌گفت اگر تراکتورسازی در کار ساخت تانک و نفربر هم بود باز رفتن بازیکن‌های آس سرباز به این تیم جای سوال داشت! انگار درجه ژنرالی امیر رسمیت پیدا کرده؛ «اردشیر قلعه‌نویی» فرزند محمد، متولد اول آذر 1342، محله نازی‌آباد تهران، به شماره شناسنامه 4431، «ژنرال» و «امیرخان» و «امیرپاشا» شد اما در سنگ حافظه ماندگار فوتبال ایران چه حک خواهد شد مشخص نیست! تاریخ قاضی بی‌ملاحظه و بی‌رحمی است.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۹۱

نفس‌های افتاده


خستگی «فوتبال» از استقلال و پرسپولیس!

نفس‌های افتاده

رامتین جباری

فردا ساعت 6 و پس‌فردا هشت و بیست دقیقه شب، پرسپولیس بحرانی و استقلال بی‌رمق، به ترتیب به مصاف الهلال عربستان و الریان قطر می‌روند تا تکلیف‌شان را با خودشان در لیگ قهرمانان آسیا هم روشن کنند. پرسپولیس بر خلاف وضعیت اسفبارش در لیگ‌برتر، صدرنشین گروه D آسیا است و شکست الهلال در تهران تضمین این صدرنشینی خواهد شد! استقلال اما شبیه شرایطش در لیگ ایران، تیم موفقی نمایی است که شانس‌هایش را بیشتر روی کاغذ جستجو می‌کند و هر چه که پیش می‌رود برای موفقیت باید دست به دامن معجزه‌های احتمالی شود؛ از بد حادثه هر دو تیم میزبانند! و «بد حادثه» یعنی پرسپولیس چهار روز بعد از شکست چهار به یک و استقلال چهار روز پس از جا ماندن از کورس قهرمانی جذابیتی برای استادیوم بزرگ آزادی ندارد که خود را به زحمت بیاندازد تا هواداران را برای لبریز شدن مجاب کند.
علی فتح‌اله‌زاده که شانس آورد فصل 91-90 فوتبال ایران عملاً تمام شده وگرنه معلوم نبود به پایانش با همین عنوان مدیرعاملی می‌رسید یا نه! با دل خوش روی خط برنامه‌های تلویزیونی می‌آید و از هواداران فوتبال‌زده استقلال می‌خواهد رکورد پرتماشاگرترین مسابقه فوتبال را در آسیا بشکنند! پرسپولیس هم که همه تخم‌مرغ‌هایش را در سبد آودوکیچ و شیث و پولادی گذاشته، تصور می‌کند همه مصائبش در لیگ‌برتر نداشتن همین سه بازیکن است و دل به باوری خوش کرده که دو چهره متضاد ناکام و کامیاب در لیگ ایران و آسیا دارد! دو چهره‌یی که برابر الغرافه در تهران نسبتاً به هم شبیه شد تا رویانیان هم فرق فوتبال را با شرکت مادر تخصصی حمل و نقل ریلی و سهمیه بندی بنزین و فرماندهی راهنمایی و رانندگی به چشم ببیند!
فوتبال ایرانی چه خاصیتی ویژه‌یی دارد معلوم نیست اما هر چه که هست بازیکن‌ها را خسته، کادرفنی را از بازیکن‌ها خسته‌تر، هواداران را از هر دویشان و «فوتبال استاندارد» را از همگی این ها کلافه می‌کند! و تازه امروز وقتی است که با شرمندگی تمام باید از شما طرفدار استقلال یا پرسپولیس تقاضا شود برای حمایت تیم محبوب‌تان به استادیوم بروید و مثلاً فراموش کنید اعضای هیات‌مدیره تیم‌تان آنقدر عقلشان ظرفیت محاسبه و توان زمانبندی نداشت که تسویه حساب‌های شخصی را فقط دو هفته به تعویق بیاندازند، یا یادتان برود که در دو بازی آخر هشت گل خورده‌اید و دروازه‌بان خوش‌نمک تیم، هواداران را به خوردن یخ در بهشت دعوت کرده! البته فوتبال ایرانی همین است؛ اگر فردا پرسپولیس الهلال را گلباران کرد یا استقلال دمار از روزگار الریان هم درآورد باز نباید تعجب کرد! آن وقت همان آقایانی که این روزها با مصاحبه‌های تخریبی، خودی در روزنامه‌ها و خبرها نشان دادند می‌گویند این ما بودیم که شوک وارد کردیم و آقای مدیر از نرخ گل و بلبل ماه اردیبهشت می‌گوید و نتیجه می‌گیریم که استراحت کاپیتان برابر تراکتور، مقابل الهلال جواب داد!
استقلال یا پرسپولیس، چه آن یکی که قهرمان جام‌حذفی است و هنوز هم روی کاغذ شانسی برای قهرمانی لیگ‌برتر دارد، چه دومی که روی همان کاغذ مدعی! سقوط به لیگ‌یک است، اگر همین لحظه همه قهرمانی‌ها و جام‌های ممکن و ناممکن را هم به دست بیاورند باز هیچ‌چیز در معادلات پوسیده تصمیم‌سازان فوتبال ایرانی تغییر نمی‌کند! این فوتبال کارش جایی گیر است که توِ تماشاگر را از فوتبال ایرانی بیزار می‌کند؛ نه از مدیریت سازمانی سرش می‌شود، نه از مدیریت بحران و نه فلسفه «تیم مردمی» را می‌فهمد؛ «در ايران رسم بر اين است که يک عده بيکار که دوست و رفيق مقامات هستند، به عنوان اعضای هيات‌مديره انتخاب می‌شوند وگرنه در تيمهای مطرح دنيا اعضای هيات‌مديره بر اساس تخصص و تواناييهايشان انتخاب می‌شوند و از هيچ کوششی برای موفقيت تيم دريغ نمی‌کنند. اگر بر اساس قوانين کنفدراسيون آسيا در انتخاب اعضای هيات‌مديره اجباری است، عده‌یی را بصورت صوری انتخاب كنيد، رستورانی خوب را هر از گاهی برايشان انتخاب کرده تا آنجا چلوکباب‌شان را بخورند و بروند دنبال زندگی‌شان و در کار تیم دخالت نکنند.» این‌ها را «ناصرحجازی» همین 31 فروردین پارسال گفت.
سه‌شنبه 12 اردی‌بهشت 91