سه‌شنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۹۰

قریب نه!






 فوتبال ایران و دو راهی تداوم یا تحول
چرا قریب نه
رامتین جباری                              

وزیر ورزش «منتقدین انتخابات فدراسیون فوتبال» را به حوادث سال 88 و حواشی پس از انتخابات ریاست جمهوری تشبیه می‌کند. تعدادی از نمایندگان مجلس در این روزهای حساس باقی‌مانده تا انتخابات مجلس به انتخابات فدراسیون فوتبال فکر می‌کنند و از قیاس وزیر عصبانی می‌شوند. آنها به عباسی هشدار می‌دهند در صورت دخالت در جریان انتخابات فدراسیون استیضاح خواهد شد.
اطرافیان حسین قریب، که گزینه وزارت است، می‌گویند اگر قرار به انتخاب او نبود هرگز کاندید نمی‌شد و برخی دیگر هم عقیده دارند در صورت عدم انتخاب قریب حکم مدیرعاملی باشگاه استقلال برای دلجویی به نام او امضا خواهد شد تا پایان سناریوی وزارت برای نامزد سوگلی چندان هم نافرجام نباشد. این نظریه زنگ خطر را بیخ گوش علی فتح‌اله‌زاده که از کفاشیان حمایت می‌کند به صدا درمی‌آورد؛ تیم انتخاباتی فتح‌اله‌زاده اگر به بقای‌شان در استقلال فکر کنند، انتخابات فدارسیون برای‌شان چیزی شبیه به خرید بلیط بخت‌آزمایی می‌شود.
علی کفاشیان که برچسب گزینه مستقل زیر زبانش مزه کرده، تاکید می‌کند به هیچ وجه قصد کناره‌گیری ندارد. او انتخاب نشدن را به انصراف ترجیح می‌دهد و روی آرای لابی نشده با کمپین قریب حساب می‌کند. روحیه کفاشیان کار را برای قریب که هنوز هیچ اظهارنظر رسمی و حتی غیر رسمی درباره انتخابات فدراسیون نکرده سخت می‌کند. چراکه همان گروهی که در طول چهار سال گذشته با رویای «عدم دخالت سیاست در فوتبال» مخالف کفاشیان بودند حالا مقابل قریب سنگر گرفته‌ و حامی کفاشیان اند.
ضلع سوم انتخابات هم با چراغ خاموش جلو می‌آید. اگر تئوری مسابقه خرگوش و لاک‌پشت را بپذیریم، عزیز محمدی پتانسیل غافلگیر کردن فوتبال ایران را دارد. او که به توصیه تاج راهش را از دو نامزد دیگر جدا کرده، اخبار و حوادث انتخابات را به دقت رصد می‌کند و جمع‌آوری آرا را به مهدی تاج سپرده است. تاج برای بقا در فدراسیون فوتبال دل به ریاست عزیز محمدی بسته و با آرای شهرستان‌ها رایزنی (اینجا به معنی رای زنی، زدن رای) می‌کند.
اگر از بیرون به فرآیند انتخابات فدراسیون نگاه کنیم، برد عزیز محمدی دور از ذهن نیست؛ از این زاویه شاید بشود انتخابات فدراسیون را، بر خلاف نظر وزیر ورزش، نه با دوره دهم که با نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، سال 84، مقایسه کرد؛ جایی که محمود احمدی‌نژاد در حضور نامزدهای چهره، قاعده کلاسیک بازی را برهم زد و رئیس جمهور شد.
ظرفیت فوتبال این اجازه را به تک تک آرا داده تا سرنوشت‌ساز باشند، برای همین هیچ رای‌یی سبک‌تر از دیگری نیست و این لابی را سخت‌تر از هر نوع انتخابات دیگری می‌کند. و فوتبال ایران که بارها برای روسایی که با این پدیده غریبه بودند اما سرنوشتش را به دست گرفتند هزینه کرده و هربار این قصه را بی هیچ درسی برای آینده از نو خوانده است.
محسن صفایی فراهانی یکی از پرهزینه‌ترین این نام‌ها برای فوتبال ایران بود. از ناآشنایی تا تسلط مهندس صفایی در ساز و کار فوتبال، فاصله از برکناری ایویچ فقید تا بستن قرارداد با بلازویچ، سرمربی تیم سوم جام‎جهانی98، است. فاصله‌یی چهار ساله که دقیقاً وقتی راهش از فوتبال سوا شد که برای فوتبال ایران کارآمدترین شخص تا همین امروز بود.
امروز هم علی کفاشیان در مقیاسی کوچکتر چیزی شبیه به وضعیت آن روز فراهانی در سال جدایی‌اش است. فوتبال ایران برای کفاشیان و فدراسیون پرگافش کم هزینه نکرد تا رییس فدراسیونش «نه گفتن» را بیاموزد و ابعاد این مسوولیت را تشخیص دهد.
از اسفند 86 تا اسفند 90، از دایی فرمایشی یا قطبی آزمایشی تا کارلوس کی‌روش، و از وام‌دار سازمان تربیت‌بدنی بودن تا از وزارت ورزش مستقل شدن، بردار صعودی این بهای سنگینی است که فوتبال برای کفاشیان داد و حالا او با هر متری شاید گزینه مطمئن‌تری است.
مرزبندی فوتبال با سیاست به کنار، حالا دغدغه اهل فوتبال بقا یا انقراض جریان جاری است. از بین سه نامزد حاضر، کفاشیان و عزیز محمدی صرفا بواسطه «تداوم» و حفظ روند حاکم در مدیریت فدراسیون به قریب «ارجح» اند، حتی اگر گزینه دولت از بین این دو و قریب نامزد مستقل بود.
پی‌نوشت؛ تبریک به «اصغر فرهادی»، تیمش، دوست‌داران فیلمش و سینمای ایران

سه‌شنبه 9 اسفند 90

یکشنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۹۰

یادداشت


هشدار به کی‌روش
رامتین جباری

مزدک میرزایی جوری بازی تدارکاتی «ایران-اردن» را گزارش می‌کند که اگر از دنیای فوتبال بی‌خبر باشی و فرق فینال جام‌جهانی با گل‌کوچک سیزده‌بدر را ندانی تصور می‌کنی بازی «ایران-اردن» بازی مرگ و زندگی است.
ایران یکی از دو گل را جبران کرده و بازی ادامه دارد، دوربین تلویزیونی چهره «کارلوس کی‌روش» را نشان می‌دهد؛ «مطمئناً کی‌روش به فکر نباختن به اردن است تا همچنان با تیم ایران بدون شکست باقی بماند.» این جمله را مزدک برای شرح این تصویر می‌گوید و این همه ی برداشت ما از فوتبال حرفه‌یی و یک مربی حرفه‌یی است.
ما، و مزدک به نمایندگی از ما، فکر می‌کنیم مربی موفق کسی است که فقط نمی‌بازد! آن کسی موفق است که حتی بازی‌های تدارکاتی را هم می‌برد و کارنامه‌اش بی شکست است. تقصیر ما هم نیست، یعنی هست، وقتی قلعه‌نویی هنوز هم به شیوه حذف تیم‌ملی در جام‌ملت‌های 2007 غره است که حذف در ضربات پنالتی باخت به حساب نمی‌آید! و تیم من بدون شکست ماند، این درک ما از فوتبال است که غلط است.
جام‌جهانی 2010، همان جامی که حسرتش به دل ایران ماند و بخت حضور در آفریقا را به پای شهریار و کف دست‌های امپراطور هدر داد؛ در همین جام‌جهانی، اسپانیا، قهرمان یورو 2008، در اولین دیدارش مقابل سوئیس، یک بر صفر باخت! باخت، ولی تنها تیمی بود که دستش به جام رسید و قهرمان شد.
امروز از هرکس بپرسی اسپانیا؟ می‌گوید «قهرمان جهان» و کمتر کسی حتی سوئیس را در فهرست تیم‌های شرکت کننده این جام هم به یاد می‌آورد! چه رسد به غلبه‌اش بر اسپانیا! بله مزدک عزیز! در کارنامه دل‌بوسکه شکست هست، اما قهرمانی جهان هم هست و این قهرمانی ثمره فدا کردن «کارنامه شخصی» پای موفقیت‌های «حقیقی» است.
بازی تدارکاتی، بازی «برد و باخت» نیست! تدارکات معانی دیگری هم دارد که درکش جدای دانش، بی غرضی هم می‌خواهد و این «غرض‌ورزی» صدمه بیشتری می‌زند از حتی ناآگاهی!
تیم کی‌روش در خلال اردوی تدارکاتی دوبی، بدون خسرو حیدری، نکونام، تیموریان، مجتبی جباری، و بسیاری دیگر به مصاف اردنی می‌رود که به واسطه سهم کوچکش از فوتبال برابر تیمی مثل «ایران» با هر بهانه‌یی پر از انگیزه است، مثل خود ما وقتی برابر روسیه یا برزیل قرار می‌گیریم. الان وقت خوبی است تا از آن گروه به اصطلاح کارشناس و فوتبال‌فهم و فوتبال‌دوست بپرسیم آیا هدف و انگیزه روسیه و برزیل با ما برابر بود؟ غلبه ایران بر روسیه در آن بازی دوستانه چه چیزی عاید فوتبال ما کرد که امروز برای نباختن در دیداری تدارکاتی پرحرارت می‌شویم؟ گزارش پر هیجان با القای سوءظن دو چیز متفاوت است! و مطمئناً کی‌روش به تنها چیزی که فکر نمی‌کرد، نمی‌کند و نخواهد کرد، «باختن» یا «نباختن» در یک دیدار تدارکاتی است.
این که در مسابقات غیر رسمی هم برنده باشیم خوب است اما خوب‌تر زمانی است فلسفه یک دیدار تدارکاتی را بفهمیم. کی‌روش این فلسفه را می‌فهمد. کارنامه او که از تیم‌ملی پرتغال و رئال‌مادرید و منچستریونایتد می‌آید آنقدر وزن دارد که باختن با ایران برابر اردن سبکش نکند!
تا فکرهای ما به اندازه حجم فکر یکی مثل «کی‌روش» بزرگ نشود، فوتبال ایران در جا می‌زند. بدنه اصلی فوتبال ایران، همین رسانه‌های نوشتاری، همان آنتن پخش زنده و همه آنهایی که نبض جامعه و ضربان قلب جمعی را در دست دارند، اگر «بی‌غرض»! جو را بخاطر «باخت یا یک نتیجه دوست‌نداشتنی» در یک دیدار دوستانه سنگین می‌کنند، قطعاً ناآگاهند؛ ناآگاه از دانش روز فوتبال جهان و پروسه حداقل دو ساله تدارک یک تیم برای کسب سهمیه جام‌جهانی! و «غرض‌ورزی» و «بی‌دانشی» در این برهه از زمان به یک اندازه بازدارنده «تیم ایران» است.
«کارلوس کی‌روش» سرمربی تیم‌ملی فوتبال ایران است؛ چیزی شبیه به تحقق یک رویا. سرالکس فرگوسن که از 1986 مرد اول من‌یونایتد است، برای دو سه سال آینده هم با شیاطین سرخ ادامه خواهد داد ولی این آلکس بی‌جانشین برای فردای روزی که از منچستر می‌رود فقط دو نام را شایسته جانشینی‌اش می‌داند؛ «خوزه مورینیو» و سرمربی امروز تیم‌ملی ما!
عادت همیشگی نیمکت ایران تا پیش از کی‌روش یا رزومه‌سازی بود یا جایی برای پر کردن اوقات فراغت دوران بازنشستگی. برانکو، قطبی و دیگرانی از این دست، از تیم‌ملی ایران معتبر شدند و اگر امروز هدایت تیم‌های باشگاهی متوسط در لیگ عربستان و ژاپن مایه مباهات‌شان و نقطه اتکا ساپورترهای رسانه‌یی و بازاریاب‌هایشان است به اعتبار نام ایران در کارنامه‌شان بود و کی‌روش که تیم‌ملی را خلاف جهت به آب انداخت!
از امروز چیزی شبیه به دلشوره یا یک‌جور نگرانی کم کم متولد می‌شود و می‌ترسی که مبادا اتفاقی، حادثه‌یی یا اقدامی سازمان‌یافته! همه‌چیز را خراب کند و اینکه آیا آرامش دریا حقیقت دارد یا نشانه‌یی برای طوفان است. باور اینکه این بدنه اصلی فوتبال ایران تا آخر راه، با کی‌روش (یا هر تفکر حرفه‌یی و سالم دیگری) همراهی کند سخت است. این «غرض»، این «ناآگاهی» کار را سخت و سخت‌تر تا ناممکن می‌کند.
شنبه 6 اسفند 90
 

چهارشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۹۰

دوپینگ

 



سرنگ‌های شیشه‌ای در رگ فوتبال شیشه‌ای
هیاهو برای هیچ
رامتین جباری               

حال و هوای همه «دوپینگی» است. از فردای آخرین نود، حالا همه تب «دوپینگ» گرفتند و این از خاصیت‌های عادل فردوسی‌پور است که هر سه ماه یک بار آمپول «شوک» را به رگ جامعه تزریق می‌کند. «پدیده دلالی»، «شادی 18+ شیث-نصرت» و «دوپینگ» که دوشنبه شب گذشته آخرین هت‌تریک عادل را کامل کرد.
«آزمایشگاه کلن» جعبه سیاه ورزش ایران است. شاید اگر دسترسی به نتایج آزمایش‌هایی که نمونه‌هایش تمبر ایرانی دارد می‌بود حالا در کنار شعار «اعتیاد بلای خانمانسوز»، شعار «ورزش بلای خانمانسوز» هم برای ایران بومی‌سازی می‌شد! آقای مربی در جلسه‌های تمرینی به جای نکته‌های فنی مثل نقل و نبات، قرص و شربت بین بازیکنان تقسیم می‌کند. دکتر تیم عوض پانسمان زانوی آسیب‌دیده و فیزیوتراپی، دائماً از سرنگ‌های تازه هواگیری می‌کند تا به توصیه سرمربی سوخت موشک تزریق کند و آقای سرمربی که پودر و مکمل و قرص و آمپول را به سفارش واسطه‌یی از آن طرف آب اُردِر می‌دهد.
به اندازه همان دلال‌هایی که اخیراً بحث‌شان داغ بود، واسطه‌های پرکاری اطراف تیم‌های ورزشی پرسه می‌زنند که کارشان «بیزنس دوپینگ» است! پکیج پیشنهادی دلالان دوپینگ از نوع داروی مصرفی تا زمان‌های مصرف مناسب برای گریز از آزمایش‌های احتمالی بعد از هر مسابقه را شامل می‌شود و آخرین متدهای خنثی‌سازی نمونه را ارائه می‌دهد! مثلاً «تکه ناخن»، شاید از آخرین روش‌های رسانه‌یی شده برای پاک‌سازی هر نوع نمونه‌یی است! کار هم که بیخ پیدا می‌کند دکتر هاشمیان، مسوول کمیته ضد دوپینگ فدراسیون فوتبال، می‌گوید محرمانه است؛ «این پرونده‌ها کاملا محرمانه است.»
ورزش ایران شاید تنها جایی است در دنیا که «دوپینگ» را به سبک فیلم «آژانس‌شیشه‌ای» ابراهیم حاتمی‌کیا به مساله «امنیت ملی» تبدیل می‌کند. در فیلم آژانس هم حاج‌کاظم رزرواسیون دو عدد بلیط تهران-لندن را در یک آژانس هواپیمایی خصوصی با شور حاج‌کاظمی و یک ژ3 به «خط قرمز» تبدیل کرد؛ «مربی شما بعد جنگ سینما زیاد می‌رفتی نه؟ آخه برادر من، این جا که تگزاس نیست!» این‌ها را نقش سلحشور، رضا کیانیان، در راستای حفظ امنیت سناریو می‌گوید!
اسامی دویپینگی‌ها با حروف مخفف اعلام می‌شوند، مثل گزارش اخبار سیما از دادگاه اختلاس که متهمان با اسامی تک‌حرفی معرفی شدند. در ادامه از پرسپولیس و استقلال می‌گویند و حتی مصاحبه‌هایی هم از همان مخفف‌ها منتشر می‌شود. همه‌چیز را همه می‌دانند ولی قرار است کسی به روی خودش نیاورد! مثل ماجرای دلالی. کمی که خبرها و اسناد فراتر می‌رود، می‌بینی همه چیز از یک سوتفاهم آغاز شده! وگرنه همه چیز پاک است و زندگی همان سیبی است که گاز باید زد با پوست و وقتی جریمه دوپینگ «تذکر کتبی» است، زندگی دقیقا شستن همان بشقاب است یعنی صورت مساله را پاک کردن و این آرزو که هر جنبده‌یی «گربه» است و لاغیر!
«از نظر فدراسيون، بحث انتقال مسئوليت مبارزه با دوپينگ در فوتبال از فدراسيون به نادو كاملا منتفی است و همكاران ما در ستادملی مبارزه با دوپينگ هم موافق هستند كه شرايط فعلا مطلوب است. وقتی فدراسيون فوتبال با قدرت كارش را انجام می‌دهد و اين كار بدون هيچ نقصانی شكل گرفته، ديگر دليلی برای طرح اين گونه بحث‌ها باقی نمی‌ماند. كسانی كه اين حرف‌ها را مطرح می‌كنند از قدرت فدراسيون در مبارزه با دوپينگ مرعوب شده‌اند.» این‌ها را همان دکتر هاشمیان می‌گوید و اعتقاد دارد که هم نقصانی نیست، هم فدراسیون در راه مبارزه مرعوب هم می‌کند و این «توبیخ‌های کتبی» شاید از مظاهر ارعاب است!
هوشنگ نصیرزاده هم که این روزها به خاطر نزدیکی به انتخابات فدراسیون، پیش‌بینی سمت و سویش ممکن نیست، اصل ماجرا را به گردن فیفا می‌اندازد و به نفع برخی‌ها می‌گوید: «فیفا در طول مسابقات جام‌جهانی، به دلیل درآمد هنگفتی که از این مسابقات دارد، نام دوپینگی‌ها را برملا نمی‌کند تا سلامت مسابقات پردرآمد خودش را زیر سوال نبرد؛ مگر در موارد حساسی که هاوه‌لانژی با ماردونایی بد باشد. وگرنه، من درباره محافظه‌کاری فیفا در قصه دوپینگ، تردیدی ندارم.» یعنی نصیرزاده معتقد است برای فیفا، «دوپینگ» یک جور انتقام شخصی است! و فوتبال و «دوپینگ» زندگی مسالمت‌آمیزی دارند تا «صنعت فوتبال» ورشکست نشود!
«مارادونا به کوکائین اعتیاد داشت و همه می‌دانستند. اما وقتی که از دست‌دادن با هاوه‌لانژ خودداری کرد، مغضوب فیفا شد»، هوشنگ می‌گوید و خبر ندارد «هاوه‌لانژ نئشگی رو با ماشین باباش رفته، دیگو خماری رو پیاده...» (این آخری را جز مسعود کیمیایی هیچ کس دیگری نمی‌تواند بگوید) نمونه‌های آزمایش با کلی هزینه به یورو به کلن آلمان پست می‌شوند، نتایج آزمایش با هزینه‌های تکمیلی مرجوع، و اعلام می‌شوند و در ادامه به سبک نسوختن نه سیخ و نه کباب، رفع و رجوع!
از روزهایی که فرشاد فلاحت‌زاده دوپینگش را گردن قصاب محل‌شان انداخت که گوشت‌هایش غنی‌شده بوده تا دیروزی که یک تکه ناخن پرونده را مختومه کرد، راهکاری موثر برای مواجهه با پدیده‌های مخرب در ورزش و بویژه فوتبال وجود ندارد؛ از دلالیسم تا دوپینگ، برای مدتی تب جامعه را داغ می‌کند و بعد شامل مرور زمان و فراموشی تدریجی می‌شود؛ «ببین حاجی من اصلا نمی‌تونم باور کنم که این کار، کار شما باشه! چرا؟» این‌ها را احمد به حاج‌کاظم می‌گوید وقتی فرمانده و هم‌رزم قدیمی را سرکرده قائله گروگان‌گیری می‌بیند مثل ما که باور نمی‌کنیم ورزشکاران‌مان اهل دوپینگ باشند؛ «دلیلش زمونه و دوری و مشغله شماست!» برای همین این جا دوپینگ اخطار دارد اما تکل دوپا اخراج! «تو رو امام‌هشتم تمومش کنید، مردم دارن تماشاتون می‌کنن.» عباس آژانس با لهجه غلیظ مشهدی می‌گوید.
پنج‌شنبه 4 اسفند 90

یکشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۹۰

چیزهایی هست که نمی‌دانی

 



رئیس فدارسیون فوتبال؛ انتخاب؟ انتصاب؟ یا انتخصاب!؟
چیزهایی هست که نمی‌دانی
رامتین جباری                        

چیز شماره یک – شاید کمتر کسی بداند یک «دروازه افتخار» چه به روز فوتبال ایران آورد! مهندس علی‌آبادی، رییس وقتِ سازمان تربیت‌بدنی سابق!، صعود به جام‌جهانی 2006 آلمان را با سازه «طاق نصرت» جشن گرفت و کنارش ایستاد تا به تیم‌ملی و روسای آن تبریک بگوید. دکتر دادکان و تیمش ولی از کمی آن طرف‌تر رد شد! جنگ ریاست «علی‌آبادی-دادکان» شروع لجاجت‌هایی بود که دادکان را از صحنه اول فوتبال ایران کنار زد. پروسه برکناری غیرقانونی دکتر به فیفا ریپورت و فدراسیون فوتبال ایران تعلیق شد؛ علی‌آبادی فهمید فوتبال جای دیگری است.
چیز شماره دو – آن‌هایی که می‌دانند، خبر دارند علی‌آبادی حدود چهار سال پیش سناریوی انتخابات فدراسیون فوتبال را کارگردانی می‌کرد. رییس سازمان تربیت‌بدنی تا جایی در جذابیت داغ فوتبال ذوب شد که برای ریاست فدراسیون زیرمجموعه‌اش ثبت‌نام کرد. تالار انتخابات با دو گزینه تحت امر و مطمئن آذین‌بندی شد؛ «شاهرخ شهنازی» و مرد خوش مشرب کمیته ملی المپیک «علی کفاشیان». همه برای اهدای کلید ساختمان سفید خیابان سئول به علی‌آبادی آماده بودند که اشاره دیگری از اجانب مستقر در فیفا کافی بود تا علی‌آبادی مغلوب جنگی شود که با خودش کرد.
چیز شماره سه – جزییات آن روزهای فوتبال ایران کم نیست، از کمیته انتقالی تا داستانی که منجر به قبول اجباری «علی کفاشیان» شد. از رسانه‌ها تا مردم، حتی خود کفاشیان هم می‌دانستند فدراسیون فوتبال مجری حکم‌هایی است که کمی آن سوتر، از دیگر ساختمان مشهور خیابان سئول ابلاغ می‌شوند؛ از بالا دستور می‌دهند «علی دایی»، فدراسیون حکم تیم‌ملی را به نامش می‌زند. یک سال و دو ماه بعدش می‌گویند «دایی نه»، پس برکنار می‌شود و الی آخر! اما سرنوشت از جای دیگری کار دست علی‌آبادی می‌دهد تا مرد شماره یک ورزش ایران جایش را به سعیدلو بدهد.
چیز شماره چهار – کفاشیان هیچ پایگاه رسانه‌یی ندارد. منتقد او بودن نوعی نماد مخالفت است برای دخالت دولت در فوتبال. او مسبب همه ناکامی‌ها معرفی می‌‍‌شود، حتی وقتی که تیم‌امید بازی برده را به پای بازیکن محروم هدر می‌دهد این کفاشیان است که مقصر است. در تهییج چنین فضایی یکی مثل «مهدی تاج» نقش کاتالیزور را به خوبی بازی می‌کند. او چهره فوتبالی به خود می‌گیرد در مقابل رییسی که به فوتبال تحمیل شده! و اینطور القا می‌شود که اگر تاج نبود عمق فاجعه تا جایی می‌رفت که باورکردنی نیست و آقای نایب که ریزعلی خواجوی برای قطار فوتبال است!
چیز شماره پنج – شاید کمتر کسی نداند ورق برگشتن یعنی چه. و ورق برگشت. جایی که شاید «مایلی‌کهنِ همیشه در صحنه» هم حاضر نمی‌شد سرمربی تیم‌ملی شود (فرض محال محال نیست) «کارلوس کی‌روش» سرمربی تیم‌ملی ایران شد! و همان‌هایی که کاری کرده بودند که الف تا ی فدراسیون پرگاف به پای کفاشیان نوشته شود، حالا راهی برای نوشته نشدن قرارداد کی‌روش به نام کفاشیان نداشتند. کارلوس آمد، تیم‌ملی محبوب شد و کفاشیان اعتماد به نفس گرفت که «می‌شود و اگر بشود چه می‌شود». ناکامی تیم‌امید اگرچه فضا را بغرنج کرد اما رییس قلق دستش آمد.
چیز شماره شش – خارج از ساختمان فدراسیون، دیگرانی مشغول فدراسیون بودند. دادکان فعال شد. حدود شش ماه پیش دادکان تیتر یک رسانه‌ها شد و برای ریاست دوباره پاشنه‌ها را بالا کشید. او بازی را به زمین علی‌آبادی و سیاسیون برد و همه ناکامی‌ها را از چشم دخالت سیاست در فوتبال دانست. از استقلال فدراسیون گفت که باید داشته باشد و از تصمیم‌های غلطی گفت که دولت برای فوتبال می‌گیرد. سریال انتقادهای روزنامه‌یی و رادیو و تلویزیونی دکتر به ناگهان همزمان با تبدیل سازمان به وزارت تمام شد و دادکان به توصیه برخی سکوت کرد.
چیز شماره هفت – کمتر کسی نمی‌داند سکوت دادکان برای رصد تحولات کلان ورزش کشور بود. وزارت نوپای ورزش برای جا افتادن، روی آن‌هایی حساب کرد که تجربه و کارنامه موفق را یک‌جا داشتند، و فوتبال که ویترین ورزش کشور است و دادکان که فصل مشترک این هر سه است، پس برای انتخابات دی‌ماه که به شب عید کشید، گزینه بی‌رقیبی به نظر می‌رسید. دادکان ولی انتخاب پرهزینه‌یی است. سابقه دکتر نشان می‌دهد جایی که اختلاف نظر پیدا شود، او شمشیر را از رو می‌بندد و تا تعلیق هم پیش می‌رود. او دیگر از گرده طرف دعوا پایین نمی‌آید!
چیز شماره هشت – محمد قریب برای دولت گزینه مناسب‌تری است، کم حرف یا تقریبا بی‌حرف. کنار که می‌رود طوری می‌رود که محو می‌شود و حالا که آمده قهرمانی استقلال و صبوری‌اش را یادآوری می‌کند. نه آنقدر با فوتبال غریب (با غین) است که جنجال رسانه‌یی به پا شود، نه آنقدر با فوتبال قریب (با قاف) است که مستقل عمل کند، وقتی هم که تفاهم ته‌نشین شود بدون کلنجار تودیع می‌شود و مثل دادکان رل اپوزیسیون را به خود نمی‌گیرد! این دست تفاوت‌های یکی مثل قریب با یکی مثل دادکان، گزینه دولت را به اسم دکتر قریب نوشت چرا که کفاشیان، کفاشیان گذشته نیست.
چیز شماره نه – کلید معما مصاحبه جنجالی کفاشیان با اعتماد است، دو سه هفته‌یی قبل از آخرین توقیف، آنجایی که به علی‌عالی گفت: «کجای دنیا نواب علیه رییس لابی می‌کنند» و ایضا اصلاح اساسنامه و تاییدیه فیفا که برای وزیر سیگنال داشت؛ «کفاشیان مستقل فکر می‌کند و برای آینده مستقل عمل خواهد کرد.» مهدی تاج که در هر شرایطی لابی می‌کند، با خودش هم لابی کرد و نتیجه، اتفاقی بود که هم آرای مستقل را از دست داد هم آرای دولتی را، و برای همین وقتی رسما از چشم وزارتخانه و کفاشیان با هم افتاد، پشت عزیز محمدی سنگر گرفت. کفاشیان تاج را کنار زد!
چیز شماره ده – فوتبالی که سرمایه‌گذار انحصاری‌اش دولتی است، چرا مدیریتش با دولت نباشد؟ این فلسفه آنهایی است که دخالت مستقیم و غیرمستقیم سیاسیون را در فوتبال نه تنها توجیه که تقویت هم می‌کنند. خرجش را دولت می‌دهد پس کیفش هم خودش ببرد. بیشتر تصمیم‌سازان امروز از هواداران دیروز فوتبالند و حالا در خانه‌هاشان آقازاده‌هایی دارند که مشوق پدر برای به دست‌گرفتن سرنوشت «توپ گرد» اند، همان‌هایی که برخی‌شان با واسطه به رسانه‌ها آمدند و با حمایت همه جانبه همان واسطه‌ها صحنه‌گردان هم شدند. آنها حالا فضا را برای فوتبال ترسیم می‌کنند.
چیز شماره یازده – عزیز محمدی حالا مدعی است! او نه با کفاشیان کاری دارد که امروز گزینه دولت نیست، نه با قریب که امروز گزینه دولت است. تاج هم که به پشتیبانی محمدی در استودیوی ورزش و مردم انصراف داد، در تازه‌ترین لابی «تاج با خودش» نامزدی را با سنگر گرفتن پشت عزیز محمدی جابه‌جا کرد. او حالا با آرای شهرستان‌ها سر و کله می‌زند تا به نام رییس سازمان لیگ به صندوق ریخته شوند و استقلال کمپین را به رخ آن‌هایی بکشد که متهمش می‌کنند به «ماندن به هرقیمتی!» تاج، متخصص بازی‌های پشت پرده، عزیز محمدیِ یک‌رو را هم پشت پرده کشید.
چیز شماره دوازده – وزارت درک درستی از فوتبال و تحلیل دقیقی برای فدراسیون آن ندارد. گزینه قریب پس از چند سال دوری و با سابقه آبی، در شهرستان‌ها بدون جایگاه است! فوتبال هم جایی‌ست که درصد تعیین کننده آرا (اگر اراده کنند!) می‌توانند تا آخر مستقل بمانند! و این جز شکرآب کردن رابطه وزیر با رییس ناخواسته، نتیجه دیگری ندارد، آن هم وقتی که فوتبال‌ملی ماموریتش در راه جام‌جهانی 2014 تازه شروع می‌شود؛ تاج لابی می‌کند، عزیز جوگیر می‌شود، قریب در سکوت محض وارد می‌شود، کفاشیان سودای خودمختاری دارد و فوتبال که ریزرفتارها را آنالیز می‌کند.
و چیز شماره سیزده – چیزی که علی‌اکبر دهخدا، ادیب، لغت‌شناس، سیاستمدار، شاعر ایرانی و بنیان‌گذار لغت‌نامه دهخدا نمی‌دانست تعریفی برای حدفاصل «انتخاب» تا «انتصاب» بود؛ شاید اگر دهخدا هم مثل ما شانس زندگی در فضایی دموکراتیک را داشت، لغت تازه‌یی به لغت‌نامه‌اش اضافه می‌کرد تا مفهوم «انتصاب از راه انتخاب» را برساند! چیزی شاید شبیه به «انتخصابات»، که همه انرژی این روزهای وزارت ورزش و مشاورانش را می‌گیرد تا برای شب عید فوتبال ایران با تخم‌مرغ‌ شانسی، فوتبال را سورپرایز کند. یا شاید هم با انتخابات (به معنی خود کلمه) سورپرایز شدیم!
یک‌شنبه 30 بهمن 90

یکشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۹۰

نارنجی‌پوش


هدف امیر؛ تمرکز استقلال
جنون و جارو
رامتین جباری

امیر قلعه‌نویی تمرکز استقلال را هدف قرار داده! تراکتورسازی با تعلل استقلال به صدر نزدیک شد و حالا برای قهرمانی هم امید دارد. امیر که متخصص بازی‌های خارج از میدان است، حفظ ارتباط با هواداران استقلال را قربانی اهداف کوتاه‌مدتش در تبریز کرده، تیم مظلومی را به حاشیه می‌کشاند؛ «باید به ایمون زاید التماس می‌کردم به استقلال گل نزند.»، «استقلال با کمک دست‌های پشت پرده می‌برد.»، «یک‌بار دیگر ثابت شد هواداران پرسپولیس از استقلالی‌ها بیشترند.»، «باخت استقلال به پرسپولیس ثابت کرد خدا جای حق نشسته.»، «ذوب‌آهن هم استقلال را می‌برد.» و این‌ها از آخرین مونولوگ‌های ضد استقلال امیر است.
امیر روزهای سخت قهر هواداران تراکتور را با استادیوم تا حدی پشت سر گذاشت؛ همان روزهایی که از ورزشگاه خالی تبریز شکایت داشت و هواداران حمایت از «کیانی» را به تشویق «امیر» ترجیح می‌دادند! ولی امروز تیمش در جدول رده‌بندی جایی است که پیش از این هرگز نبوده و حالا به رکورد شخصی‌اش فکر می‌کند؛ چهارمین قهرمانی پیاپی با تیمی مثل تراکتورسازی، چیزی شبیه به افسانه! امیر را به همه‌ی آنچه هرگز تصور نمی‌کرد می‌رساند و این هدف، هر وسیله‌یی را توجیه می‌کند! و چه وسیله‌یی موثرتر از «استقلال» برای رساندن «امیر» به هدفِ دو سویه‌اش! «دو سویه» یعنی «قهرمانی تراکتور» و «بازگشت به تهران».
تحولات پیرامون امیر و خبرهای خصوصی نشان می‌دهد او از زمین زراعی و کشت و کارش انصراف داده، و یک‌بار دیگر نقشه راه رسیدن به استقلال را به دقت ترسیم می‌کند. امیر ابتدای فصل بدون آنکه شایعه‌یی جدی برای بازگشتش به استقلال باشد با گفتن «کشاورزی می‌کنم اما به استقلال هرگز برنمی‌گردم.» شایعه رفتن به استقلال را ساخت و تیتر یک روزنامه‌های ورزشی شد، به ضیافت نهاری رسانه‌یی با فتح‌اله‌زاده رفت و در آخر با اتکا به هواداران منحصربفرد تراکتورسازی و توصیه‌هایی با مهر محرمانه! راهی آذربایجان شد.
«امیر برند است و من معلم. امیر با سپاهان بی‌پول نماند و من با ذوب‌آهن بدون پول ماندم.» و رو به خبرنگار می‌گوید: «تو که فرق من و امیر را بهتر می‌دانی!» منصور ابراهیم‌زاده که تیمش در اولین گام از باشگاه‌های آسیا کنار رفت از تفاوت‌هایش با قلعه‌نویی می‌گوید. تفاوت‌هایی که امیر با یکی مثل مجید جلالی هم دارد، با نمونه‌هایی چون «پرویز مظلومی»، «علی دایی»، و دیگرانی که حتی از بازار مکاره مربیان لیگ‌برتر بیرون شدند؛ «صمد مرفاوی»، «حمید استیلی» یا نام‌های قدیمی و ویژه‌تری مثل «بهمن فروتن»، «عباس رضوی» و ...
فوتبال ما با یک تخیل فانتزی شاید یکی مانند داریوش مهرجویی را می‌خواهد که یک جارو با دسته‌ی بلند به دست نارنجی پوشی بدهد که مجنون‌وار، یک‌تنه و با دیوانگی‌هایی از جنس حامد بهداد وارد میدان شود. پیام فیلم تازه‌ی کارگردان هامون، دوای درد فوتبال کوچک ماست؛ «جنون و جارو» 
یک‌شنبه 23 بهمن 90

یکشنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۹۰

مصائبِ مسیح


فوتبالِ ما یا مصائبِ مسیح
رامتین جباری

بی سلیقگی نکنید! دیوارها را روی سر «پرویز مظلومی» خراب کنید و فراموش کنیم «مصطفی دنیزلی» روزگاری متهم بود که مرد روزهای بزرگ نیست! یادتان می‌آید؟ پاس، روزهایی که تیمی از تهران بود، مرحله یک‌چهارم نهایی باشگاه‌های آسیا، دقیقه 83؛ پاس 3 العین یک و تیم دنیزلی که کمتر از دو دقیقه دو گل می‌خورد و در خانه حذف می‌شود! یا لیگ برتر، دوره پنجم؛ پاس‌تهران صدرنشین است و مدعی اول قهرمانی، دنیزلی در گام آخر با مدیرعامل باشگاه ناسازگاری می‌کند، به اصفهان نمی‌رود و تیم بدون سرمربی سه بر صفر به ذوب‌آهن می‌بازد، پاس با 58 امتیاز نایب‌قهرمان و استقلالِ 59 امتیازی قهرمان می‌شود. دنیزلی تابستان سال بعدش به پرسپولیس آمد و دو جام‌حذفی را از دست داد و آن شب بدرقه، که با چهار گل، از ورزشگاه آزادی به ازمیر، برگزار شد!
آن‌روزها کسانی که حامی دنیزلی بودند در اقلیت و آن‌هایی که با ژست کارشناس، تاریخ مصرف او را تمام‌شده می‌دانستند اکثریت بودند؛ اکثریتی که همیشه درست فکر نمی‌کند، اکثریتی که باور نمی‌کرد زمین به دور خورشید می‌چرخد، همان اکثریتی که مسیح را به صلیب کشید!
با بشیکتاش که قهرمان لیگ و جام‌حذفی ترکیه شد، سکه‌ی دو ریالی بعضی افتاد، موبایل‌شان آنتن داد و به چشم دیدند که زمین مرکز عالم نیست! حالا دنیزلی شد مصطفی‌پاشا و آرزوی دست‌نیافتنی خیلی‌ها و او که قبل از ترک تهران گفته بود: «خدا کند روزی برای برگشتن من، خواهش نکنید.»
ما ولی همانیم که بودیم، با فقط دیدن یک غوره سردی‌مان می‌شود و اگر کسی از کشمش بگوید از گرمی می‌میریم! حکایت پرویز مظلومی است؛ دیوارها را روی سر او خراب می‌کنیم و فراموش می‌کنیم که مثلاً صباباتری را قهرمان دسته‌یک کرد و به لیگ‌برتر آورد، با تیم‌ملی ب قهرمان غرب آسیا شد، ابومسلم قعرنشین را نیم‌فصل دوم که تحویل گرفت، بهترین تیم شهرستانی شد و با مس‌کرمان سهمیه آسیایی گرفت. پرویز مظلومی همانی است که در تاریخ داربی رکوردار یکتای چهار برد پیاپی است و امروز همینی است که می‌بینید؛ نماد یک مرد شکست‌خورده که از فوتبال چیزی نمی‌داند!
این خاصیت ویژه نبردهای بزرگ است، نبردی از جنس داربی که یک‌شبه سرنوشت‌ها را جابه‌جا می‌کند. اما اگر فردا روزی پرسپولیس چند هفته‌یی ناکام شد، اگر فصل بعد با دنیزلی دو سه بازی نتیجه گرفت، یاد داربی 74 و ده دقیقه آخرش بیفتید.
نه با ده دقیقه پایانی «پاس - العین» سردی‌مان شود، نه با ده دقیقه آخر بازی «استقلال - پرسپولیس» گرمی! یاد بگیریم فوتبال فقط یک نود دقیقه نیست، دست‌کم یک سال، یک فصل ممتد است، با همه‌ی بالا و پایین‌ها، و بردها و باخت‌ها؛ حمایت از مظلومی پیش‌کش، روز خوب دنیزلی را به دست فراموشی ندهید! تصویرهایی از جنس مظلومی، از جنس دنیزلی، از جنس فوتبال اند؛ پای روزهای بدشان بایستیم، بایستید.
یک‌شنبه 16 بهمن 90

شنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۹۰

چراغ جادو

 
یک شب استثنایی
زاید، زاید، زاید
رامتین جباری               

تغییر ناگهانی اردوی تراکتورسازی از هتل همیشگی به هتل «اوین» وقتی موجه شد که خبر رسید «امیر قلعه‌نویی» و دنیزلی، شب داربی نشستی دوستانه! داشتند. اگر با امیر آشنا باشید مطمئن می‌شوید که او به آقامصطفی سفارش می‌کرده تا به بازیکنانش سفارش! کند مراقب ساق‌های بازیکنان استقلال باشند و طوری نشود که آبی‌پوشان اذیت شوند!
شب و تا دقایقی قبل از داربی بازار جلسه‌های خصوصی داغ بود؛ «دنیزلی – قلعه‌نویی»، «مظلومی - میداوودی»، «دنیزلی – علی کریمی»، «کی‌روش – علی کریمی»، و سردار رویانیان که از آنتن پخش زنده خودش را به هتل رساند و فرمان به پیروزی داد؛ «هواداران از 4 شکست قبلی دلگیرند، با پیروزی دلشان را به دست آورید.»
از 6 صبح بلیت فروشی شروع شد اما تا یک ساعت پیش از سوت آغاز، فقط بیست هزار تماشاچی مشغول کری خوانی بودند و استادیوم سرد آزادی که در انتظار هواداران، یخ زده بود؛ آبی‌ها از استیلی حمایت می‌کردند و قرمزها سربه سر مظلومی می‌گذاشتند که ترکیب دو تیم روی خروجی سایت‌ها آمد؛ اولین سوپرایز کسی را شگفت‌زده نکرد؛ «حسین هوشیار»! برای غافلگیرشدن از نوع آبی هم کسی تعجب نکرد؛ غیبت مجتبی جباری واقعیت داشت! و نیمکت‌نشینیی امیرآبادی برای این دیدار، که جای سوال داشت.
شاید وقتی دیدار رفت به پایان رسید، «پرویز مظلومی» در بدبینانه‌ترین شرایط هم فکر نمی‌کرد برای دیدار برگشت، مجیدی، آندو، خسرو حیدری، کرار و جباری نخواهند بود! و از تیم برنده آن روز فقط مهدی رحمتی، حنیف، پژمان، میثم حسینی، کیا رحمتی و میداودی برای فهرست یازده نفره‌ی ابتدای مسابقه در دسترس اند! در روزی که کاپیتان جباری غایب بود، الونگ از ابتدا به میدان آمد تا کنار کیا رحمتی، خط میانی استقلال نقش تخریبی بیشتری داشته باشد. فریدون زندی که با هر شرح وظیفه‌یی، به چپ تمایل پیدا می‌کند نقش پلی‌میکر را به عهده گرفت و دقیقه 32 زمانی بود که او برای گل به میلاد پاس طلایی داد.
آن سو برخلاف پارپاگاندای دو روزنامه هواداری پرسپولیس، غلامرضا رضایی و مازیار زارع به ترکیب پرسپولیس رسیدند! وقتی مزدک روی تصویر مهدوی‌کیا گفت؛ «این شاید آخرین داربی کیا باشد» دل خیلی از خاطره‌بازهای فوتبال گرفت. در روزی که «علی کریمی» چندان خوب نبود و اشتباه محض او در برگرداندن توپ به زمین، گل اول استقلال را کلید زد و روزی که «مهدی مهدوی‌کیا» زمانی به میدان آمد که پرسپولیس دو گل عقب بود؛ این‌جا بخش مهمی از خاطره‌سازهای خوب فوتبال ایران تا یک «شب بد» دیگر در این «فصل نحس» پرسپولیس فاصله‌یی نداشتند؛ و این لحظه‌یی بود که اعجاز از جایی حوالی شهر دوبلین، میانه میدان آزادی متولد شد.
هت‌تریک به زبان فارسی یعنی «کلاه شعبده‌بازی»، «کلاه ترفند»، همان کلاه نسبتا بزرگ مشکی و لبه‌داری که شعبده‌بازها از درونش خرگوش و کبوتر درمی‌آورند تا تماشاچی حیرت کند! کلاهی که پنج‌شنبه شب روی سر «ایمون زائد» بود، و مصطفی دنیزلی که ترفندهایش را زیر این کلاه جاسازی کرده بود! پیرمرد تماشاچی‌ها را حیرت‌زده کرد.
استقلال خوب بود. با اینکه دست مظلومی برای این بازی خالی بود اما هم ترکیب اولیه قابل قبول بود، هم تعویض‌ها. تا قبل از اخراج اولادی همه برای پنجمین برد استقلال آماده بودند که «پسران آبی پایتخت» برای جشن شادی هول شدند؛ اختلاف دو گل و یک تیم ده نفره کافی بود تا برای یک شب خوش دیگر آماده شوند! و همین که اولادی اخراج شد ذهن مظلومی هم رفت در جستجوی یک لقب تازه! او شعارهای هواداران را مزه‌ مزه می‌کرد که هنوز اجماعی روی لقب تازه‌تر نداشتند! حواس مظلومی پرت بود که ...
داربی 74 برای او فقط 68 دقیقه بود، در کابوسی‌ترین لحظه‌هایش هم بازی دو بر صفر برده را مقابل تیم ده نفره پرسپولیس واگذار نمی‌کرد. حالا بهترین مرد مسابقه، بازیکن سه گله‌ی حریف است که از دقیقه 82 پایش برای نخستین بار با پیراهن پرسپولیس به گل باز شد. 82، 83 و 2+90 کافی بود تا دوران حکمرانی «سلطان پرویز» در داربی‌ها تمام شود. مظلومی به خاطره‌ی نه چندان دور جام‌حذفی رفت، چند هفته پیش، دقایق 95، 98 و 105، یک ماراتن 120 دقیقه‌یی که استقلال با سه گل، چهارمین برد پیاپی پرویز را جشن گرفت و اکنون که رقص کابوس است.
مظلومی از جنس هواداران دوآتشه استقلال جشن گل دوم را گرفت. دست‌ها را بالای سر برده بود و با لب‌های پرخنده آن‌ها را به هم می‌کوبید؛ او بازی را راحت گرفت. باورش شد داربی‌ها در طالع او با «بردن» یکی است و با اخراج اولادی شک نکرد که پیشانی نوشتش غلبه بر پرسپولیس است! و این همان لحظه‌یی بود که غول معجزه از خواب بیدار شد. فوتبال همیشه چیزی برای غافلگیری دارد. فوتبال را دست کم بگیری، مچت را می‌خواباند. «واقعاً شوکه شدم، هنوزم هم باور نمی‌کنم.» این حس مشترک همه آنهایی است که داربی 74 را تماشا کردند. ذهن آن‌هایی که پیراهنشان آبی بود، رفت هر جایی بیرون از استادیوم صدهزار نفری! نه! شما دیگر متخصص داربی نیستی آقای مظلومی! «صد در صد مقصرم» بله آقای مظلومی! تائید می‌کنیم.
شنبه 15 بهمن 90
 

پنجشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۹۰

داربی 74

پنجمین داربی سال 90 مردان جسور می‌خواهد
شک کنی، باختی
رامتین جباری           

از چهارشنبه 10 فروردین تا امروز، پنج‌شنبه 13 بهمن ماه 90، حساب داربی‌های شهر تهران حتی از دست «داربی بازها» هم در رفته! همان‌هایی که روزهای یک سال را یکی یکی می‌شمارند و با قرعه‌کشی مسابقات لیگ، چشم‌هایشان فقط برق هفته‌یی را می‌گیرد که استقلال و پرسپولیس به مصاف هم می‌روند. حالا آن‌هایی که جشن فوتبال‌شان تنها دو روز در سال بود، سال نود را با هیجان و استرس «پنج» داربی خاطره می‌کنند.
گرچه سهم نیمه سرخ از «جشنواره شهرآورد» ناکامی محض بود اما همه حس انتقام تلمبار شده برای امروز، شاید کابوس سال نود را یک‌جا جبران کند. آخرین برد پرسپولیس در داربی، سالگردش همین فرداست! 14 بهمن 88 روزی بود که پس از سریال تساوی‌های اعصاب خوردکن و شک‌برانگیز! شوت کاکرویی «کریم باقری»، داربی را به نام «پرسپولیسِ دایی» سند زد تا از سیاسی بودن بیست و پنجمین مسابقه برتر باشگاهی فوتبال جهان و داربی اول آسیا، رفع اتهام شود.
داربی‌های سال نود با دیدار برگشت لیگ دهم شروع و با تکرار نتیجه رفت، یک بر صفر به نفع استقلال ثبت شد تا پرویز مظلومی بند دوم قراردادش را برای لیگ یازدهم گارانتی کند. داربی دوم 6 ماه بعد از آن، 25 شهریور برگزار شد تا این بار هم استقلال برای سومین بار پیاپی پرسپولیس را شکست دهد تا حبیب کاشانی مجبور به جدایی شود!
اگر از مساوی دو بر دو (داربی 72) تورنمنت دوستانه سه‌جانبه تهران چشم‌پوشی کنیم، داربی 73 جایی است که سردار رویانیان به شدت مقاومت کرد تا در روزهای بحرانی پرسپولیس، بار دیگر به چنگ رقیب دیرینه نیفتد، مقاومتی که ته‌مانده انگیزه بازیکنان پرسپولیس را برای یک مسابقه حیثیتی به باد داد و 18 آذر 90 روزی بود که پرسپولیس چهارمین شکست رسمی و پیاپی را برابر «استقلالِ مظلومی» تجربه کرد و حمید استیلی را برای همیشه به خانه فرستاد!
امروز و بعد از 55 روز از شکست سه بر صفر، پرسپولس بدون دایی و بدون استیلی، با زوج «رویانیان-دنیزلی» از رده هشتم به مصاف تیم صدرنشین لیگ‌برتر می‌رود که حالا بعد از جنگ تبریز یک جنجالی تمام‌عیار است. مصطفی دنیزلی با خاطره یک برد و یک تساوی از داربی‌های تهران، برای پیروزی در داربی 74 یک ماموریت ویژه دارد! از اطرافیان سردار خبر می‌رسد که رویانیان به آقامصطفی سفارش کرده «استقلال را حتماً ببر»، پاداش‌های ویژه و وعده‌هایی از جنس «سردار دست و دل‌باز» همه را برای برنده شدن هوایی می‌کند و این همان چیزی است که استقلال را می‌ترساند؛ رویارویی با یک تیم زخمی که هیچ چیز برای از دست دادن ندارد!
استقلال در مقایسه با داربی 73، مجیدی، جباری، تیموریان و امیرآبادی را ندارد! یعنی زننده دو گل از سه گل (مجتبی)، دهنده دو پاس گل (آندو و امیرآبادی) و فرهاد که خطای پنالتی روی او گرفته شد! از این بازیگران اصلی آن روز استقلال یکی در کرانه‌های جنوبی خلیج‌فارس با خاطره‌هایش سرگرم لیگ قطر است و سه تای دیگر مصدوم اند. خسرو حیدری غایب سرشناس داربی 73، امروز هم محروم است و مظلومی با تلسکوپ گالیله هم در «کهکشان راه آبی» ستاره‌های جایگرین را پیدا نمی‌کند؛ با اینحال روحیه‌اش برای داربی خوب است و در جستجوی لقب تازه‌تری می‌گوید: «بارسا از بردن ال‌کلاسیکو و استقلال از بردن پرسپولیس سیر نمی‌شوند.» حتی اگر غیبت مجتبی پلی‌تیک استقلال و سوپرایز امروز پرویز برای افندی باشد، دست او برای ستاره‌بازی خالی است.
پرسپولیس هم با مصطفی‌پاشا اگر چه حالش بهتر است اما از باختن استعفا نداد و برای از دست‌دادن شش امتیاز، شش گل از ملوان و صنعت‌نفت خورد تا به اجبار تن به معرفی یک پدیده دهد؛ «حسین هوشیار»! که اولین بار نامش همین پنج هفته پیش برابر همین استقلال و با پیراهن شهرداری‌یاسوج مطرح شد. دروازه‌بان شجاعی که شاید تنها ترسش از حنیف عمران‌زاده باشد و یک استادیوم آزادی پُر که با دو تجربه قبلی‌اش قطعاً متفاوت است! اگر دنیزلی امروز سنگر را به سنگربان گمنامش بسپارد، یعنی برای فتح داربی دست از جان شسته و با رمز «یا مرگ یا پیروزی» در جستجوی سپاه پرویز است، پرویزی که نمی‌خواهد تکیه‌گاه محکم داربی‌ها و رکورد بی‌نظیرش را با یک شکست از دست بدهد.  او می‌داند حافظه بلندمدت هواداران به شدت ضعیف است و یک شکست همه شیرینی چهار برد داربی را زهر می‌کند.
امروز ترس برادر مرگ نیست، خودش است. ترس از بازیکن‌های محروم یا مصدوم، با ترس از یک فصل پر از ناکامی و شکست، تا اجبار برای استفاده ازچهره‌های تازه! فرقی نمی‌کند. ترس از هر جنسی که باشد یک خاصیت ویژه دارد، جسارت را می‌کشد، جاه‌طلبی را می‌گیرد و دست‌ها را برای تسلیم به آسانی بالا می‌برد؛ و «شک» که به استقبال «ترس» می‌رود، زانوها را خم می‌کند و زانوهای خم شده راحت‌تر می‌شکند! پس شک کنی باختی، که در داربی شهر تهران هیچ چیز نهایی نیست حتی زمانی که نهایی به نظر می‌رسد.

پنج‌شنبه 13 بهمن 90