چهارشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۹۰

فاصله صفر فراموشی

فاصله صفر فراموشی
 رامتین جباری                            

تیمی که نامش را از کشور، هویتش را از مردم و رنگ پیراهنش را از پرچم «ایران» می گیرد، امروز در استادیوم ملی غریب است تا جایی که موجب حیرت سرمربی پرتغالی اش می شود. اگر دنیا فوتبال را «زبان مشترک» ملت ها تعبیر می کند، داخل مرزهای ایران این تعبیر «تغییر کاربری» داده است! اینجا به لطف مدیریت های کلان، زیرساخت های اصولی، برنامه ریزی های بلندمدت و ورود سیاسیون کمتر آشنا با ورزش، فوتبال نه تنها عامل اتحاد و همبستگی نیست که موجب دلزدگی و جدایی هاست. عبارت «سوء مدیریت و عدم برنامه ریزی» از کثرت کاربرد، کارکردش را از دست داده است و بیش از آن «آسیب فوتبال ملی از این حضور نابلدان» که گفتنش زبان را هم به کام می چسباند. رئیس فدراسیونی که عدم آشنایی و تسلطش را بر فوتبال، بجای آنکه با انتخاب درست همکاران و مشاورینی مجرب و آشنا با این زبان جبران کند، فدراسیون را بعضاً مامن کسانی کرده است که با خوشبینانه ترین فرضیه، نیت خیرشان بازسازی امروزی قصه آن خاله معروف است! که نتیجه ای جز نابودی ندارد.


سیر تدریجی آسیب فوتبال ایران، اگر تا پیش از این تنها نتیجه «کم تجربگی»ها بود، از جام جهانی 2006 تا امروز قربانی تمامیت خواهی آن مدیر بالانشینی شد که برای ورود غیرقانونی اش به فوتبال، فدراسیون را تقدیم کسی کرد که صحنه آرای انتخاباتی نمادین بود، تا از دلش حال و روز امروز فوتبال ملی بیرون بیاید. دلزدگی عمومی، استادیوم های خالی و مهمتر، عدم حمایت مردمی از تیمی که هویتش در دنیای ورزش هویت ملت هاست. و آنچه بیش از همه آزاردهنده است، همین افتادن فاصله بین مردم و تیم ملی است. از روزهایی که عکس تیم ملی بر در و دیوار خانه و دکان مردم «کوچه و بازار» بود و پیراهنش بر تن نوجوانانی که با رویای ستاره های ملی در کوچه پس کوچه ها دنبال توپ پلاستیکی می دویدند تا امروز که حامیان حاضر در استادیوم به قصد اعتراض نام تیم مقابل را فریاد می زنند، نزولی پرشتاب است که ثمره همان «عبارت تکراری» است.
به همان اندازه که حمایت های چشم بسته، نظیرآنچه رسانه ملی تحت عنوان «یار دوازدهم» پیش از جام جهانی 2006 انجام می داد، پیاده روی روی اعصاب مخاطب و توهین به درک اوست، انتقاد نابجا  و در زمان نامناسب نیز افتادن از آن سوی بامی است که گویی حد وسط برای حفظ تعادل ندارد! از کارشناس منتقدی که خود را به بیراهه می زند و چشم بر واقعیت «یک بازی تدارکاتی» در فصل بدنسازی می بنند و فراموش می کند هنوز چند هفته ای نیست که قلمش برای بازنویسی خاطره «تئوری توطئه» در فراق «ایویچ»، به جای جوهر اشک می ریخت تا یادآور برکناری اشتباه او بخاطر باخت در اردوی آماده سازی باشد! و امروز که همان کارشناسان منتقد، با داعیه آشنایی با قواعد فوتبال، کی روش و تیم ملی را زمانی سرزنش می کنند که از ملاقات رودروی کادر فنی جدید با بازیکنان، هنوز یک ماه تمام نمی گذرد! و تا مردمانی که اگرچه به حق، اما این قهر ملی را آنقدر کش داده اند که کسی آخرین روزهای همراهی را به یاد نمی آورد. امروز گفتن این جمله اگرچه تلخ است اما سخت نیست؛ «تیم ملی فوتبال ایران محبوب نیست» و این حسی که می رود تا حساسیت ما را برای عشق ورزیدن به هرآنچه که پسوند «ملی» دارد کم کند، اگرچه تنها مختص ورزش و فوتبال نیست، اما در سکوهای آزادی و قلم های جاری ورزشی عینیت بیشتری دارد.
تجربه می گوید این سراشیبی سقوط با ملتهب کردن جو و انتقادهای «همه جانبه و کمتر منطقی» تندتر می شود، آخرین نمونه اش «بعد از برکناری برانکو» و قصه به تکرار گفته شده «خرد جمعی» است و دست به دست شدن تیم ملی از قلعه نویی به دایی تا قطبی که هیچیک در زمان مناسب انتخاب نشدند که نتیجه اش تجربه همه آن ناکامی ها در میادین مختلف بین المللی بود. از آخرین دیدار مقدماتی در راه بن بست «جام جهانی 2002» در استادیوم آزادی، تا همین یکشنبه گذشته و اولین دیدار تدارکاتی برای کسب سهمیه «جام جهانی 2014»، سبک تازه ای برای حمایت از تیم ملی باب شد؛ «حمایت از طریق عدم حمایت!» نه با سکوت یا سوت های ممتد (به سبک رایج در جهان فوتبال) که با شعارهای تند اعتراضی تا فریاد نام تیم مقابل، که گاه غیرت و حس میهن دوستی را نشانه می رود! مصاف با ایرلند جنوبی بی شک تلخ ترین پیروزی اروپایی تیم ملی است و آغاز این شعارهای اعتراضی در حساس ترین دقایق و گل دقیقه 90 ایران، که دیگر جایی برای جبران نداشت! مقابله با «سوء مدیریت های جاری در فوتبال ایران» جایش روز بازی های ملی نیست. اگر فوتبال ایران بواسطه ورود مدیرانی غریبه آسیب جدی دیده است، مستحق جفای کسانی نیست که با ادعای عاشقی زخم بر زخم های کهنه اش اضافه می کنند.
از «ایرانی باغیرت» گفتن های ابتدای نیمه اول دیدار با ماداگاسکار تا شعارهای اعتراضی نیمه دوم، فاصله صفر «فراموشی» تا «فراموشی» است! چرا که امروز وقتی از مدیریت فوتبال دلسردیم، وظیفه حنجره هوادار و قلم نویسنده سنگین تر است. فوتبال ملی در هجمه بی تفاوتی ها مانند هر سرمایه ملی دیگری نیاز به مراقبت دارد و چه کسی دلسوزتر و عاشق تر از ملت برای حفظ داشته هایش.
پنج شنبه 30 تیر 90





هیچ نظری موجود نیست: