سه‌شنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۹۰

هفت و هشت


این هفت و هشت دوست‌داشتنی
رامتین جباری                         

آبان 87، پرسپولیس - برق‌شیراز؛ آن روزها دایی سرمربی تیم‌ملی بود و برخلاف این روزها محبوب نبود. دایی هنوز به جام‌جهانی آلمان فکر می‌کرد و جفایی که به گمانش، از بازیکنان تیم‌ملی تا رسانه‌ها و مردم، به او کرده بودند. کاسه کوزه‌هایی که همگی سر دایی شکست؛ از smsهایی که send to all می‌شد تا ریشه‌یابی همه ناکامی‌ها که به او ختم ‌شده بود. دایی وقتی سرمربی تیم‌ملی شد، تقریباً مقابل همه ستاره‌هایی قرارگرفت که با او همبازی بودند، از جمله «علی‌کریمی». رابطه دایی با کریمی از گذشته خوب نبود، شاید مهمتر از هر دلیل دیگری، این کاراکترهای آنها بود که بهم نمی‌خورد. سرمربی تیم‌ملی نزدیکی‌های‌ دقیقه بیست به استادیوم آزادی آمد. اسکوربورد، کلوزآپ دایی را در جایگاه ویژه نشان داد، هواداران پرسپولیس واکنش نشان دادند؛ آنها به علی‌دایی شدیداً اعتراض می‌کردند! بین دو نیمه سناریویی که از قبل نوشته شده بود اجرا شد. دایی برای تنفس به اتاق سردار بابایی رفت و کریمی از رختکن پرسپولیس به امانت گرفته شد تا برای آشتی اجباری به اتاق سردار برده شود. صحنه روبوسی کریمی با دایی «عکس یک» همه روزنامه‌های ورزشی شد، قصه‌شان اما به سر نرسید. هشت دوست‌داشتنی پرسپولیس، پیش از دایی با برانکو هم روزهای خوبی هرگز نداشت. قبل از جام‌جهانی 2006، کریمی اعتقاد داشت که نباید به تیم‌ملی دعوت می‌شد. او نزدیک به دو ماه مصدوم بود و در پروازی که تیم‌ملی از آلمان به تهران برمی‌گشت از برانکویی گفت که برای بازگشت به ایران شهامت نداشت و اگر به کارش معتقد بود امروز برای پاسخگویی به افکارعمومی برمی‌گشت! هنوز هم شرایطی ایده‌ال برای حضور تمام عیارش جفت و جور نشده و رویایی که از نمایش او با پیراهن تیم‌ملی در ذهن‌هاست با کریمی 33‌ساله، پیر شده است...

«من مى‌خواهم از ایشان بپرسم که اگر اینطور است که مى‌گویى، پس چرا امسال 7 دفعه به من زنگ زدى؟ من به فرهاد توصیه مى‌کنم که حق خود را در زمین فوتبال بگیرد.» قلعه‌نویی با طعنه به فرهاد توصیه می‌کند «این گوی و این میدان» وقتی مجیدی اعتقاد داشت، او فوتبالش را نابود کرد! تیم‌ملی و استقلال، جاهایی بود که امیر و فرهاد باهم اصطکاک داشتند. لیگ هفتم وقتی سرانجام، استقلال به امیر رسید فرهاد نیمکت‌نشین شد. برای لیگ هشتم، قلعه‌نویی که از محبوبیت فرهاد باخبر بود مستقیماً حرفی نزد، اما اطرافیانش به او رساندند که نماند بهتر است. مجیدی ولی سال 86 که به استقلال برگشت، برای ماندن آمده بود. فرهاد از امیر برای رفتن به دبی مرخصی چند روزه گرفت، قلعه‌نویی با استقلال به آنتالیا رفت و نزدیکان امیر به فرهاد خبر دادند، شاید همین مرخصی بهانه‌یی شود تا امیر برای لیگ 88-87 پیراهن آبی را از او بگیرد. مجیدی بهانه‌یی دست کسی نداد، به تیم ملحق شد و بی‌صدا روی نیمکت نشست. گاهی حتی دقیقه‌های پایانی بدون هیچ دلخوری ظاهری به میدان می‌آمد و آنقدر به الفبای حرفه‌ای متعهد بود که تا پایان فصل هشتم بی‌جنجال با امیر ماند. باور عمومی، باور می‌کرد که حق با امیر است و هفت دوست‌داشتنی استقلال به خط پایان رسیده! باوری که ناصر حجازی منکرش بود و در جمع دوستانش و مصاحبه‌ها همیشه می‌گفت: «استعدادهای فرهاد هنوز هم شکوفا نشده» خیلی‌ها این نظر را به حساب رابطه‌ نامساعدش با امیر می‌گذاشتند تا واقعیتی که باید پذیرفته می‌شد. 5شهریور سال گذشته، استقلال «سپاهان ژنرال» را چهار بر سه برد و دقیقه‌23 وقتی فرهاد به تنهایی خط دفاعی ملی‌پوش سپاهان را بهم ریخت و دروازه‌بان تیم‌ملی را مغلوب کرد، با مشت‌های گره کرده به چشم‌های امیر خیره شد...
«برای تیم من او یک قهرمان، یک ابرستاره است. او یک ذهن برنده دارد و همیشه قادر است بالاتر از آنچه باشد که انتظار می‌رود. این فوق‌العاده است که من یک ستاره حقیقی در تیمم دارم، کسی که به دنیا نشان داده یک برنده است.» وقتی از «کی‌روش» درباره «کریس رونالدو» پرسیدند، او با چنین عباراتی ستاره تیمش را ستایش کرد. دایی، امیر و دیگران تقصیری نداشتند؛ «علم نجوم» تفاوتی است که ظرفیت یک تفکر حرفه‌ای با ظرف‌های محدود دارد. کی‌روش می‌داند لذت فوتبال با حضور ستاره‌ها بیشتر است و به فلسفه فوتبال احترام می‌گذارد. او مسوولیتی را که به عهده یک سرمربی حرفه‌ای است با وزن محبوبیت ستاره‌هایش، روی دو کفه یک ترازو قرار نمی‌دهد؛ «با مجیدی و کریمی به ورزشگاه صدهزار نفری فکر می‌کنم.» و اینکه مردم ستاره‌ها را بیشتر از کی‌روش دوست دارند روی سینه‌اش سنگینی نمی‌کند، او بازی با ستاره‌ها را دوست دارد. جمعه پیش رو «ایران – اندونزی» آغاز پروسه آشتی مردم با تیم‌ملی است، تیمی که زندگی را با ستاره‌های دوست‌داشتنی تمرین می‌کند و دیگر از «حرفه‌ای بودن» تعبیر نمی‌کند به «پازل تاکتیکی»، «سلیقه سرمربی»، مکتب«امه ژاکه» و خط‌ کشیدن روی «کانتونا و دیوید ژینولا»ها و ذهنی که از محبوبیت ستاره‌ها می‌ترسد. این هفت و هشت دوست‌داشتنی، با دل قرص، دیر به پیراهن مطمئنی از تیم‌ملی رسیدند «ولی واقعیت این است که ادامه‌دادن به معنای همیشه آغاز کردن است. (آندره‌کنت اسپونویل؛ استادفلسفه دانشگاه‌ سوربن فرانسه)» ما با کی‌روش از نو ادامه می‌دهیم. قدمی کوچک در باب فضیلت‌های بزرگ...
سه‌شنبه 8 شهریور 90


شنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۹۰

هفته پنجم






پرسپولیس راه افتاد، شاهین پرواز کرد، صمد اخراج و استقلال صدرنشین شد
رامتین جباری                          

لیگ‌برتر برای دو هفته تعطیل شد. لیگی که 25 روزه از ایستگاه پنجم گذشت و با عجله به جدول رده‌بندی سر و شکلی داد. کشورهایی که درک بهتری از شیوه برگزاری لیگ دارند، هفته‌های اول را با فاصله‌های حداقل پنج روزه برگزار می‌کنند. تیم‌ها به مرور از شرایط بدنسازی فاصله گرفته، به فرم ایده‌آل مسابقه می‌رسند. با شروع جام‌حذفی و جام‌های قاره‌یی، فاصله مسابقه‌ها برای تیم‌های درگیر در سه جام، تا سه روز در میان کم می‌شود و «نیم‌فصل» تنها مقطعی است که لیگ تعطیل است. آنجا هم تیمی هست که پسوند «ملی» دارد و هیچ‌وقت لیگ‌شان برای دیداری خانگی با مثلاً «اندونزی» به آنتراکت چهارده روزه نمی‌رود. آنجا آنجاست و اینجا لیگ در واقع «مجمع‌التورنمنتی» است (چیزی شبیه به مجمع‌الجزایر) تشکیل شده از چندین «تورنمنت فشرده چند هفته‌یی» که با سلیقه عزیزمحمدی کنار هم چیده می‌شوند.
پدیده پنج هفته ابتدایی، با وجود باخت سنگین خارج از خانه به شاهین، صبا است. تیمی که از جوانترین تیم‌های امسال است. ایمان مبعلی از راز صبا می‌گوید: «با ویسی در فولاد همبازی بودم. فرانچیچ یک مربی معمولی بود و تیم را ویسی جمع می‌کرد.» فرانچیچ همان فصلی سرمربی فولاد بود که قهرمان شد و اگر از اغراق ایمان کم کنیم، شخصیت امروز صبا را بی‌اغراق به پای ویسی می‌نویسیم؛ «گرمای هوا و داوری در شكست ما هيچ نقشی نداشت. شاهينی‌ها بسيار خوب بازی كردند.» برای لیگ عصبی ایران این برخورد ویسی، حتی اگر ژست گواردیولایی باشد، نشانه خوبی است. حالا شاید سرمربی شاهین از رویای نیمکت پرسپولیس بیرون بیاید و دل به پرواز تیمش‌ بر فراز کناره‌های جام خلیج‌فارس ببندد. سوی مقابل، قطب قرمز فوتبال ایران است که با «کاشانی-استیلی» شروعی بهت‌انگیز در لیگ‌ داشت که نمونه تاریخی‌اش عکس‌العمل اسکندرمقدونی برابر «پرسپولیس» بود؛ پرسپولیس در چهارهفته اول آنقدر شکسته شد که شکست دادن را بیاد آورد. «برد را به هواداران تقدیم می‌کنم.» این دیالوگ کلیشه‌یی متعلق به استیلی است که برگه «دوم شهریور» تقویمش را یادگاری نگه می‌دارد تا فراموش نکند، برد اولش چه طعم خوبی داشت! تیمی که با او رده هفدهم را هم تجربه کرد، هفته پنجم و با هت‌تریک کاظمیان، سِیوهای موثر میثاق و یک بازی نسبتاً روان، به پایانِ بحران سلام کرد تا حمید با پنج امتیاز از پنج بازی سجده شکر بجا آورد! و هوادارانی که با تمام حقی که برای اعتراض به کاشانی و شیوه مدیریتی او دارند، سهم‌شان در بحران کمتر از کاشانی و استیلی نبود؛ بازی با نفت‌آبادان شاید درسی باشد برای کسانی که رسم مرز مشخصی را بین پرسپولیس و مدیران موقتی‌اش بلد نیستند.
پرده اول لیگ، برای دو تیم اصفهانی چندان خوش یمن نبود. دو تیمی که با تغییر مدیریت فعلاً نشانی از آن انگیزه همیشگی ندارند، به‌ویژه سپاهان که با باخت خانگی به نفت‌تهران به نظر می‌آید با خاطره‌های خوب دهه هشتاد، می‌خواهد به سطح متوسط یک تیم شهرستانی برگردد. بوناچیچ می‌گوید: «این شكست برنامه‌ ما را تغيير داد.» ذوب‌آهن و سپاهان، هر یک با هشت امتیاز، انگار سقف خواسته‌ها را از مدعی قهرمانی به گرفتن سهمیه برای آسیا پایین آورده‌اند. شاید هم ماراتن ادامه‌دار ابراهیم‌زاده برای قهرمانی‌های دور از دسترس و پیوند دوباره لوکا با سپاهان، نصف‌جهان را از حالا خسته‌ کرده‌است. باید به هوش قلعه‌نویی آفرین گفت که همیشه زودتر از خود خطر، ‌آنرا حس می‌کند و از اصفهان رفت؛ «گفتند سقف قرارداد، گفتم خداحافظ» او به‌موقع جاخالی ‌داد!
از دیگر چهره‌های هفته، علی دایی و صمد مرفاوی بودند. دایی در هفته‌یی که برای اولین بار تشویق نشد، برای اولین بار برد تا او هم به زندگی بدون پرسپولیس عادت کند. برد نسبتاً پرگل راه‌آهن برابر مس‌سرچشمه، در کنار باخت‌های سریالی مس‌صمد، دو نماینده کرمان را به انتهای جدول چسباند تا هر دو سرمربی مسی برکنار شوند. مرفاوی در کمتر از 24 ساعت هم استعفاء داد، هم آنرا پس گرفت. او که هنوز کنترل هیجانش را بلد نیست، وقتی احساساتش فروکش کرد یادش آمد که با استعفاء از پول قرارداد خبری نیست و منتظر حکم اخراج شد! رئیس هیات‌مدیره اما به استناد همان اعلان شفاهی از مدیرعامل تا کادرفنی را کنار گذاشت تا لیگ‌ 91-90 اولین قربانیان را از دو تیم کرمانی بگیرد. داماش و دینورزاده هم با باخت سه‌برصفر به سایپا در صف این قربانیان‌اند که با چهار امتیاز همسایه وفادار مسی‌ها است و عابدینی که مشاوره‌های آمرانه‌اش به اندازه لیگ‌یک کارایی ندارد! دربی آذرآبادگان را هم قلعه‌نویی به آتش کشید. تیم امیر برای زدن چهار گل به شهرداری فقط بیست دقیقه وقت می‌خواست تا شهرآورد تبریز در آخر پنج بر یک به نفع تراکتور تمام شود. می‌توان باور کرد پیروزی در «ژنرال سرخ‌پوش شده» نهادینه است و تبریز با اصفهان برایش فرقی ندارد. او قلق موفقیت در فوتبال ایرانی را می‌داند و فکرش از حالا تا دو هفته دیگر برای رویارویی با استقلال مشغول است! استقلالی که با صدرنشینی و برد قاطع چهاربریک برابر تیم قابل احترام فولادِ جلالی، حسن ختام آبی هفته‌پنجم بود. استقلالِ مظلومی حالا شایسته لقب «کهکشانی‌ها» است و منتظر تراکتور امیر و پرسپولیس. تعامل کارساز او با هنکه، نمایش خوب ستاره‌ها، درخشش فرهاد که هیچ تناسبی با شناسنامه‌اش ندارد و سنگری که با اطمینان به رحمتی سپرده شده، تا امروز از کهکشانی‌ها اولین مدعی قهرمانی را ساخته است که عیار این ادعا در هفته‌های ششم و هفتم محک خواهد خورد. گل دقیقه88 شماره7 آبی، عدد گل‌های هفته‌پنجم را به 36، فرهاد را به صدر گلزنان و لیگ را به اوج جذابیت رساند. لیگی که با بی‌سلیقگی محض به کما رفت.

دوشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۹۰

نان، عشق و فوتبال‌فارسی






آنهایی که سوختند، آنهایی که خواهند سوخت
رامتین جباری                        

فوتبالی که اگر هنوز سرپاست، مدیون استعدادهایی است که تصادفی کشف و درهایی که گاهی از سر شانس برای بعضی باز می‌شود و ظهور چهره‌هایی خودساخته که بی‌مراقبت، چند صباحی بیشتر دوام ندارند. فوتبالی که مدیرانش و تمام کمیته‌هایش از آموزش، انضباطی، رسیدگی به تخلفات، تا فرهنگی و غیره، فقط درکمین گرفتن مچ‌های اهل فوتبال است تا تبیین سیاستی متفکر برای پرورش و نگهداری این بضاعت ناچیز و برچسب‌های «منشوری» که به فراخور بر پیشانی‌ها زده می‌شود؛ دوپینگ، تبانی، دلالی، بنگاه شرط‌‌بندی، ناهنجاری اخلاقی و بسیاری دیگر. نگاهی گذرا به تنها برخی از چهره‌های‌ روز دیروز! در میان مربیان فوتبال‌فارسی، گواهی بر فقدان دانش و توانی است که داشته‌های فوتبال ایران را به دست فراموشی می‌دهد؛

تحلیل فرآیندی که از «فیروزکریمی» دیروز، کاراکتر امروزش را ساخت چندان سخت نیست. روزی او نماد مربیان نوآور بود که با تمرینات علمی و بهره‌گیری از زبان روز، تیم‌هایش فوتبال را «به‌ روز» بازی می‌کردند. هنوز آخرین قهرمانی باشگاه‌های آسیا به نام اوست و ستاره‌یی چون فرهادمجیدی فوتبالش را وامدار این مربی است. برای به چشم آمدن، فوتبال صرف کافی نبود؛ فیروزکریمی از آیتم‌های جذب مخاطب برای برنامه‌های ورزشی و تاک‌شوهای غیرورزشی شبانه شد که در بی‌خبری محض خودش و اهالی فوتبال، آنقدر خنداند که به فراموشی رفت. او دیگر هیچ‌چیز را جدی نگرفت، حتی اخلاق حرفه‌یی. کریمی درآخر به جای جام، تندیس گل‌آقا را بالای دست برد و به حاشیه‌یی بی‌بازگشت رانده شد. آخرین خبر از او در اظهارنظری از عضو هیات‌رئیسه لیگ‌ آزادگان است؛ «کریمی در ليگ‌برتر نمی‌تواند مربيگری كند و اگر در ليگ‌برتر نمی‌تواند، پس قطعاً در ليگ دسته اول هم نمی‌تواند.» او از نخستین «ف.کاف»های فوتبال ایران است.

اکبرمیثاقیان از جنس زمین‌های‌ خاکی و تن‌دادن به سختی‌های ورزش بود وقتی با شموشک‌نوشهر و ابومسلم‌خراسان، نامش به جرگه مربیان فوتبال ایران پیوست. او جوانانی را آماده می‌کرد که از دقیقه یک تا نود بی‌محابا می‌دویدند و استقلال و پرسپولیس برایشان با سایر تیم‌ها تفاوتی نداشت، آنچه مهم بود رساندن توپ به پشت خط دروازه حریفان بود و بس. سبک هدایت بازیکنان، شیوه بی‌رتوش او در برخورد با رسانه‌، ادبیات کوچه‌بازاری و یک پیراهن مشکی آستین‌کوتاه که یونیفرم گرما و سرمایش بود، آنقدر عادی‌تر از دیگران بود که به چشم آمد و سوژه شد، تا جایی که از بلندای برج‌ میلاد به بطن حاشیه سقوط کرد. از آخرین گزارش‌های رسانه‌یی او با خبرآنلاین است که جز نقل حواشی حرف تازه‌یی ندارد؛ «همه می‌گویند میثاقیان بیاید و یک چک تو گوش ما بزند چون می‌خواهیم فوتبالیست شویم! باور می‌کنی؟! همه صورتشان را یک طرفی رو به من گرفته بودند که سیلی بزن و شوک بده.» باور می‌کنیم؛ او هم گاهی «الف.میم» شد و با نام اختصاری از سطح اول فوتبال کشور فاصله گرفت.

فرهاد کاظمی و آغاز دهه 80، نوید از مربی جوانی می‌داد که جسور بود و از دل بازیکنان گمنام، ستاره‌هایی مدعی می‌ساخت و هر تماشاچی جدی فوتبال برای تماشای بازی روان تیم‌هایش میخکوب می‌شد. بی‌شک، شخصیت تضمین شده امروز سپاهان مدیون اوست که آرزوهایش از عنوان «بهترین تیم شهرستانی» به «قهرمان لیگ‌برتر» تغییر یافت؛ «کاظمی معلوم‌الحال است.» این نظر رئیس سازمان لیگ درباره فرهادکاظمی است، از او هم در ادامه با نام اختصاری «ف.کاف» بسیار یاد شد تا یک سرمربی موفق! و این روزها پس از رایزنی‌های همراه با جنگ و صلح فراوان با عزیزمحمدی و دیگر فدراسیون‌نشین‌های نگران! سوار بر پیکان در لیگ‌آزادگان، درجستجوی راهی به لیگ‌برتر است. حالا معیار موفقیت امروز برای او، احتمال تکرار خاطره دیروز برای فرداست.

محمد احمدزاده با دستهای همیشه خالیِ ملوان، تیمی را می‌ساخت که یادآور نوستالژی توپچی‌های انزلی بود و نفس را از تیم‌های بزرگ می‌گرفت. احمدزاده تا جایی پیش رفت  که پا از انزلی و استان گیلان بیرون گذاشت. او اگرچه مانند میثاقیان به پایتخت نرسید اما با پیکان‌قزوین، تا نزدیکی‌های تهران آمد. درجا زدن‌های بی‌وقتش در اتوبان تهران-قزوین و روی آوردن به حواشی ویرانگر ولی جذاب فوتبال‌فارسی، مانع رسیدن به‌موقع‌اش شد. امروز نشستن دوباره روی نیمکت ملوانان هم برای احمدزاده دست‌یافتنی نیست، او جایی میانه راه جا ماند.

«او جزو مربیان منشوری نیست اما به دلیل مدارکی که در اختیار است نمی‌تواند در لیگ‌برتر به مربیگری ادامه دهد.» از اسامی حاضر در لیست حجت‌الاسلام‌علی‌پور، یکی هم «فرشاد پیوس» است که سال‌هایی نه چندان دور مرد اول فوتبال یزد بود و با تیم‌گمنام شهیدقندی زیرگروهای لیگ را بالا می‌آمد. او در ورزشگاه محقر شهر یزد در شرایطی جشن قهرمانی و صعود می‌گرفت که سکوها مملو از جمعیتی بود که موفقیت تیم‌شان را در کویر سوزان از نزدیک لمس می‌کردند. پیوس روزهایی که قلعه‌نویی با عنوان سرمربی خود را به استقلال تحمیل می‌کرد، درپی رویای اجرای الگوی امیر برای پرسپولیس بود که با سد محکم پروین برای همیشه گم‌ شد.

ویسی، پورغلامی، صالح، دایی و استیلی، در کنار نامهای به ظاهر تثبیت شده‌یی چون جلالی، مرفاوی، ابراهیم‌زاده و دیگرانی که در راهند، در فوتبالی که بویژه در سال‌های اخیر تفکری برای مراقبت و تربیت سرمایه‌هایش هرگز نداشته و هنوز ندارد، لمس عینی دگردیسی آن ضرب‌المثل معروف است که با سازوکار امروز از نو نوشته می‌شود؛ «دیر یا زود ندارد، آنچه قطعاً خواهد داشت سوخت و سوز است.» مغزی که از نامهایی با پتانسیل بزرگ شدن، اسم‌هایی با «حروف مخفف» می‌سازد.
 

پنجشنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۹۰

راز لحظه‌های نرسیدن






شکست پرسپولیس پل پیروزی نیست
رامتین جباری                                 

«قهرمان حقیقی از دل شکست بیرون می‌آید و ارزش خود را نشان می‌دهد، انتظار من از خودمان انجام همین کار است.» این راز ماندگاری ربع قرنی «فرگوسن» مرد اول و آخر شیاطین‌سرخ است؛ رازی که این‌سوی آب‌ها تعبیر می‌شود به «شکست پلی است برای پیروزی» و فقط تعبیر می‌شود! کارکرد دیگری ندارد، مگر با تفسیر تازه‌یی؛ «شکست دیگران پلی است برای پیروزی‌های دیگرانی دیگر»! زادمهر، ذوالفقارنسب و پنجعلی در باشگاه پرسپولیس، اعضای کمیته‌یی هستند (و یا بودند!) که عنوان «فنی» را یدک می‌کشد. به این کمیته اضافه کنید مایلی‌کهن را که با عنوان «مدیرفنی»، در کنار رالف‌زومدیک «مشاورفنی»، اگر مشغول نباشند دستکم باید پاسخ‌گوی انتخاب‌شان و «امورفنی» این تیم باشند. تیمی که از چهار بازی، با دو امتیاز در رده هفدهم جدول، بدترین شروع همه ادوار لیگ را داشته و اسیر حواشی ویرانگری‌ست که یک‌شبه، همه انگیزه سال‌ها انباشته‌شده را در «حمید استیلی» برای نفر اول شدن در پرسپولیس کشت. اینجا کسی دغدغه پرسپولیس را ندارد. نه استیلی، نه دایی، نه حتی هواداران دوآتشه روی سکوها که از دقیقه 40 لیگ یازدهم دعوت به «حیا» و تحمیل به «رهایی» می‌کنند! و بی‌گمان نه حبیب کاشانی؛ همه نگرانند و نگران خودشان. جنگ تلفنی استیلی و دایی روی خط برنامه نود، شرایط پرسپولیس را نه بهترکرد نه بدتر و فقط صحه بر «فوتبال را از آدم‌های شبه‌ سیاسی جداکنید.» گذاشت؛ که تفسیر امروزش برای پرسپولیس می‌شود «حبیب کاشانی».

روزهای بی‌دغدغه 
بی‌شک استیلی در مسیر برگشت از کرمان غرق در خاطره روزهایی بود که با عنوان نفر دوم بی‌هیچ دغدغه‌یی، در بزنگاه‌هایی که بوی بحران می‌داد، راه خود را از آری‌هان، دنیزلی و قطبی، بی‌صدا جدا می‌کرد به امید روزی که در قاب دونفره «خوردبین-سرمربی» او نقش سرمربی را بگیرد. «هرچه زمان بگذرد شرايط ما بهتر خواهد شد.» استیلی اما فراموش می‌کند سناریوی حضورش به کارگردانی کاشانی با نقش‌آفرینی منفعل «اعضای کمیته‌فنی» و ضدقهرمان بی‌اثر «مایلی در نقش مدیرفنی»، ژانر تازه‌یی برای فوتبالفارسی بود که از پیامدهایش، سوای سکوهای شورشی، یکی حذف «قید زمان» برای کادرفنی، پیش از آغاز بود! از روزهای وقت‌کشی در کافی‌شاپ صدف تا صید مروارید آرزوهایش، زمان صبوری بود که با مختصات فوتبال ایران و سرمربیان یک‌شبه‌اش، به‌نظر «به‌اندازه» می‌آمد اما نقشه راهی که حاج‌حبیب به دستش داد، گاف‌های دانه‌درشتی داشت که وصال حمید با پرسپولیس را به بن‌بست مرگ‌آوری کشاند تا پیش چشم‌هایش، جان‌دادن تک‌تک رویاهایش را خیلی زود ببیند. او در بدترین کابوس‌هایش هم متصور نبود در اولین بازی خانگی، باد سکوها مخالف بادبان‌هایی باشد که هنوز افراشته نیست، طوفان ناگهانی هفته‌سوم او را به گرداب تند «بی‌تعصبی» بکشاند و سوت آغاز بازی با مس‌سرچشمه را وقتی بشنود که تیمش یک گل عقب است! 

وقت سرنوشت 
با «برد»، او نیازی به همراهی هواداران ندارد، با همراهی هواداران اما، او بازهم به «برد» نیازمند است و استیلی از هفته پنجم تا هفته‌یی که دوام می‌آورد فقط به فوتبال فکر کند؛ جایی که نود دقیقه‌های مرگ و زندگی، سرنوشت «پرسپولیس با استیلی» را به‌زودی رقم خواهد زد. مشکل تیم حمید «گل‌خوردن» است. پرسپولیس برای هر تک‌بازی گذشته «گل زده» دارد و مطمئناً اگر سدی برابر گل‌های خورده‌شده داشت حال و روزش، احوال امروز نبود. درمان اورژانسیِ اوضاع حاد پرسپولیس، سامان دادن به دروازه و «تفکر دفاعی» است. استیلی به جای دل‌بستن به معجزه، چشم به واقعیت‌ها بازکند؛ تعویض «حقیقی» با «معمارزاده» شاید از راهکارهای ابتدایی است که آمادگی روحی-روانی‌اش قطعاً بالاتر است و کم‌کردن فاصله دو مدافع میانی با کناره‌ها برای بستن فضای خالی پشت‌شان. نشاندن شیث روی نیمکت یک راهکار کلاسیک برای روزهای بحرانی پرسپولیس است، حمید اما باید باور کند نصرتی هم بازیکن این روزهای پراضطراب نیست و فریب تجربه‌اش را نخورد. شیث، نصرتی و حتی دیگر گزینه‌های دفاعی پرسپولیس باید در زمین بازی ساپورت شوند تا از پس دستکم وظایف یک مدافع ساده برآیند. برای این‌کار هافبک‌ها جدای بستن کمربند میانی، بایستی در حمایت به‌موقع از ‌مدافعان حاضر باشند. 

لمس لحظه‌ها 
حدفاصل باکس‌جریمه پرسپولیس تا میانه میدان، جنگ‌های تن به تنی می‌خواهد که اگر به سامان آقازمانی و مازیار به حاشیه رانده‌شده سپرده‌شود، بند از پای علی‌کریمی نیز بازمی‌شود و دیگر نیازی نیست تا ضعف دفاع تیمی، با مشارکت جادوگر جبران شود. حمید استیلی اگر از اخراج کریمی درس بگیرد و درک کند راه موفقیت از آزادی مطلق شماره هشت می‌گذرد، زمان‌ مسابقه را با استرس کشنده کمتری سپری خواهدکرد. کریمی اگر بی‌هیج مسوولیت تدافعی، آزادانه به همه جای زمین سرک بکشد، فضا را برای بازکنانی چون نوری، فشنگچی، بادامکی و یا غلام‌رضارضایی بازمی‌کند. و «آخر بازی، جام قهرمانی فقط چند قدمی شماست و تو حتی اجازه نداری لمسش کنی اگر بازنده‌باشی. خیلی وقت‌ها آروزها واقعیتی عینی شده به نزدکترین فاصله ممکن از ما می‌رسند، ولی ما هرگز نمی‌رسیم! چطور جرات می‌کنی به عقب برگردی، وقتی برای رسیدن هنوز همه‌ آنچه را که داشتی نداده‌یی!؟» رازهای ماندگاری سرآلکس یکی دوتا نیست!



جمعه، مرداد ۲۱، ۱۳۹۰

گزارش





ببخشید که نمی‌فهمیم
رامتین جباری                                    

فساد چگونه ریشه می‌دواند؟ عامل اصلی بسط آن، از فساد گفتن‌های گنگ و بی‌هدف، نپرداختن به علت‌ها و جزئیات، و کلی گویی‌های پر ابهام است که آبیاری موثر ریشه‌های این درخت سمی است. وقتی گوش‌ها را با فرکانس واژه به واژه «فساد»، «تبانی»، «رشوه» و «توطئه» آشنا می‌کنیم، قبح‌شان را ریخته و از بار سنگین زشتی‌شان کم می‌کنیم و این در شرایطی است که با ادعای پاکی و دلسوزی‌، کاری با گوش فلک کرده‌ایم که هیچ سمعکی توان یاری‌اش را برای شنیدن ندارد!
ارسطو می‌گوید: «آدم‌های واقعاً شجاع، هرگز به خاطر زیبایی عملِ شجاعانه، شجاعت به خرج نمی‌دهند بلکه بخاطر عشق به نیکی اقدام می‌کنند، که می‌توان آن را الزام احساس شرف ترجمه کرد.»

یک هفته از گفتگوی مایلی‌کهن با برنامه «شوک» می‌گذرد و این «شوک پایدار» که ذهن کمی بیدار را در اعماق حضور مملو «چهره‌هایی با نقاب» غرق‌می‌کند. او ادعاکرد فینالی را از جام‌حذفی سراغ دارد که قهرمانش با تبانی به جام رسیده‌است. اگر فرض‌کنیم که گوینده حین افشاگری از شرایط عادی جسمی و روحی برخوردار بوده‌، پس پرده از حقیقتی برداشته‌است که با مرور فینال‌های جام‌حذفی می‌توان به عینیت گفته‌های آن رسید (مسابقه‌یی که در سال، یک‌بار بیشتر برگزار نمی‌شود و با احتساب دیدارهای رفت و برگشت، مرور تمام ادوار آن کار سختی نیست.) نشانی مایلی‌کهن همچنان که روزهای گذشته گفته شد با «استقلال-پگاه‌گیلان»، امیر قلعه‌نویی و ابراهیم تقی‌پور همخوان‌بود و این آغاز شناخت «چهره آشفته» دیگری از فوتبال‌ایران شد که اگرچه پیش‌بینی‌اش چندان سخت نبود اما مانع شوک چندباره‌ نیز نیست! مجید جلالی که از معلم-مربیان شریف فوتبال است، اعتقاد دارد مایلی‌کهن بی‌ربط حرف‌نمی‌زند. فرهاد مجیدی، کاپیتان استقلال، کلیت حرف‌های حاجی‌مایلی را، بویژه درباره حضور دلالان سودجو در فوتبال‌ایران، تایید‌می‌کند. رسانه‌ها بجای موج‌سازی‌های دروغین و بهره‌گیری از پتانسیل این فضای ملتهب، بستری مناسب را برای پرداختن و آغاز پالایش فوتبال ایران فراهم‌می‌کنند و در این میان اما، مدعیان همیشگی «پاکی فوتبال» و «فوتبال پاک» دست به عقب‌نشینی استراتژیک می‌زنند! تقی‌پور مدعی است اطرافیان مایلی‌کهن او را از شکایت رسمی منصرف کرده‌اند. قلعه‌نویی همه را به خدا واگذار کرده، سکوت‌می‌کند. فتح‌اله‌زاده از حق شخصی‌اش می‌گذرد و این تنها بخش حقوقی باشگاه‌استقلال است که اعاده حیثیتی نمادین می‌کند! زمانی که باشگاه پرسپولیس مدعی ‌است؛ «مایلی‌کهن اسمی از تیمی نیاورده و استقلال خود را انگشت‌نما‌ کرده‌است.» و حاج‌محمد‌ مایلی‌کهن که می‌گوید: «منظورم به تیم خاصی نبود.» (تا پایان اگر فقط انبوهی از علامت‌های تعجب را بگذاریم، باز حق مطلب ادا نخواهدشد.) اگر منظور به تیم خاصی نیست، حداقل پرده از تیم‌های «عام» بردارید! چراکه مبهم‌گویی‌ها فقط نشر فساد است.
فوتبال ایران بی‌شک مظلوم‌ترین پدیده در ورزش کشور است که به دست کسانی از جنس خودش نابود می‌شود؛ عده‌یی از آن به جاهایی رسیدند که در شیرین‌ترین رویاهایشان هم متصور نبودند بی‌آنکه برای فوتبال قدمی(مثبت) از قدم برداشته باشند، برخی پلی ساختند برای منصب‌ها و موقعیت‌های ویژه‌تر! و از همه ظالم‌تر، کسانی که همه آن‌را به چشم دیدند و سکوت کردند در پی «روز مبادا»! و همه روزهای فوتبال ایران را «مبادا» کردند. حجت‌الاسلام‌علی‌پور که با «کمیته رسیدگی به تخلفات» به فدراسیون فوتبال آمده‌است، سردارعزیزمحمدی که «رئیس سازمان لیگ» است و «کمیته انضباطی» که دغدغه اخلاق دارد، این روزها سکوت پرابهام‌شان چاره این روغن ریخته نیست که با آرزوی گربه بودن هر حادثه‌یی، تبعات آن موش نشده به سوراخ فراموشی نمی‌روند!
وقتی مایلی‌کهن مخاطب باشد، حداقل خوبی‌اش این است که می‌شود رک بود و بی‌پروا سخن گفت؛ بی‌پروا می‌گویم: «آقای مایلی‌کهن، شما که جز فوتبال همیشه غم مسلمانی هم داشته‌ و بارها در رسانه‌ها به صور مختلف روی آن تاکید کرده‌اید، در روزهایی که ماه‌رمضان هنوز به نیمه نرسیده‌ به دوربین برنامه شوک اگر دروغ نگفته‌اید، چرا پای حرف راست‌تان نمی‌ایستید؟ شما که بخاطر توهین به داور به پهنای صورت اشک ریخته‌اید، چرا «تیم خاص» را اسم نمی‌برید؟ اهمیت حفظ آبروی کسانی که تبانی می‌کنند برای شما در چیست؟ و چرا حرف‌هایی را می‌زنید که اگر راست نباشد، پس «افترا» قطعاً هست. ظواهر و کارنامه‌تان به اندازه کافی گویاست که اگر به تبعات اجتماعی و حقوقی ادعاهایتان و اثری که بر افکارعمومی می‌گذارد آشنا نباشید، دستکم با ابعاد اعتقادی‌اش آشنایی کامل دارید. آقای مایلی‌کهن، امروز بی‌شک وقت نوشتن بیانیه‌های معروف است.» می‌گویند گروهی عادل‌اند ولی خود را گناهکار می‌شمارند، گروهی دیگر گناهکارند ولی خود را عادل فرض می‌کنند و اگر عدالت نباشد، وجود انسان روی زمین بی‌ارزش خواهدبود.
(دلواپسی‌ام را در این یادداشت تقدیم می‌کنم به «مادرم» که آموزگار همیشگی من است، به بهانه 21 مرداد، روز تولدش. تولدت مبارک.)


سه‌شنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۹۰

قربانیان فوتبال ایرانی






قربانیان فوتبال ایرانی

رامتین جباری                           

لیگ یازدهم در کمتر از هشت روز به پایان هفته دوم رسید. لیگی که از آیتم‌های برنامه‌ریزی منظم، «سرعت عمل» را سرلوحه کار خود قرار داده‌است. به کمک روزهای بلند تابستانی و ماه‌ رمضان، ساعات برگزاری مسابقات وقتی است که انگیزه‌یی می شود برای هواداران و حتی کنجکاوان بازی «نور و هیجان» که در این ساعت‌های پایانی شب، زیر پروژکتورهای بلند و پرنور حاضر باشند. از تماشاگرگریزی فصل پیش، تا دو هفته ابتدایی این فصل، و از دو هزار تماشاگر تا هفتادوپنجهزار هوادار «استقلال - داماش»، از دلایل اصلی‌اش زمان برگزاری مسابقات است که اگرچه خیلی هم مناسب نیست اما ثابت می‌کند بازی‌های در شب و زیر نور، برای آمدن تماشاگران به ورزشگاه‌، از عوامل جذاب است. اگر مسوولین برگزاری لیگ در اهدافشان، جذب تماشاگر را هم درنظر دارند، وجود این هدف‌گذاری از سه هفته آینده خود را نشان خواهد داد!


لیگ یازدهم وقتی شروع شد که بیش از ظرفیتش، دارای حواشی بالقوه بود. نقل و انتقلال‌های جنجالی بازیکنان، قانون سقف قرارداد، رضایت‌نامه‌های گروگان گرفته‌شده و جابجایی پر سروصدای بعضی از سرمربیان. هنوز دعوای «کاشانی - دایی» داغ است اما میدان زدوخورد از مصاحبه‌های رنگ‌به‌رنگ و تریبون رسانه‌ها، جای خود را به بازی‌های پرسپولیس و نتایج این تیم داده‌است. فقط کافی است این روزها حمید استیلی را از نزدیک دیده‌باشید، او سراپا استرس است و با چهره‌یی که بیشتر از همیشه به سفیدی می‌زند، در شرایطی دنبال تضمینی برای ماندن است که فقط دو هفته از لیگ می گذرد! استیلی با «زبان فوتبال» از «وقت» می‌گوید که باید به او و تیمش داده شود، و حق هم با اوست ولی فراموش می‌کند یا دوست دارد که بیاد نیاورد، این فشاری که به سرمربی و تیم پرسپولیس وارد می شود؛ نه به خاطر یک تساوی خانگی و باخت در شهری است که در گرمای کشنده این روزهایش نفس‌کشیدن هم سخت است، که برای شیوه رسیدن او به نیمکت پرسپولیس است که با «زبان فوتبال» امروز استیلی همخوانی نداشت! و البته هوادارانی که باز به نشانی اشتباه می‌روند و حاج‌حبیب همیشه سنگر گرفته پشت سرمربی را نمی‌بینند!
برای کادرفنی تازه پرسپولیس باید صبوری کرد و به حمید استیلی وقت داد. انتقادها می تواند از جنس «فنی» باشد و اینکه به عنوان نمونه چرا علی‌کریمی نزدیک‌تر به دروازه حریف بازی نمی‌کند و الزاماً نباید وظایف او با زمانی که در تیم کی‌روش توپ می‌زند یکی باشد! اما اینکه چرا تیم استیلی از دو هفته نخست، شش امتیاز ندارد منصفانه نیست و این اگرچه اعلام اعتراض به کاشانی و سناریوی نفروش کمیته فنی‌اش بود اما در آشفته بازار امروز فوتبال ایران، شک نکنید هرکس دیگری هم بجای استیلی بود به این دعوت «نه» نمی‌گفت! 
آن سوی لیگ، استقلال با کهکشانی از ستاره‌ها فوتبال را خوب بازی می‌کند. این تیم در دو هفته اول اگرچه تنها دو گل زد اما نوع ارائه‌اش در زمین، به گونه‌یی است که می‌توان آینده خوبی برای این تیم متصور بود. استقلال برای دقیقه‌های بازی، برنامه‌های متفاوتی دارد و تا لحظه سوت پایان دست از کار نمی‌کشد. انتقال توپ در عرض، جابجایی مستمر بازیکنان در زمین بویژه در جناحین، مشارکت مهاجمان در کارهای دفاعی و بدن‌های آماده از جمله المان‌های به‌روز فوتبال است که استقلال آنها را مشق می کند. هفته اول، استقلال مظلومی با سپاهان در شرایطی مساوی کرد که مستحق سه امتیاز بود و در هفته دوم مقابل داماش پرانگیزه، سه امتیازی را گرفت که باید بین‌شان تقسیم می‌شد و این یعنی استقلال تا امروز چهار امتیازی را که حقش است در اختیار دارد. کادرفنی استقلال اگر هوشیار باشد و در خواب ستاره‌ها نماند، ابزار لازم را به‌اندازه کافی برای موفقیت دارد و همین نمایش «مهدی‌رحمتی» برابر داماش کافی بود تا علت اصلی قهرمانی‌های سپاهان کشف شود! 
لیگ یک تورنمت فشرده نیست که برای موفقیت، از روز اول مسابقات نیاز به تیمی آماده و برنده باشد. لیگ ماراتن یک ساله است که برای همه تیم‌ها فراز و نشیب دارد و موفق، آن تیمی است که دوره افتش کوتاه و بازه آماد‌گی‌اش طولانی باشد. تئورسین‌های فوتبال معتقدند، تیم‌هایی که در هفته‌های نخست «دوره افت» را پشت سرمی‌گذارند، شانس بیشتری برای رسیدن به خواسته‌هایشان دارند. و این شاید نقشه راهی برای پرسپولیس، راه آهن دایی، تراکتور قلعه‌نویی، مس و دیگر تیم‌ها باشد که برای رسیدن به خواسته‌هایشان از قهرمانی تا گرفتن سهمیه و یا ماندن در منطقه امن جدول، فوتبال را بجای تیتر رسانه‌ها در زمان‌های تمرین و در زمین فوتبال بازی کنند.


روزنامه اعتماد



شنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۹۰

مایلی‌پولی


مایلی‌پولی؛ وقتی سکوت جایز نیست
رامتین جباری                  

امروز دقیقاً «به‌وقتش» است. یکی باید یا این‌طرف داستان را روشن کند و یا سوی مقابل را! از هر دو طرف، تاریکی نتیجه‌اش می‌شود مصاحبه‌های گاه‌بی‌گاه و بی‌سرانجامی، به اسم افشاگری، که واژه‌های گوش‌خراش «تبانی» و «رشوه» و «فساد» را در بوق و کرنا می‌کند و از تکرار و تکرار، حساسیت‌شان هم از دست‌رفته است و دیگر کسی برای شنیدن حتی مکث هم نمی‌کند.
سایت‌ها و محافل‌ ورزشی از تیم‌ الف، مربی الف و بازیکن الف می‌گویند؛ استقلال، امیرقلعه‌نویی و ابراهیم تقی‌پور در کنار محمد مایلی‌کهن، داغ‌ترین اسامی امروز رسانه‌هاست و علامت سوالی بزرگ که آیا کسی «سین جیم» را برای رسیدن به پاسخی نهایی و روشن آغاز می‌کند؟ دوربین برنامه شوک کافی بود تا مایلی‌کهن به‌یاد بیاورد، مدتی است برای فوتبال ایران شوکی اساسی نداشته‌است؛ «تيمی را سراغ دارم كه در ديدار رفت جام‌حذفی نتوانست نتيجه بگيرد و در ديدار برگشت بازيكن حريف را خريد تا قهرمان شود. فصل آينده همان بازيكن به تيم قهرمان ملحق شد.» همین دوخط کافی است تا رشوه و تبانی را تماماً به فوتبال ایران سنجاق کند! 


بخش فارسی سایت گل برای رسیدن به فینال مذکور، همه فینالهای دهه هشتاد جام‌حذفی را دوره می کند تا به فصل 87-86 و دو تیم استقلال‌تهران و پگاه‌گیلان می‌رسد. این فینال با آدرس مایلی‌کهن منطبق است. استقلال دیدار رفت را یک بر صفر واگذار می‌کند و در دیدار برگشت سه گل می‌زند تا در مجموع با برد سه‌بر‌یک قهرمان جام‌حذفی باشد، فصل بعد ابراهیم تقی‌پور از پگاهگیلان به استقلال منتقل می‌شود.
این افشاگری محمد مایلی‌کهن، آغاز رسوایی تازه‌یی برای فوتبال، از نوع ایرانی‌اش است. پژمان‌ راهبر با وام‌گیری از جنجال ایتالیایی «کالچوپولی» آنرا «مایلی‌پولی» می‌نامد. کالچوپولی همان رسوایی مربوط به «لوچانو موجی» مدیر باشگاه یوونتوس و تبانی‌اش با رئیس کمیته داوران ایتالیا بود؛ «تعیین نتیجه جایی خارج از زمین‌مسابقه» که تا گرفتن احکام سنگین محکومیت از صحن دادگاه در سال 2006 پیگیری شد. فراموش نکنید زمان پی‌گیری و افشای کالچوپولی دقیقاً پس از قهرمانی ایتالیا در جام‌جهانی‌2006 آلمان بود و روزهایی که فوتبال ایتالیا سبب شادی تک تک شهروندان ایتالیایی بود، اما کسی مصلحت را بر مسوولیت ترجیح نداد!
فصل 87-86، فصلی است که استقلال لیگ را با ناصرحجازی آغاز کرد، تیم در میانه این فصل پرحاشیه به فیروز کریمی رسید و نرسیده به پایان، تحویل قلعه‌نویی شد. او برای آنکه لقب «ناجی» را تمام کند، بیش از استقلال به جامی می‌اندیشید که با حجازی و کریمی به فینالش رسیده بود و فقط باید بالای سر برده‌می‌شد.
بین خریدهای سال بعد، خیلی‌ها وقتی به نام ابراهیم تقی‌پور می‌رسیدند، سکوت می‌کردند! دلیل روشنی برای این انتخاب امیر پیدا نمی‌شد. همان روزها در تحریریه برخی روزنامه‌های ورزشی شایعه بود که پای یک خبرنگار نیز برای این انتقال درمیان است که گاهی از باب رفاقت، نقش مشاورفنی را هم برای سرمربی بازی می کند! با شروع فصل، تقی‌پور از بازیکنان «فیکسِ روی نیمکت» بود که جمع دقایق حضورش در لیگ هشتم، یک 90 دقیقه کامل نشد و در آخر بی‌هیچ سروصدایی از استقلال رفت!
حالا، اینجا، ایران؛ در روزهایی که پس از هیچ افتخاری نیست و ناکامی‌ها یکی پس از دیگری، خیره چشم در چشمانمان می‌اندازند، بهانه‌یی برای مصلحت‌های آن‌چنانی و دیر آشنا نیست، که تا دیروز اگر در پی به‌وقتش‌ها بودیم، امروز دقیقاً «به‌وقتش» است. ادعای مایلی‌کهن باید تا رسیدن به نتجیه‌نهایی با قیود اصرار، استمرار و انتشار پی‌گیری شود تا برای یک‌بار هم که شده، فوتبال ایران سره را از ناسره بشناسد. اگر حساب‌ها پاک است و واهمه‌یی از شروعی نیست که در میانه راه، کار دست‌ خودمان دهد! «مایلی‌پولی» را دریابید. راهبر می نویسد: «چاره‌ای جز اين نيست كه سازمان ليگ به عنوان مدعی‌عموم مديرفنی پرسپوليس را برای توضيحات فرابخواند و البته اگر مايلی‌كهن قادر به اثبات گفته‌های خود شود بايد تصميمات بسيار مهمی گرفت اما در غير اينصورت...»
این جنجال تازه، یک موج هر از چندگاهی ژورنالیستی نیست که شامل مرور زمان شود، چاره همان است که جایی مثل سازمان لیگ وارد شود، «اما در غیراینصورت»هم ندارد، که این «اما» مهر تاییدی است بر محکومیت فوتبال ایران از بالای بالا تا پایین! موضوع، فینال «پاک یا ناپاک» چند فصل گذشته فقط نیست. بحث این «به‌زبان آوردن هرآنچه»ها نیز هست که از فکر خطور می‌کند و چینش مهره‌ها به شکلی که هر کجی را راست و راستی‌ها را دروغ جلوه دهد. یک سر این ماجرا قطعاً کذب است و از بین «مایلی‌کهن» و فینال عصر دوشنبه، 27 خرداد 1387، تنها یکی «مسموم» است.


دوشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۹۰

برای بقا


تمنای زوج کاشانی-استیلی برای بقا
رامتین جباری                        

31خرداد روزشانس حمید استیلی است. از سال77 و گل تاریخی‌اش به آمریکا که گلی فراورزشی بود و بعد سیاسی‌اش پررنگ‌تر! تا سال 90 که قراردادش را با پرسپولیس امضا کرد و باز در جنگی غیرمستقیم به خواسته‌اش رسید که جنبه غیرورزشی‌اش در منازعه «کاشانی-دایی» ملموس‌تر بود. دعواهایی که یک طرفش استیلی باشد معمولاً رسانه‌یی نمی شود، اگر بشود او به‌هرقیمتی نقش مظلوم را بازی می‌کند و از این منظر بیشترین همسانی را با حاج‌حبیب‌ کاشانی دارد که گاهی میمیک چهره و تن صدایش در دفاع و یا حتی تهاجمی برنامه‌ریزی‌شده، دل را ریش می کند! حمید استیلی شاید از پل‌های مطرح پیوند فوتبال با اهالی غیرفوتبالی‌اش باشد که در تفاهمی دو‌جانبه، جانب احتیاط را برای رسیدن به مقصود رعایت می‌کنند. در صفحه‌اش در دایرة‌المعارف اینترنتی «ویکی‌پدیا» نقل‌قولی غیرمرتبط با ورزش از او در بخش «ارتباط با مقامات سیاسی» آورده شده: «من قدرت رئیس‌جمهور را در مناظره‌هایش دیدیم و او نشان داد که مرد اول مملکت است.» و عکس پروفایل او در همین صفحه که با پیراهن سفید و کراواتی قرمز است، و این شاید همه ابعاد رفتاری مردی باشد که شیوه «زندگیِ به‌روز» را برای موفقیت تمرین می‌کند. 

سرنوشت حمید استیلی در پرسپولیس اما، روی سکوها رقم می‌خورد! جایی که فصل گذشته بیشترین تنش را در هدایت جنگ سرد بین کاشانی و دایی تجربه کرد و این، نقش سکوها و بویژه جایگاه شماره36 آزادی را برجسته‌تر می‌کند. از همان روزی که بوقچی‌ها به اسم «فرهنگ‌سازی» زیر چتر مدیران و برخی سرمربیان آمدند و به «لیدر» تغییر اسم دادند تا امروز که کمتر کسی فریادهایشان را به پای تعصب و هواداری‌ می‌گذارد، از دور یا نزدیک ردپای آنهایی پررنگ‌تر است که بر نبود جایگاهی قلبی‌ بین توده‌عام هواداران واقف‌اند و درپی تزریق یک‌شبۀ محبوبیتی ساختگی، لیدرسازی می‌کنند. حاج‌حبیب «حمیداستیلی» را دوست دارد. «دوست‌داشتن‌« بخشی از حریم‌خصوصی افراد است و کسی نمی‌تواند به علایق شخصی افراد ایراد بگیرد، اما هوادارانی که سابقه فصل گذشته را در ذهن‌دارند، شاید اینبار میدان را برای جریان‌سازی لیدرها خالی نکنند و اگر پرسپولیس را در مسیر دلخواه‌شان نبینند، راهی مستقل را انتخاب کنند. تصور اینکه زوج «کاشانی-استیلی» محبوب این روزهای هواداران باشد، کمی دور از ذهن است، بودن آنها در گرو گرفتن نتیجه است و «اعلان برای قهرمانی» در زمین فوتبال! استیلی قبل از هرچیز باید به دل این هواداران نفوذ کند. آنهایی که حضورش را از چشم کاشانی و رفاقت بین‌شان می بینند تا حقی که باید به او می رسید و این کار هر دو را سخت می کند. کاشانی به راه‌هایی که خودش می‌داند تا امروز از کنار تمام ناکامی‌های اخیر پرسپولیس به‌سلامت رد شد و آن‌را به حساب دایی واریز کرد. برای لیگ یازدهم اما، پای او در‌میان است و دیگر کسی سهمش را از رفیق دیرین جدا‌نمی کند و این معنی‌اش برای روزهای بی‌نتیجه‌گی، شاید شنیدن نام «دایی» از سوی هواداران بی‌لیدر باشد؛ نه برای اینکه او نتایج درخشانی! با پرسپولیس گرفته است، هنوز رکورد ده باخت در یک فصل و واگذاری رفت و برگشت دربی به پای دایی است و البته دو جام‌حذفی که مقابل بی‌جامی حریف دیرین در این دو فصل، برگ برنده‌یی برای کری هواداران است. دلیل اصلی‌اش ولی، قلب هواداری است که به دوست‌داشتن «دایی» عادت می‌کرد و از دوئل «کاشانی-دایی»، شهریار را ترجیح می‌داد، اما چاره‌یی جز حاج‌حبیب ندید‌، و هنوز از رفتارهای سیاسی‌زده برای ماندن در پرسپولیس عصبانی است؛ «من معلمم، اگر قرار به ماندن یکی از ما باشد، من باید بروم و دایی که از جنس فوتبال است، باید بماند.»!
الگوی ذهنی استیلی برای موفقیت در فوتبال ایران، چیزی شبیه به قلعه‌نویی است. بهره‌جویی از تمام امکانات داخل و خارج زمین مسابقه و تعامل سازنده با مدیران، گروهی از بازیکنان، لیدرها و برخی اصحاب رسانه و البته مشاوران. او که به سبک امیر اهل گرفتن مشورت‌های فنی با اهالی‌فوتبال هم است، چند‌سالی است که گوش به توصیه‌های «حشمت‌مهاجرانی» دارد و از این حیث دارای مغز آماده‌تری برای مدیریت تیم‌های بزرگی از جنس پرسپولیس است. او اگرچه از راهی که شایسته سابقه ورزشی‌اش بود به نیمکت پرسپولیس نرسید اما تجربه همکاری‌اش با آری‌هان، دنیزلی و نقش غیرقابل انکارش برای قهرمانی پرسپولیس در لیگ‌هفتم، در کنار سرمربی‌گری‌اش در استیل‌آذین و شاهین‌بوشهر، به‌اندازه‌یی که مرد اولِ این فصل پرسپولیس باشد، قابل اتکا است. برای ذهنیت‌های ناسازگار با دست‌هایی که پرسپولیس90 را آرایش کرد اما، باید سه امتیازهای مسابقات را به‌ نام زد. دل سرکش هوادار با پیروزی‌های پرسپولیس رام می‌شود، و لیگ یازدهم که آغاز این آزمون بزرگ است. حرف‌آخر؛ موفقیت «کاشانی-استیلی»، موفقیت پرسپولیس و این موفقیت، بخش بزرگی از طراوت اجتماعی و بالندگی فوتبال ایران است. اگر مرزی بین منافع شخصی و نفع عمومی فوتبال ایران قائل‌شویم، باید پرسپولیس را برای پرسپولیس بخواهیم و همیشه برنده! حالا اگر برخی از این نمدِ نفیس، کلاهی جاودان به‌سر می‌گذارند، فدای دل هواداری که شاد می‌شود و تا روزی که این فوتبال بی‌قرار «موقر» شود، توان قرار دیگری جز این نیست.
چهارشنبه 12 مرداد 90