سه‌شنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۸

اگه خوندین! یا تا آخر بخونین یا از آخر


حراج فوتبال ملی در پنج پرده

دلِ شیر سیری چند؟

پرده اول : خرد جمعی


جام جهانی 2006 آلمان.

لطفاً دقت کنید! جام جهانی..!

منظور از جام جهانی مسابقاتی است کمی فراتر از جام ملت های آسیا، کمی بیشتر از یک کم فراتر از بازی های آسیایی، فراتر از بازی های غرب آسیا و مسلماً آوردگاهی والاتر از تورنمنت چهارجانبه و دوستانه قطر!

ایران در جام جهانی 2006 آلمان می بازد، البته به مکزیک و پرتغال!

آسمان به زمین می آید، زمین تا نزدیکی های آسمان می رود و شانس با نوع بشر یار بود که هر یک به جای خویش بازگشتند! البته نه به سادگی بلکه با عزل رئیس فدراسیون وقت وعذرخواهی های پی در پیِ مرد اول سازمان ورزش!

تحولی بنیادین در اصل و فرع فوتبالِ ایران حتی به بهای تعلیقِ فدراسیون کشور از سوی فیفا! اما چه باک که گر همسفرِ عشق شدی، مردِ خطر باش.. هم منتظرِ حادثه هم فکر تعلیق باش!

و اینطور می شود که تمام سرافکندگی فوتبالِ ایران در جام جهانی بر سر محمد دادکان و علی دایی آوار می شود و با حذف این دو سرنوشت ِ فوتبالِ ایران به خردِ جمعی می رسد!

پرده دوم : ژنرال درمانی

جام ملت های آسیا در پیش است، فوتبال زخم خورده در جام جهانی تمنای التیام دارد. خردی که جمعی است! اعلام حضور می کند و فوتبال ایران در گذر از اِکسیرِ خرد، سپرده می شود به فرمانِ ژنرال قلعه نویی که موفق ترین سرمربیِ وقتِ لیگِ ایران است و ژنرال با اتوبوسی از تاریخ فوتبالِ این سرزمین! به کمپ تیمهای ملی می آید تا منشأ تحولاتی بنیادین باشد! از منصور پورحیدری تا ناصر ابراهیمی، از پرویز مظلومی تا منصور ابراهیم زاده، از مهدی مناجاتی تا افشین پیروانی به انضمام شخصِ ژنرال می آیند تا مشکلات این فوتبال را نه مقطعی که ریشه ای حل و فصل نمایند. ریشه ها شناسایی می شوند!

حلِ بنیادین ناکامی های فوتبالِ ایران یعنی: تیم ملی ایران منهای علی دایی!

ایران به جام ملتهای آسیا به میزبانی چهار کشور جنوب شرق آسیا می رود، به واسطه ی تحولاتی ریشه ای از گروه اش با مشقت صعود می کند و در اولین گام از مرحله ی حذفی مسابقات، یک چهارم، در ضربات پنالتی بازی را به کره ی جنوبی واگذار می کند و از تورنمنت حذف می شود! خرد جمعی سرش به سنگ می خورد و در بن بستِ افکار عمومی گرفتار پاسخ دهی میشود.

اینبار دیوارِ مشکلاتِ فوتبال کشور بر سرِ ادبیاتِ گفتاری و رفتاری ژنرال فرو می ریزد. عللِ شکست کارشناسی می شود و راه درمان به چشم برهم زدنی مکشوف می گردد!

تیم ملی ایران منهای ژنرال، منهای خرد جمعی. ..!


پرده سوم : بازگشتِ شهریار


باز بوی جام جهانی به مشام می رسد و مسابقات مقدماتی برای کسب سهمیه. تیم ملی بی ژنرال شده است و تمام آمالِ خود را در قامتِ شهریارش می جوید. علی دایی، آرتیست اولِ ناکامیِ جام جهانی 2006 ، می شود ناجی فوتبالِ مامِ میهن! برای صعود به جام جهانی 2010 آفریقای جنوبی. او می آید و اینبار تمام فوتبال ایران نه در یک اتوبوس که در یک مینی ماینر! جای میگیرد. تمام فوتبالِ ملی می شود علی دایی و هومن افاضلی!

آقای گل جهان در قامت سرمربی تیم ملی ایران، این تیم را ارثی خانوادگی به شمار آورده تا تامینِ مارک پیراهنش را خود به عهده می گیرد و می رود تا پایه گذار تحولاتی بنیادین باشد و به مدد افاضلی و ایضاً جناب روته مولر به طرفة العینی به جایگاه رفیعِ در خورِ گذشته اش دست یابد. مسابقات مقدماتی جام جهانی در گروهی نه چندان مشکل (شفاف سازی: در گروهی فوق تصور مشکل! گروه مرگ! عمراً اگه بشه ازین گروه اومد بالا..!) آغاز می شود و مسابقات تا جایی پیش می رود که اینطور استنباط می شود که این تیم با شهریارش به جایی، یعنی به آفریقای جنوبی، نخواهد رسید! و این پیش بینی ِ کارشناسی شده زمینه ساز بازتحولی دگرباره در فوتبالِ ملی می شود! امپراطور کجایی که فوتبالِ ایران را کشتند!؟




پرده چهارم : تزریقِ امپراتور


جام جهانی 2010 برای دادن سهمیه به فوتبال ایران ناز بنیاد میسازد. آنالیز علل ناکامی هویدا می کند که مشکلات از جایی نشات می گیرد که فوتبال این سرزمین بین المللی نیست! و ایضاً دلِ شیر ندارد.

امپراطور قطبی در اقدامی جسورانه پا روی هرآنچه اعلام ناامنیِ اذعان شده در بنگاه خبرپراکنی «بی بی سی» می گذارد و بی آنکه به روی مبارک بیاورد بر روی آن قایق کذاییِ روان در کرانه ی خلیج همیشگی پارس چه بر زبان راند! به چشم برهم زدنی خود را به سرزمین شیردلان رسانده، وعده ی دیدار شیرانِ این سرزمین را به شیران آفریقا می دهد! تیم ملی ایران کماکان ناکام می ماند و حسرت وصال بر دلِ شیران آفریقایی می ماند!

ایران به جام جهانی 2010 آفریقای جنوبی صعود نمی کند!

امپراطور اما راه و رسم نمایش را بجا می آورد و با شیرین زبانی دل و هوشِ بالا نشینان را سرقت کرده، جایگاه خویش را آب بندی می کند و وعده به قهرمانی در جام ملتهای آسیایِ آتی می دهد!

همگان به دلِ او راه می آیند تا بهانه ای به این عزیز کرده ی فوتبالِ! ندهند.

..!

لیگِ حرفه ایِ! فوتبال ایران به خواست دل امپراتورش به آنی کرکره اش پائین می آید تا فوتبالِ ناکام از جام جهانی 2006، فوتبال ناکام از جام ملتهای آسیا و فوتبال ناکام از وصالِ جام جهانی 2010 به تورنمنت چهار جانبه ی خارج از روزهای فیفای قطر برود و خود را به سنگِ عیارِ قطر و مالی و کره شمالی بسپارد و دریغ از مزنّه ای درخور! که در این آوردگاه ِ بی جان و رمق، بین چهار تیم شرکت کننده، روی پله چهارم با اقتدار می ایستد و چشم به افقی دور می اندازد! هر چند سرهای قطر و مالی مانع دید است و جایگاه کره شمالی در دیدگانش سر به آسمان می ساید!


پرده پنجم : !


عنوان پرده پنجم، 39امین علامت تعجبِ این یادداشت است! (و این هم علامت چهلم)

فوتبالی سراسر شگفتی و خرق عاداتِ اثبات شده در حداقل استانداردهای جهانی.

چه خواهی های فراموش شده و سپردن سرنوشتِ آن به بادی که هر لحظه از سویی تازه می وزد و ته مانده های به جامانده از آن را نیز با خود به آسمان می برد.

فارغ از هر نتیجه ای برابر سنگاپور و حریفانی ازاین دست، آنچه دستاورد امروز فوتبال ملی است چوب حراجی است که به دست خویش بر سر آن می کوبیم هرچه محکم تر..!

حراج آبروی جامانده که روزی برای باخت به مکزیک و پرتغال عرق می کرد، امروز به بهانه کسب عنوان آخر در تورنمنت قطر سینه جلو می دهد و امپراتورش با شیرین زبانی های مکرر اعلام می کند به عمر خود تیمی به مانند کره شمالی ندیده است. و امروز شاید با غلبه بر سنگاپور، حریف مغلوب را همنشین برزیل و سایر همسنگان کند.

فوتبالِ ژنرالی، فوتبالِ شهریاری و فوتبالِ بین المللی هر یک به طریقی دل ما می شکنند و ما آنرا از چشم بیگانگان می بینیم تا حرفی نباشد..

و از دوست نپرسیم که چرا می شکند!؟

هرکس به طریقی دل ما می شکند/ بیگانه جدا، دوست جدا می شکند

بیگانه اگر می شکند حرفی نیست/ از دوست بپرسید که چرا می شکند!؟


پشتِ پرده : دادکان در نود


دوشنبه شب محمد دادکان تا اندازه ای پرده از چند و چون این حراج ملی برداشت و به سادگی تمام آنچه که فوتبال ملی ایران را به جاده ی تباهی کشانده است نمایان ساخت. دعوای ریاست! دعوای ریاست تمام آن چیزی است که چوب حراج را هرچه پرقدرت تر از پیش بر سر آبروی فوتبال ملی می کوبد و دیگر سخن گفتن از آمدن این سرمربی یا رفتن آن یکی بیشتر شبیه لطیفه است. بخشی از واقعیت های فوتبال ایران، قسمت هایی از دیالوگ های ماندگارِ نودیِ محمد دادکان است:

«تمام اختلاف من با رئیس سازمان، دعوا برای ریاست بود.»

«قلعه نویی، دایی و قطبی فقط بازیچه اند.»

«فوتبال را غیر فوتبالی ها مدیریت می کنند، مدیران ما یا ارتشی و سپاهی اند، یا صنعتی اند و یا کسانی که هیچ کجای دیگر جایی ندارند.»

«فوتبالی های ما وقتی که بیمار شوند و سکته کنند، روی تخت بیمارستان حکم می گیرند.»

«دویدن سهم کسانی است که نمی‌رسند و رسیدن حق کسانی است که نمی‌دوند.»

و این حراج ادامه دارد.. صد تومان یک، صد تومان دو، صد تومان سه.. نبود؟ و چوب بر فرقِ سرش فرود می آید..


روزنامه البرز ورزشی - 16 دی 1388

۱ نظر:

Unknown گفت...

فکر کن من که از فوتبال هیچی حالیم نیست نشستم این مقاله رو خوندم. تازه این پرده آخرش شده بوده نقل مجلس ما دیروز و دیشب!