دوشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۹۰

نان، عشق و فوتبال‌فارسی






آنهایی که سوختند، آنهایی که خواهند سوخت
رامتین جباری                        

فوتبالی که اگر هنوز سرپاست، مدیون استعدادهایی است که تصادفی کشف و درهایی که گاهی از سر شانس برای بعضی باز می‌شود و ظهور چهره‌هایی خودساخته که بی‌مراقبت، چند صباحی بیشتر دوام ندارند. فوتبالی که مدیرانش و تمام کمیته‌هایش از آموزش، انضباطی، رسیدگی به تخلفات، تا فرهنگی و غیره، فقط درکمین گرفتن مچ‌های اهل فوتبال است تا تبیین سیاستی متفکر برای پرورش و نگهداری این بضاعت ناچیز و برچسب‌های «منشوری» که به فراخور بر پیشانی‌ها زده می‌شود؛ دوپینگ، تبانی، دلالی، بنگاه شرط‌‌بندی، ناهنجاری اخلاقی و بسیاری دیگر. نگاهی گذرا به تنها برخی از چهره‌های‌ روز دیروز! در میان مربیان فوتبال‌فارسی، گواهی بر فقدان دانش و توانی است که داشته‌های فوتبال ایران را به دست فراموشی می‌دهد؛

تحلیل فرآیندی که از «فیروزکریمی» دیروز، کاراکتر امروزش را ساخت چندان سخت نیست. روزی او نماد مربیان نوآور بود که با تمرینات علمی و بهره‌گیری از زبان روز، تیم‌هایش فوتبال را «به‌ روز» بازی می‌کردند. هنوز آخرین قهرمانی باشگاه‌های آسیا به نام اوست و ستاره‌یی چون فرهادمجیدی فوتبالش را وامدار این مربی است. برای به چشم آمدن، فوتبال صرف کافی نبود؛ فیروزکریمی از آیتم‌های جذب مخاطب برای برنامه‌های ورزشی و تاک‌شوهای غیرورزشی شبانه شد که در بی‌خبری محض خودش و اهالی فوتبال، آنقدر خنداند که به فراموشی رفت. او دیگر هیچ‌چیز را جدی نگرفت، حتی اخلاق حرفه‌یی. کریمی درآخر به جای جام، تندیس گل‌آقا را بالای دست برد و به حاشیه‌یی بی‌بازگشت رانده شد. آخرین خبر از او در اظهارنظری از عضو هیات‌رئیسه لیگ‌ آزادگان است؛ «کریمی در ليگ‌برتر نمی‌تواند مربيگری كند و اگر در ليگ‌برتر نمی‌تواند، پس قطعاً در ليگ دسته اول هم نمی‌تواند.» او از نخستین «ف.کاف»های فوتبال ایران است.

اکبرمیثاقیان از جنس زمین‌های‌ خاکی و تن‌دادن به سختی‌های ورزش بود وقتی با شموشک‌نوشهر و ابومسلم‌خراسان، نامش به جرگه مربیان فوتبال ایران پیوست. او جوانانی را آماده می‌کرد که از دقیقه یک تا نود بی‌محابا می‌دویدند و استقلال و پرسپولیس برایشان با سایر تیم‌ها تفاوتی نداشت، آنچه مهم بود رساندن توپ به پشت خط دروازه حریفان بود و بس. سبک هدایت بازیکنان، شیوه بی‌رتوش او در برخورد با رسانه‌، ادبیات کوچه‌بازاری و یک پیراهن مشکی آستین‌کوتاه که یونیفرم گرما و سرمایش بود، آنقدر عادی‌تر از دیگران بود که به چشم آمد و سوژه شد، تا جایی که از بلندای برج‌ میلاد به بطن حاشیه سقوط کرد. از آخرین گزارش‌های رسانه‌یی او با خبرآنلاین است که جز نقل حواشی حرف تازه‌یی ندارد؛ «همه می‌گویند میثاقیان بیاید و یک چک تو گوش ما بزند چون می‌خواهیم فوتبالیست شویم! باور می‌کنی؟! همه صورتشان را یک طرفی رو به من گرفته بودند که سیلی بزن و شوک بده.» باور می‌کنیم؛ او هم گاهی «الف.میم» شد و با نام اختصاری از سطح اول فوتبال کشور فاصله گرفت.

فرهاد کاظمی و آغاز دهه 80، نوید از مربی جوانی می‌داد که جسور بود و از دل بازیکنان گمنام، ستاره‌هایی مدعی می‌ساخت و هر تماشاچی جدی فوتبال برای تماشای بازی روان تیم‌هایش میخکوب می‌شد. بی‌شک، شخصیت تضمین شده امروز سپاهان مدیون اوست که آرزوهایش از عنوان «بهترین تیم شهرستانی» به «قهرمان لیگ‌برتر» تغییر یافت؛ «کاظمی معلوم‌الحال است.» این نظر رئیس سازمان لیگ درباره فرهادکاظمی است، از او هم در ادامه با نام اختصاری «ف.کاف» بسیار یاد شد تا یک سرمربی موفق! و این روزها پس از رایزنی‌های همراه با جنگ و صلح فراوان با عزیزمحمدی و دیگر فدراسیون‌نشین‌های نگران! سوار بر پیکان در لیگ‌آزادگان، درجستجوی راهی به لیگ‌برتر است. حالا معیار موفقیت امروز برای او، احتمال تکرار خاطره دیروز برای فرداست.

محمد احمدزاده با دستهای همیشه خالیِ ملوان، تیمی را می‌ساخت که یادآور نوستالژی توپچی‌های انزلی بود و نفس را از تیم‌های بزرگ می‌گرفت. احمدزاده تا جایی پیش رفت  که پا از انزلی و استان گیلان بیرون گذاشت. او اگرچه مانند میثاقیان به پایتخت نرسید اما با پیکان‌قزوین، تا نزدیکی‌های تهران آمد. درجا زدن‌های بی‌وقتش در اتوبان تهران-قزوین و روی آوردن به حواشی ویرانگر ولی جذاب فوتبال‌فارسی، مانع رسیدن به‌موقع‌اش شد. امروز نشستن دوباره روی نیمکت ملوانان هم برای احمدزاده دست‌یافتنی نیست، او جایی میانه راه جا ماند.

«او جزو مربیان منشوری نیست اما به دلیل مدارکی که در اختیار است نمی‌تواند در لیگ‌برتر به مربیگری ادامه دهد.» از اسامی حاضر در لیست حجت‌الاسلام‌علی‌پور، یکی هم «فرشاد پیوس» است که سال‌هایی نه چندان دور مرد اول فوتبال یزد بود و با تیم‌گمنام شهیدقندی زیرگروهای لیگ را بالا می‌آمد. او در ورزشگاه محقر شهر یزد در شرایطی جشن قهرمانی و صعود می‌گرفت که سکوها مملو از جمعیتی بود که موفقیت تیم‌شان را در کویر سوزان از نزدیک لمس می‌کردند. پیوس روزهایی که قلعه‌نویی با عنوان سرمربی خود را به استقلال تحمیل می‌کرد، درپی رویای اجرای الگوی امیر برای پرسپولیس بود که با سد محکم پروین برای همیشه گم‌ شد.

ویسی، پورغلامی، صالح، دایی و استیلی، در کنار نامهای به ظاهر تثبیت شده‌یی چون جلالی، مرفاوی، ابراهیم‌زاده و دیگرانی که در راهند، در فوتبالی که بویژه در سال‌های اخیر تفکری برای مراقبت و تربیت سرمایه‌هایش هرگز نداشته و هنوز ندارد، لمس عینی دگردیسی آن ضرب‌المثل معروف است که با سازوکار امروز از نو نوشته می‌شود؛ «دیر یا زود ندارد، آنچه قطعاً خواهد داشت سوخت و سوز است.» مغزی که از نامهایی با پتانسیل بزرگ شدن، اسم‌هایی با «حروف مخفف» می‌سازد.
 

هیچ نظری موجود نیست: