سه‌شنبه، تیر ۰۷، ۱۳۹۰

به بهانه ناصرحجازی

به بهانه ناصرحجازی
رامتین جباری                    


این یادداشت صرفاً دغدغه ای شخصی است برای ادای دین به ناصر حجازی و اندیشه اش، که برای من موجب نگاهی متفاوت بود به «فوتبال» و «فلسفه مبارزه».
تقدیم شد به شماره «یک» همه دورانِ من، ناصر حجازی، که «چهل» شد.

هان تا سر رشته خرد گم نکنی، خود را ز برای نیک و بد گم نکنی.
رهرو توئی و راه توئی منزل تو، هشدار که راه خود به خود گم نکنی. {سهروردی}


خاموشی ابدی صدای اعتراض فوتبال ایران «چهل» روزه شد. فوتبالی که به چله ی یکی از مفاخر بلند خود، تا امروز به سوگ نشست. به بهانه تجربه شخصی ام از آشنایی با آنچه فلسفه فکری «ناصر حجازی» از فوتبال بود و حسرتی که برای ظهور «عقلانیت» و بقای «پاکی» در آن داشت، و به یادبود او، از منظر عدد «چهل» در «فلسفه ایرانی-عرفانی» به فوتبال ایران نگاهی گذرا می کنم. فوتبالی که برای من زندگی نیست که پدیده ای بالاتر از آن است.

سهروردی، عارف و فیلسوف ایرانی، می گوید: «خداوند انسان را در چهل روز آفرید و روزی یک صفت به او اعطا کرد که هریک حجابی بود و موجب تعلق دنیایی انسان. در پایان روز چهل ام، صفت ها کامل و چهل پرده ی تودرتوی حجاب و تعلقات دنیوی متراکم شد.» و این همان فلسفه به چله نشستن سالکان و عرفا است. آنها به چله نشینی، هر یکروز یک حجاب را از پیکره روح برمی دارند تا با پایان روز چهل ام، بند تمامی تعلقات دنیوی را از پا بازکرده، از شر وسوسه ها رهایی یابند.
در عرفان دینی نیز از کمیت عدد «چهل» برای بیان کیفیت اعمال استفاده می شود، به این معنا که تکرار چهل مرتبه از یک ذکر یا عمل، کامل کننده ابعاد روحانی آن است و در پایان مرتبه چهل ام، ترس از بین می رود تا شجاعت و اراده، برای رسیدن به خوبی ها، بر ذهن و روح چیره و جاری شود.

نگاه به «فوتبال کوچک شده ایران» از دریچه فلسفه و عرفان، نگاهی نامتجانس، اغراق آمیز و تا اندازه ای مضحک است. اما از این منظر که شرایط امروز فوتبال ایران مخلوق والدین یا متولیانی است که هریک بندی بر پای آن زده اند، شاید تعبیر نیاز به چله نشینی، برای غلبه بر ترسی بزرگ از رویارویی با هیولای کشنده دورن، یکی از ضرورت ها باشد.
فوتبال امروز ایران ثمره فقدان «تهذیب» و «پالایش» است، فوتبالی که تمرین برای خوب بودن و خوب ماندن را فراموش کرد، تا در برای ورود وسوسه ها باز باشد. نمونه عینی سیطره بدی بر روح و جسم فوتبال ایران، پدیده مخرب دلالیسم، نقصان جوانمردی، بسط حیاط خلوت های توطئه، عدم مسوولیت پذیری و پاسخگویی، فضای غیر محترم و هتاک، ادبیات سخیف، غلبه روابط بر ضوابط، اولویتِ حفظ منافع شخصی و شماری بدی های دیگر است که عدد «چهل» با تمام عمق معنی اش در رساندن مفهوم بزرگی، کوچک به نظر می رسد!

اگر در فلسفه «زندگی»، اهتمامی برای «تهذیب نفس» یا همان «تمرین و یادگیری اخلاق» نباشد، با غلبه بدی ها بر روح، «زندگی» روبه زوال می رود. بدی هایی که با نقاب خوبی، آسانتر بر پیکره آن سیطره می اندازند!
پدیده فوتبال در کلیت، از نظر ماهوی تنها بخشی از زندگی نیست، که کاملاً با آن تطابق دارد. لذا خوبی ها و بدی ها را توامان دارد و از شر وسوسه ها لحظه ای در امان نیست. فوتبال امروز ایران اما، از این «تهذیب نفس» بی بهره است و تسلیم بدی هایی ست، که گاه حتی نقابی هم بر چهره ندارند!

بخشی از شرایط فوتبال متاثر از جامعه است، اما ذات فوتبال بر خلاف دیگر پدیده های اجتماعی، این توانایی را دارد تا با اثرگذاری به جهت عکس، تاثیری از درون به بیرون (از فوتبال به جامعه) داشته باشد و افراد را متاثر کند. اگر «پرویز دهداری» نماد اخلاق برای نسل گذشته فوتبال ایران است، ناصر حجازی می تواند الگویی برای ایستادن پای «اصول اخلاق»، برای همه نسل ها باشد، که همواره برای «زندگیِ درست» و «درست زنده بودن»، حتی با سلول های سرطانی، مبارزه کرد. فوتبال ایران برای بازگشت به اصل فراموش شده، باید سیر و سلوک را آغاز کند و برای رسیدن به «تفکر» و «پاکی»، به چله ای نمادین بنشیند تا با باز کردن سنگینی قیود از پا، روح مخدوش خود را سبک کند و توانای شنیدن پژواک «اعتراضِ خاموش شده» شود. فوتبالِ بدون اخلاق و بدون اصول، آن کوهنورد بدون قطب نماست که در هجمه نامتناهی ارتفاع و پرتگاه ناپدید خواهد شد.

چهارشنبه 8 تیر 90

هیچ نظری موجود نیست: