جمعه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۸

کلبه

میزبان چشم های تو ام دوخته بر انتهای فاصله، من را به اولین خاطره ببر، عطش را از من بگیر با دل لرزه های اولین بوسه.
بغض خفته ام را بیدار کن آن دم که تکیه بر دست هایت دارم، تا من همه ی این جدایی را بر تو ببارم.

۲ نظر:

زهرا گفت...

آدم گاهی وقت ها طعم اعتیاد را می چشد، اگر به ماده معتاد شوی به نوشته های یک دوست که می توانی اعتیاد پیدا کنی.

ناشناس گفت...

سلام
این نوشته را دوست دارم ....