یکشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۸

از 26 دی تا امروز

"کاش این دنیا هم مثل یک جعبه موسیقی بود، همه صداها آهنگ بود، حرف ها ترانه"
این دیالوگ فانتزی فیلم دل شدگان که یادگاری از علی حاتمی برای من است، آغاز پایان چهارستون من قبل از کوچ به فرنگستان بود، "سهم من همیشه دلتنگی ست" و این عنوان پرسوز و گدازی شد که پیامبر درون من بود تا با خوانندگانم (اگر بودند)، با دوستانم (اگر خواندند) و با قلبم (اگر ...) خداحافظی کنم.
پنجشنبه ۲۶ دی چهارستونم را کندم و به دوش گرفتم تا امروز که دلم رضا داد در خاک فرنگستان بنایش کنم، "چهارستون در فرنگ" همان "چهارستون" من نیست چراکه بوی کاغذ نمی دهد و معنی اضطراب حروفچینی، تصحیح و صفحه بندی را نمی فهمد و اینکه اگر به موقع نوشته نشود شاید هرگز رنگ پیشخوان دکه روزنامه فروشی را نبیند.
حالا اینکه از آن روز تا امروز ۲۷ تیر، بر من بی ستون چه گذشت و چه ها نگذشت بماند، یا شاید هم نماند و قسمت ها یی از این روزهای رفته را چهارستونی کنم که می ماند برای بعد..
سهم من همیشه دلتنگی ست.. سلام، سلام چهارستون در فرنگ

هیچ نظری موجود نیست: