دوشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۸

خواب

امشب هم با خیال ات به خواب می روم، وهم انگیزترین هم آغوشی! یادم باشد صدای قلبم را از محراب سینه ی تو بشنوم، اگر باز مسخ نفس هایت نشوم. یادت باشد بوی موهایت را برایم بیاوری، اگر پای بند ماندی. یادمان باشد پیش از طلوع اش به آفتاب برسیم.

۱ نظر:

نازلی گفت...

آنکه به عشق جان سپرده ، دوستم ، هرگز نمرده ...
تو آفتاب بخواه ... تنها بخواه ... تبلور حقیقت ، در تمامی لحظه های تردید ، تو را به نفس خورشید رهنمون خواهد بود...
بوی گیسویش ، بوی شور و ذوقش ، شک مکن... خواهد رسید

باز هم با خیالش ... تا شاید ، با خودش...
چنین است باور ایجاز معجزه دوستم....