از پشت پنجره خدا را دیدم، پاورچین پاورچین، در آستانه سحر خانه به خانه سر می زد-بی صدای پا-
روی دوش اش تلی از ساعت که یک به یک از خانه ها بر می داشت-بی تیک تاک-
آنگاه موذن را به انگشت اشاره نهیب زد خاموش-بی اذان-
لمس هوس آلود خواب دم صبح-بی تکلیف-
و ساده دلی که از کنار خدا گذشت تا دوگانه صبح را به محراب عادت بجای آورد-بی قبله-
بسم الله الرحمن الرحیم-بی قربتن الی نور-
۳ نظر:
آنقدر غنی است که هیچ ندارم بگویم
...
تنها سپاس
من اومده بودم اینجا تا سوالی که برام پیش اومده بود و پرسیدم و جواب هم گرفتم رو بنویسم ولی دیدم نازلی عزیز با کامنت خوبش اینجا نویسنده وبلاگ رو تشویق کرده.
نازلی جونم تشویق خیلی خوبه ولی توی نویسنده های گنده من شنیدم یه چیزی خیلی مرسوم بوده کسی که بهترین کارش رو نوشته دیگه نباید چیزی بنویسه چون کار بعدی هرگز به خوبی قبلی نخواهد شد.
البته تشویق خیلی خوبه و واقعاً این چند خط متن معرکه ایست.
از خدایی که پاورچین راه می رود و خواب دم صبح را حرام نمی کند و خودش می گوید قم اللیل الا قلیلا خوشم
می آ ید
ارسال یک نظر