چهارشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۸

پیوند

آینه را پنهان کن که شفافیت، زندانی مدعیانی ست که خدا را به غنیمت گرفته اند. نور را از روزن بگیر، مبادا حقیقتی آشکار شود در این زمانه ی انکار. اندیشه را به خاک بسپار، کلام را هم.

دست هایت را اما دمی از دست های من رها نکن. بغض ات را ببار، امیدت را بتاب، سبز خواهند شد.

۱ نظر:

نازلی گفت...

به غار سکوتم می خوانی؟
به شکستن جنگل آیینه ها؟
به پوشاندن روزن نور؟
نه از جنس سکوتم
نه از تبار سکون
بغض و امید را اما
همزمان می بارم و می تابم
تا که سبز شود
جوانه جنین امیدی
که اگر به گاه تولدش نبودم
به گاه انتظارش
همه شورم
بگذار به یغما ببرند
هنوز هم این خاک
در جشن دلتنگی اش
سربازانی دارد
که پایشان چوبی نیست
قهر این خاک
تلخ تر از زندان است
بگذار همه تن به تن
سر به سر
فریاد کنیم
که خواب گل سرخ
تعبیرش شکفتن " رهای " است