سه‌شنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۸

جنگلِ آینه

من جا مانده از رسیدن ام
به راهی
که از جنگل آینه می گذرد،
و تو انعکاسِ بلندترین طیفِ نوری
به گاهِ عبور.

هزار آینه
سرسپرده
به خورشیدی ست که دست از تابیدن شسته
و ماه
که سرما
امان اش را گرفته است،
و هرگز
دل به دریای حوضِ کاشیِ خانه ی متروک نمی زند.

من جا مانده ام،
از رسیدن
به انعکاسِ تو
در هزار توی آینه ها..
به آفتاب..
و به عکسِ ماه
در آب..

من جا ماندم،
جایی دور
یا دورتر.

۲ نظر:

نازلی گفت...

من جا مانده ام
از رسیدن.
و قطار
هنوز هم روی ریل های موازی
به دره خورشید و آفتاب می رود.
من
جا مانده ام
از رسیدن
و تو
در دورها
جایی پشت آمدن حزین باران و باد
هنوز هم خیره به رد قدم هایی هستی
که از تو تا من
از جاده های رو به هیچ می گذرد!
خواستم تنها بگویم
که من جا مانده ام
نه از قطار
نه از راه
نه از تو
که از خودم!

Unknown گفت...

این سعر گونه ها دارن به یه زبان یک دست می رسن و این یعنی موفقیت.
بعضی از ترکیب هات خیلی توی این کار عالی اند مثا این :و هرگز
دل به دریای حوضِ کاشیِ خانه ی متروک نمی زند.