سه‌شنبه، مهر ۰۵، ۱۳۹۰

اختلاس


حساب‌هایی که یک‌شبه میلیاردری می‌شوند
رامتین جباری                          

«پرونده‌یی در همین رابطه وجود دارد که در وقت مقتضی رسیدگی خواهد شد. اما اینکه این پرونده مربوط به چه کسی است! باید گفت که چون این پرونده در مرحله تحقیقات مقدماتی قرار دارد محرمانه تلقی می شود.» این بخشی از توضیحات سخنگوی قوه قضاییه بود. توضیحاتی که دو سال و چند ماهی پیش درباره پرونده اختلاس میلیاردی در ورزش ارائه شد. اردیبهشت 88، در شرایطی که فضای کشور برای دهمین انتخابات ریاست جمهوری هیجان داشت، خبر از بازداشت یک آقازاده ورزشی که به یکی از دو جناح اصلی سیاسی وابسته بود، بیشتر از اینکه به محتوای پرونده اختلاس ربط داده شود به بازی های سیاسی مربوط شد و در ادامه، در هیجان بیشتر پس از انتخابات گم شد.
دهه اخیر بویژه، سالهای  سرمایه گذاری در ورزش بود، وقتی مسوولین بالانشین به کارکرد رنگ مدال پی بردند و دریافتند، یافتن راهی برای رفتن روی سکوی سه‌گانه، تضمینی است برای میز و صندلی! حساب‌های بانکی فدراسیون‌های ورزشی پر پول شد، باشگاه‌های ورزشی سرمایه‌گذار شدند و اسکناس‌های درشت بین سازمان تربیت‌بدنی و متولیان ورزش جابجا شد؛ «در حالی‌كه هنوز ورزش ايران خاطره اختلاس ميلياردی يكی از كاركنان بانوی اداره تربيت بدنی اصفهان را فراموش نكرده، اخبار جديدی از اختلاس‌های مالی گسترده ديگر در دستگاه ورزش اصفهان حكايت می‌كند.» اختلاس میلیاردی، عبارت مشترک همه خبرهای اینچنینی است، با مجرم‌های متفاوت که بی‌صدا، به سبک امروز دست به سرقت‌های بانکی می‌زنند؛ تاریخ این خبر هم برمی‌گردد به سه سال پیش زمانی که «پرونده‌ "د- ف" رييس سابق هيات گلف اصفهان به علت قصور در انجام وظيفه و اختلاس‌های گسترده مالی در اين هيات در دست بررسی بود و قرار بود به محض صدور رای آن را به اطلاع مردم برسانند.» اختلاس در ورزش، برای برخی از مدیران و تصمیم‌سازان ورزشی، از هدف‌های اصلی برای ورود به این حوزه است. «سند سازی» برای ورزش شاید از هر جای دیگری آسان‌تر باشد، وقتی پای قراردادهای آنچنانی با مربیان خارجی، دلالیسم، ترانسفر بازیکن، بازیکن‌های بین‌المللی، سفرهای برون‌مرزی و بسیاری موارد دیگر در میان است و سرکار با دلار است و یورو! «آقای "ح - ج" مسوول قراردادهای اداره كل به علت يك‌سری تخلفات مالی دستگير شده و پرونده‌ وی هم اكنون در دست بررسی است. البته وی با گذاشتن وثيقه آزاد شده اما، به زودی رای صادره اعلام خواهد شد.» رای‌هایی که هنوز هم صادر نشدند و هیچ‌وقت هم قرار نیست صدور چنین آرایی به شیوه‌یی موثر! اعلام شود تا دست‌کم درس بازدارنده‌یی باشد برای دیگرانی که در حال برنامه‌ریزی برای اختلاس تازه‌یی هستند؛ «بعد از اختلاس ميلياردی خانم "ص" كه از سه سال پيش اقدام به جابه‌جايی پول از حساب اداره كل به حساب همسر و پدر و مادرش مبادرت می‌كرد، نماينده‌ رييس سازمان به اصفهان آمد تا وضعيت مالی اداره كل و ديگر هيات‌های ورزشی را بررسی كند كه متاسفانه با اختلاس‌های جديدی روبرو شد.» اختلاس مدیران ورزشی با همکاری اعضای مطمئنی از افراد خانواده، پول‌های بی‌زبانی را به حساب‌های شخصی جابجا می‌کند که از «سرمایه ملی»، قرار بود برای جوانان این مملکت خرج شود تا درنهایت به «افتخارملی» برسد. افتخاری که به راحتی قربانی آبروی کسانی می‌شود که افشای نام‌هایشان هرگز به «مصلحت» نیست. «اين اتفاقات در هر سازمانی ممكن است از سوی چند كارمند رخ بدهد و چند نفری مرتكب خطايی شوند.» وقتی که ورزش «رئیس» داشت و «وزیر» نداشت، محمد علی‌آبادی رئیس وقت سازمان تربیت‌بدنی درباره اختلاس‌های ورزشی می‌گفت: «ما مشكلات مالی در دستگاه ورزش را بررسی و با متخلفان بشدت برخورد خواهيم كرد.» علی‌آبادی روزهایی که مرد اول ورزش ایران بود، ردپاهای بسیاری جاهایی گذاشت که حرفی از ساخت و ساز، تجهیز و سرمایه‌گذاری بود. اعضای درجه یک خانواده علی‌آبادی در سکوت رسانه‌یی به اسم شرکت‌های پیمانکار و غیره نقش موثری در زیرساخت‌های ورزشی ایران در دهه اخیر بازی کردند و شاید تجربه ملموس‌تری از کسانی داشته ‌باشند که از راه ورزش به حساب‌های بانکی میلیاردی رسیدند؛ «قطعاً افراد خاطی را مجازات خواهيم كرد.» علی‌آبادی فرصتی برای مجازات قطعی افراد خاطی پیدا نکرد. دوره سعیدلو هم سیاست «حفظ حریم افراد خاطی» محفوظ بود و هرگز توانی برای اعلام جرم مجرمان مهیا نشد؛ «پرونده اختلاس در اداره كل تربيت‌بدنی تهران توسط مراجع ذی‌صلاح در دست بررسی است، در صورتی كه مشكلی وجود داشت آن را اعلام خواهند كرد. فعلاً نمی‌توان كسی را مجرم دانست.» تا ورزش به «وزارت» رسید؛ «مدیرعامل باشگاه ذوب‌آهن چند روز پس از استعفا، به اتهام تخلفات مالی بازداشت شد». روزنامه کیهان با مختصات مشخصی که در تحلیل هر مساله‌یی دارد، درباره آخرین اختلاس مشهور این روزها، به طنز می‌نویسد: «هیچ فکر کردی که با این 3هزار میلیارد تومان می‌توان از رستوران برج میلاد 30 میلیون بستنی طلایی 400هزار تومانی خرید.» ورزش به عنوان جزئی از یک کل، جدای از اقتصاد، سیاست و فرهنگ این سرزمین نیست، اختلاس هم. بستنی‌های طلایی برج بلند تهران هرگز «حقیقت» قابل خوردنی نشد و شایعه باقی ماند، «اختلاس‌‌های میلیاردی» اما حقیقتی است که «مختلسان» با نام‌های تخلص به آسانی می‌خورند. 

 سه‌شنبه 5 مهر 90

شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۹۰

شکست ‌ناپذیر

وقتی سایه امیر بی‌‌رنگ می‌شود
رامتین جباری                                          

دستیاری برای «ناصرحجازی» و دو ماه سفر به آلمان برای تماشای تمرینات لورکوزن، چنان اعتماد به نفسی به او داد که می‌گفت: «برمی‌گردم استقلال، فقط هم سرمربی.» استقلال در عمر یک دهه‌یی «لیگ‌برتر» با نام قلعه‌نویی گره خورد؛ «فصل اول» وقتی استقلال با پورحیدری، در آخرین لحظه‌ها جام را با ایستادن روی سکوی دوم تعویض کرد، دستیار سابق حجازی این‌بار در نقش اول، تیم را برای یکی دو بازی مانده در جام‌حذفی جمع و جور کرد؛ ولی زمانی که روی خط برنامه نود می‌گفت: «جام را می‌بریم خانه منصورخان»، تُن صدایش خیلی قوی‌تر از فرکانس صدای یک مربی موقت بود! فتح‌اله‌زاده دستیار «کریستف دام» را به تهران آورد، امیر که نمی‌خواست از استقلال دور شود، دستیاری «رولند کخ» را ظاهراً پذیرفت اما با مونولوگی به یادماندنی، در تاریخ دستیاران فوتبال ثبت شد؛ «تمرین با کخ، ارنج هم با من»! امیر برای «لیگ‌ دوم» پیش از شروع فصل راهش را از کخ جدا کرد، اما تا روزی که فتح‌اله‌زاده با چشمان گریان، کخ را برای بازگشت به آلمان بدرقه می‌کرد، از اخبار استقلال غافل نبود و تلفنی از برخی بازیکنان، احوال تیم را جویا می‌شد. او یک راهکار معروف برای زمانی داشت که دستیار حجازی بود، که برای تهییج بازیکنان نیمکت‌نشین بکار می‌برد؛ «اگر سرمربی بودم، فیکس بودید.» راهکاری که برای شاگردان کخ هم تجربه شد.


سکه شانس 
«لیگ سوم» لیگ رسیدن امیر به آرزوهایش بود، استقلال برای مدیریت به دکترقریب رسید که بیشتر اهل عرفان بود. قرار بود تیم به پورحیدری سپرده شود که ناگهان ورق برگرشت تا قریب که با معادلات بی‌جواب غریب بود، حکم را به نام امیر امضاء کند؛ «تیم سیزدهم جدول به من تکلیف شد» یا چیزی شبیه به این، اولین واکنش بود و بعد؛ «برنامه سه ساله دارم.» لیگ‌های «سوم و چهارم» سیاه مشق او شد تا درنهایت، «فصل پنجم» قهرمان شود. «خرد جمعی» امیر را به تیم‌ملی رساند؛ الگوی ذهنی او اما پروینِ سال1990 بود تا توامان همه‌کاره تیم‌ملی و استقلال باشد؛ دستیارش اسماً سرمربی استقلال شد تا با پستی کاملاً من‌درآوردی «رئیس سازمان فوتبال» شود! او که درپی راهی بود تا نامش برای لیگ‌قهرمانان آسیا رد شود؛ آنقدر معطل کرد که AFC عذر استقلال را خواست، فاجعه‌یی که به «بحران فکس» معروف شد. مدیر و هیات‌مدیره قربانی شدند، امیر فقط کمی از تیم دور شد! مرفاوی هنوز درخلوت، وقتی به سه هفته پایانی فصل ششم فکر می‌کند، باور نمی‌کند که چطور جام را به سایپا تعارف زد؛ پیش از حرکت از هتل المپیک به استادیوم، ناگهان در اردو حاضر می‌شود، تیم را برای بازی با سایپا ارنج می‌کند و می‌رود. دایی با سایپا جشن قهرمانی می‌گرفت که صمد گفت: «مجاز نبودم با تیمی که خودشان با فرصت سه ساله قهرمان شدند، همان سال اول قهرمان شوم!» جایگاه امیر نزد هواداران متزلزل شد، آنها با خاطره حذف از آسیا، قهرمان نشدن لیگ را هم از چشم او می‌دیدند و با سوت پایان آخرین بازی مقابل پاس، علیه قلعه‌نویی شعارهای تندی دادند.

کوچه مردها 
«لیگ‌هفتم»، بازگشت حجازی به خانه پس از 8 سال بود و هیات مدیره‌یی که همراه نبود! از هفته‌ دوم، امیر جدی‌ترین آلترناتیو برای نیمکتی شد که هواداران مرد شماره یکش را به شدت دوست داشتند. هفته‌های دهم تا دوازدهم زمانی بود که امیر با یکی از اعضای پرنفوذ هیات‌مدیره، شروط را هم نهایی می‌کردند، حمایت هواداران اما مانع شد تا درنهایت «مدیریت بحران» تیم را بسپارد به فیروزکریمی که فرصتی برای دوام نیافت و دست آخر، کسی که با فقط دو بازی رفت و برگشت فینال، جام‌حذفی را بالای سر برد، امیر بود؛ «تیم نهم را قهرمان حذفی کردم.»! استقلال برای «فصل‌هشتم» با امیر بود و در هفته‌یی که همه برای جشن قهرمانی ذوب‌آهن آماده می‌شدند با باخت سنگین این تیم به فولاد، جام را از مشهد، امیر به تهران آورد و با هیجان فریاد می‌زد: «جلالی خیلی مَرده!» و شایعه تلخی که برخی از اهالی بدبین فوتبال، قانون «منع استفاده از دروازه‌بان خارجی» را به «عیسی اندوی» دروازه‌بان سنگالی تیم ذوب‌آهن مربوط می‌دانند! قلعه‌نویی با قهرمانی دوباره لیگ، جایگاه خود را ابدی می‌کرد و هرگز متصور نبود واعظ‌آشتیانی راه استقلال را از او جدا کند؛ تیم برای «فصل‌نهم» باز به مرفاوی رسید، برای هفته‌های «بی‌نتیجه» اما، فکرها سمت امیر پرتاب می‌شد و اینکه هیچ‌کس جز او با قلق‌هایی که می‌داند، از پس «فوتبال ایرانی» برنمی‌آید! ردپای او برای این فصل، تفکری بود که رسیدنِ امیر به استقلال را حتمی می‌دانست، حتی برای وقتی که پرویزمظلومی با گروهی از پیشکسوتان خوشنام استقلال، هدایت تیم را برای «فصل‌دهم» به عهده گرفت.
سلطان قلب‌ها 
روزهای نقل و انتقالات فصل‌یازدهم، امیر با دو قهرمانی پیاپی از سپاهان جدا شد. دل فتح‌اله‌زاده با صدای بلند پیش امیر و روی کاغذ، دربند امضای دوساله با مظلومی بود؛ «شاید خودش نخواهد که بماند!» که ماند و با همه فراز و فرودها ساخت، وقتی حاجی مدعی شد؛ «من هم می‌توانم تیم را قهرمان کنم» یا وقتی گفت؛ «امیر بهترین است» و یا زمانی که ضیافت نهار دونفره‌اش را با او «رسانه‌یی» کرد! مظلومی ولی ماند و تا جمعه 18 شهریور90، هنوز استقلال همانند همه سال‌های عمر لیگ‌برتری، زیر سایه «قلعه‌نویی» بود و مهر تاییدی که با باخت به تراکتور، برای پیش داربی، به این باور زده شد. به فاصله هفت روز اما؛ مظلومی یک تنه همه استقلال را از سایه بیرون کشید و با ثبت رکورد تاریخی یکی از فاکتورهای اصلی موفقیت امیر را که نباختن به پرسپولیس بود پشت‌سر گذاشت؛ فاکتوری که خوب یا بد، برای موفقیت در «فوتبال‌فارسی» بس است! امیر با سه برد و پنج مساوی در داربی، حالا یک پرویز را پیش‌ رو دارد که با سه برد پیاپی، «سلطان» داربی‌ است. او یک قهرمانی می‌خواهد که مثل امیر، شاید سه سال منتظرش نماند. اگر به سبک روزنامه‌های ورزشی سنتی، با لقب‌ها بازی کنیم؛ امیر اگر «ژنرال» باشد، حالا برای استقلال، تابع «سلطان پرویز» است که می‌گوید «بعضی از دوستان ما بعد از داربی از ناراحتی نخوابیدند.» استقلال بعد از داربی71، استقلال دیگری است. دهخدا برای «پرویز» می‌نویسد؛ اصل آن «ابهرویز» است؛ لقب خسرو دوم ساسانی، پرویز یعنی شکست‌ ناپذیر. و «پرویزمظلومی» تا امروز یعنی؛ مرد شکست‌ناپذیر داربی.
یک‌شنبه 3 مهر 90



سه‌شنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۹۰

رئیس



علی‌آبادی، کفاشیان، تاج یا سعیدلو

مهدی تاج از اینکه کفاشیان چنین چهره‌یی نزد «افکارعمومی» دارد چندان ناراضی نیست؛ رئیسی که تا دیروز که می‌خندید، و امروز که مدتی است نمی‌خندد، نقش موثری در امور فدراسیون فوتبال ایران ندارد و رشته کار دست دیگرانی است که توسط نایب رئیس شاخص، هدایت و مدیریت می‌شوند. 
ساختمانی دو طبقه حوالی خیابان میرداماد جایی بود که قرار شد برای بعد از ساعت 10 شب، جمعی از صاحبان روزنامه‌های ورزشی دور هم جمع شوند. مشکل چاپ و کاغذ و توزیع از مشکلاتی است که هر مدیر روزنامه‌یی را راغب به جمع شدن می‌کند، بخصوص که یکی از اعضای حاضر، مرد اول چاپ و پخش بود، دیگری جدای مدیریت روزنامه شخصی، از مدیران با نفوذ یکی از دو باشگاه سرخابی، و از مجری ورزشی سابق یکی از برنامه‌های زنده تلویزیونی تا نایب رئیس وقت فدراسیون فوتبال، از سرشناسترین حاضران بودند که هریک به نحوی به روزنامه‌یی مربوط می شدند تا حضورشان در این سلسله جلسه‌های «نیمه سری» توجیه باشد. این دومین جلسه مدیران روزنامه، حوالی آن تاریخ بود. جلسه اول به دلیل تشکیل در تحریریه یکی از روزنامه‌ها و بیشتر به دلیل کنجکاوی یکی دو خبرنگاری که بهرحال و در هر ساعتی در تحریریه یک روزنامه حضور دارند، بیشتر به چیزی شبیه به «صله رحم» نزدیک بود تا جلسه‌یی که هدف‌های دیگری را در دستور خود داشت. برای همین جلسه دوم به یک دفتر بازرگانی حوالی خیابان میرداماد منتقل شد! قرار بود که از مشکلات روزنامه‌ها گفته شود که در حد «مقدمه جلسه» گفته شد تا گوش‌ها برای شنیدن «حرف اصلی» تیز شود. از گرانی کاغذ و چاپ تا تبعیض توزیع بین روزنامه‌ها جسته گریخته گفتند و شنیدند، اما راه حل‌های ارائه شده برای رفع مشکل، تلویحاً «مشروط» بود! آقای نایب رئیس که قرار بود در قالب شخصیت حقوقی «مدیریت» روزنامه‌یی که داشت در جلسه حاضر باشد، با همان تیتر «نیابت ریاست»، کارگردانی جلسه را تا انتها به عهده گرفت؛ او از اتحاد گفت و اینکه برای «اتحاد» چه چیزهایی را نباید گفت. جلسه مدیران روزنامه‌های ورزشی، جلسه‌یی بود و یا شد؛ برای تعیین «خط مشی» واحد! مهدی تاج بیشتر از باقی ساکنان ساختمان مشهور خیابان سئول، با جادوی رسانه آشناست. برای همین وقتی علی کفاشیان در مصاحبه‌یی با «اعتماد» حرفایی از جنسی دیگر می‌زند، آقای نایب رئیس عصبانی می‌شود و به هر وسیله مرسوم این‌روزها متوسل می‌شود تا کفاشیان حرف‌هایش را تکذیب کند. او در آخر خودش دست بکار می‌شود، با سرویس ورزشی روزنامه تماس می‌گیرد و می‌گوید: «آقای كفاشیان گفتند این مصاحبه كذب است.»! «علی کفاشیان» ولی حرف‌هایش را تکذیب نمی‌کند، فقط می‌گوید «مصاحبه» نبود، «درد دل» بود؛ و بی‌شک درصد ناخالصی «درددل» از «مصاحبه» خیلی کمتر است! مهدی تاج از فوتبال اصفهان به فدراسیون فوتبال ایران رسید. مدیریت در سایه‌اش، در حالیکه حواسش به رعایت همه مصلحت‌ها است، او را از اعضای ثابت مدیریت ورزشی در ایران کرد. او با هر سیاستی که در ورزش حاکم است، منعطف می‌شود و در شرایطی که عمر متوسط مدیریت در ورزش ایران پایین‌تر از هر استانداردی است، از تصمیم‌سازان با سابقه این فوتبال به شمار می‌رود. از ِالمان‌های اصلی موفقیت تاج برای ثبات، مدیریت فضای رسانه است. انتشار چند ساله یک روزنامه ورزشی که پیش از حضور تاج از روزنامه‌های موثر جهان فوتبال در مرز ایران بود، او را از «نزدیک‌تر» با خبرنگاران ورزشی آشنا کرد! برخوردی از نوع سوم که این‌بار آقای تاج، نه عضوی از فدراسیون، که رئیس یک روزنامه ورزشی بود و حرفش باید خوانده می‌شد. (و نوشته می‌شد که باز خوانده شود.) دغدغه او برای ورود به مطبوعات، هرگز «مطبوعات» نبود، «کنترل» بود و «هدایت»؛ کنترل امواجی که به گمانش اگر مدیریت نشود خرابی به بار می‌آورد و هدایت به راهی که به با شیوه فکری او همخوانی بیشتری داشته باشد؛ بنابراین وقتی رئیس از اختلاف‌نظرهای جدی با نوابش! می‌گوید، او که از بازخورد چنین اخباری آگاه است، اقدام می‌کند. مهدی تاج این روزها روزنامه رسمی ندارد اما هنوز می‌پسندد برای گروهی از خبرنگاران ورزشی نقش رئیس را بازی کند؛ زنگ‌هایی میزند، تماس‌هایی می‌گیرد و در کل جز گروهی است که توافق‌های در سکوت، لابی‌های اثربخش و رسم خط و خطوط را از رازهای موفقیت می‌داند. او ظاهراً به روزهایی تاسی می کند که «صفایی فراهانی» رئیس بود و «محمد دادکان» مرد دوم فدراسیون فوتبال. صفایی که کنار رفت، دادکان ضمیر اول شخص شد. حالا آقای نایب رئیس برای بعد از دی‌ماه 90، خواب «ریاست» می بیند که این عنوان در رزومه «مهدی تاج» به شدت خالی است. اين روزها همه برای رياست لابی می‌كنند، از كفاشيان تا علی‌آبادي و سعيدلو؛ همه می‌خواهند رييس آينده فوتبال باشند اما بسياری بر اين عقيده هستند كه دولت به اين انتخابات بسيار حساس است. می‌خواهند آدم آنها رييس آينده باشد، سال‌های منتهی به انتخابات رياست‌جمهوري بعدي و رازها و شگردهاي انتخاباتي... اين روزها محمد علی‌آبادی به احمدی‌نژاد نزديك‌تر است و علی سعيدلو جايگاه گذشته را ندارد. جنگ قدرت معاونان البته فعلا بازخوردی ندارد. اما حتمی خواهد بود روزی كه يكی از اين دو راه رياست فوتبال را در پيش گيرند.
چهارشنبه 30 شهریور 90

پنجشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۹۰

دربی 71





  
ضربان قلب‌ها را با نبضِ دربی تنظیم‌ کنید
هت‌تریک آبی یا انتقام سرخ
رامتین جباری                    

قاب دونفره «مارلون‌براندو- آل‌پاچینو» در پدرخوانده، برای تکرار رویای دست‌نیافتنی دوست‌داران فیلم است. هنرمندانه‌ترین سینمای روز هم، هرگز طعم فریمی از سینمای کلاسیک را ندارد که ظرفیت جادادن غول‌های هنرهفتم را در یک سکانس داشت. هیجان حضور ستاره‌هایی که از عکس‌های تمام‌قدشان روی دیوار جدا می‌شوند، جان می‌گیرند و می‌آیند وسط میدان؛ اینجا تقابل «استقلال - پرسپولیس»، روزهایی که ردپایی از ستاره‌های کلاسیکش دارد خواستنی‌تر است. شاید بعد از پانزده مهر1362 و عکس یادگاری کاپیتان«ناصر حجازی» و کاپیتان«علی پروین» با محمد صالحی*، در حالیکه سرگرم مقدمات دربی بیست‌وششم ‌اند، دیگر دوربین هیچ عکاسی، تصویری را به یاد نمی‌آورد که هر دو سوی داور، ابرستاره، کاریزماتیک و بی‌اندازه دوست‌داشتنی باشند؛ حالا تا فردا 25 شهریور 90، بعد از 10205 روز، ‌یک‌باردیگر عکس یادگاری آغاز دربی، به تاریخ مصور می‌پیوندد؛ جایی که «فرهاد مجیدی» و «علی کریمی»، از آخرین نسل ستاره‌های نوستالژیک و محبوبند که به این قواره می‌آیند و هنوز طعم خوبِ خاطره دارند؛ این 7 و 8 دوست‌داشتنی.
خداحافظ رفیق
«استقلال را می‌بریم.» حمید استیلی کری را خیلی زود شروع کرد. چهارهفته کابوسی او در آغاز با فقط دو امتیاز، آنقدر کشنده‌ بود که برای مهارش چاره‌یی جز منحرف کردن افکارعمومی به سمت دربی نداشت، جایی که هواداران پرسپولیس به شدت نگرانش بودند و هفته هفتم را برای این دیدار حیثیتی زود می‌دانستند. برد قاطع نفت‌آبادان و نمایش دلپذیر مقابل ذوب‌آهنِ همیشه مدعی در اصفهان، اعتماد به‌نفس را به پسران سرخ تهران بازگرداند که حالا برای دربی71 لحظه‌شماری می‌کنند. استیلی می‌داند سه امتیاز دیدار با رقیب سنتی، سند ماندگاری‌اش را مهر و امضاء می‌کند و دیگر موج صدای «دایی، دایی»گفتن‌ها قطع می‌شود. این راز جاودانه دربی است؛ یک‌شبه «محبوب‌ترین» شدن و چسبیدن پسوند «خان» به اسم کوچک. استیلی برای «حمیدخان» شدن به این برد نیاز مبرم دارد تا «حمید-وار» از پرسپولیس جدا نشود، به‌ویژه که حاج‌حبیب کاشانی با احساس سایه گروه جدید هیات‌مدیره و «مجید فرخزادی»، بیش از این پای رفاقت‌های قدیمی هزینه نخواهدکرد و شاید روزنامه شخصی‌اش باردیگر با این تیتر روی دکه‌ها برود؛ «آدیوس آمیگو»

پسران آبی
«تیمی که قهرمان می‌شود، چند باخت هم می‌آورد.» فلسفه‌یی که سه امتیاز مصاف حیثیتی با امیر را از پسران آبی شهر تهران گرفت تا کهکشانی‌ها برای «بحران» مستعد شوند؛ این «چند باخت» مکتب فکری مظلومی اگر به تراکتور و پرسپولیس باشد، نه فقط قهرمانی که نیمکت را هم از او می‌گیرد. خوزه‌ مورینیو از قول انیشتن می‌گوید: «تنها نیرویی که از انرژی بخار، الکتریسیته و اتم قدرت بیشتری دارد، اراده است.» خوزه ادامه می‌دهد؛ «آلبرت آدم احمقی نبود، با اراده می‌شود هرکاری کرد.» میل غیر ارادی برای داشتن چند باخت، انگیزه را از چشم‌ها می‌گیرد؛ برای هوادار استقلال قهرمانی با غلبه بر پرسپولیس «قیمت» دارد، نه اینکه به هر قیمتی «قهرمان» شود. مظلومی اگر به برد سوم و هت‌تریک آبی فکر کند، با تغییر مشی اراده، می‌تواند آن‌را برای ثبت نتیجه‌یی تاریخی بکارگیرد و فراموش نکند دو دربی فصل دهم از محکم‌ترین دلیل‌های اعتماد دوباره به «پرویز مظلومی» برای لیگ‌یازدهم بود. او می‌داند چه اعجازی منتظر مرد برنده دربی است! پس «در شرایط عادی برنده‌ باش. در شرایط غیرعادی، قطعاً برنده‌ باش.» مورینیو می‌گوید.
آخرین امید
«استقلال - پرسپولیس»، «سلتیک - رنجرز» نیست که جنگ مذاهب باشد، «رم - لاتزیو» هم نیست که دعوای چپی‌ها با جناح راست باشد، دربی تهران حتی روزهایی که «تاج – پرسپولیس» بود و اسمش دربی نبود؛ متعلق به مردم بود و روح فوتبال، اما ژست‌های‌ روشنفکری هم می‌داند اندازه امتیاز «برنده دربی» همانی است که سال‌ها پیش علی‌پروین گفت: «به همه تیم‌ها ببازید، این بازی را ببرید.» دربی خیلی بیشتر از سه امتیاز می‌ارزد و تنها ضعف برخورنده‌اش آن «سکوهای خالی» است که به اسم مدیریتِ جمعیت، چندسالی است خالی نگه‌می‌دارند و هواداران پرعطشی که به درهای بسته‌یی می‌خورند که پیش از پرشدن ورزشگاه قفل و زنجیرند؛ مرزی که آبی و قرمز بین‌شان می‌کشند، غرور و تعصب است و برای‌شان عکس دونفره «هفت آبی -هشت قرمز» کنار هم خریدنی است. خوش‌بختی یعنی به‌اندازه بزرگ دیدن چیزهای کوچک؛ اگر دربی هنوز ته‌مانده امیدی برای لذت بردن از فوتبال ایرانی است، این امید را از دست ندهید و با لمس ضربان دقایق دربی71، خوش‌وقت باشید که دربی يعنی؛ هيچ‌چيز نهايی نيست حتی زمانی كه نهايی به نظر می‌رسد.

*داور دربی 26، «حمید خوشخوان» بود.
پنج‌شنبه 24 شهریور 90