شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۹۰

شکست ‌ناپذیر

وقتی سایه امیر بی‌‌رنگ می‌شود
رامتین جباری                                          

دستیاری برای «ناصرحجازی» و دو ماه سفر به آلمان برای تماشای تمرینات لورکوزن، چنان اعتماد به نفسی به او داد که می‌گفت: «برمی‌گردم استقلال، فقط هم سرمربی.» استقلال در عمر یک دهه‌یی «لیگ‌برتر» با نام قلعه‌نویی گره خورد؛ «فصل اول» وقتی استقلال با پورحیدری، در آخرین لحظه‌ها جام را با ایستادن روی سکوی دوم تعویض کرد، دستیار سابق حجازی این‌بار در نقش اول، تیم را برای یکی دو بازی مانده در جام‌حذفی جمع و جور کرد؛ ولی زمانی که روی خط برنامه نود می‌گفت: «جام را می‌بریم خانه منصورخان»، تُن صدایش خیلی قوی‌تر از فرکانس صدای یک مربی موقت بود! فتح‌اله‌زاده دستیار «کریستف دام» را به تهران آورد، امیر که نمی‌خواست از استقلال دور شود، دستیاری «رولند کخ» را ظاهراً پذیرفت اما با مونولوگی به یادماندنی، در تاریخ دستیاران فوتبال ثبت شد؛ «تمرین با کخ، ارنج هم با من»! امیر برای «لیگ‌ دوم» پیش از شروع فصل راهش را از کخ جدا کرد، اما تا روزی که فتح‌اله‌زاده با چشمان گریان، کخ را برای بازگشت به آلمان بدرقه می‌کرد، از اخبار استقلال غافل نبود و تلفنی از برخی بازیکنان، احوال تیم را جویا می‌شد. او یک راهکار معروف برای زمانی داشت که دستیار حجازی بود، که برای تهییج بازیکنان نیمکت‌نشین بکار می‌برد؛ «اگر سرمربی بودم، فیکس بودید.» راهکاری که برای شاگردان کخ هم تجربه شد.


سکه شانس 
«لیگ سوم» لیگ رسیدن امیر به آرزوهایش بود، استقلال برای مدیریت به دکترقریب رسید که بیشتر اهل عرفان بود. قرار بود تیم به پورحیدری سپرده شود که ناگهان ورق برگرشت تا قریب که با معادلات بی‌جواب غریب بود، حکم را به نام امیر امضاء کند؛ «تیم سیزدهم جدول به من تکلیف شد» یا چیزی شبیه به این، اولین واکنش بود و بعد؛ «برنامه سه ساله دارم.» لیگ‌های «سوم و چهارم» سیاه مشق او شد تا درنهایت، «فصل پنجم» قهرمان شود. «خرد جمعی» امیر را به تیم‌ملی رساند؛ الگوی ذهنی او اما پروینِ سال1990 بود تا توامان همه‌کاره تیم‌ملی و استقلال باشد؛ دستیارش اسماً سرمربی استقلال شد تا با پستی کاملاً من‌درآوردی «رئیس سازمان فوتبال» شود! او که درپی راهی بود تا نامش برای لیگ‌قهرمانان آسیا رد شود؛ آنقدر معطل کرد که AFC عذر استقلال را خواست، فاجعه‌یی که به «بحران فکس» معروف شد. مدیر و هیات‌مدیره قربانی شدند، امیر فقط کمی از تیم دور شد! مرفاوی هنوز درخلوت، وقتی به سه هفته پایانی فصل ششم فکر می‌کند، باور نمی‌کند که چطور جام را به سایپا تعارف زد؛ پیش از حرکت از هتل المپیک به استادیوم، ناگهان در اردو حاضر می‌شود، تیم را برای بازی با سایپا ارنج می‌کند و می‌رود. دایی با سایپا جشن قهرمانی می‌گرفت که صمد گفت: «مجاز نبودم با تیمی که خودشان با فرصت سه ساله قهرمان شدند، همان سال اول قهرمان شوم!» جایگاه امیر نزد هواداران متزلزل شد، آنها با خاطره حذف از آسیا، قهرمان نشدن لیگ را هم از چشم او می‌دیدند و با سوت پایان آخرین بازی مقابل پاس، علیه قلعه‌نویی شعارهای تندی دادند.

کوچه مردها 
«لیگ‌هفتم»، بازگشت حجازی به خانه پس از 8 سال بود و هیات مدیره‌یی که همراه نبود! از هفته‌ دوم، امیر جدی‌ترین آلترناتیو برای نیمکتی شد که هواداران مرد شماره یکش را به شدت دوست داشتند. هفته‌های دهم تا دوازدهم زمانی بود که امیر با یکی از اعضای پرنفوذ هیات‌مدیره، شروط را هم نهایی می‌کردند، حمایت هواداران اما مانع شد تا درنهایت «مدیریت بحران» تیم را بسپارد به فیروزکریمی که فرصتی برای دوام نیافت و دست آخر، کسی که با فقط دو بازی رفت و برگشت فینال، جام‌حذفی را بالای سر برد، امیر بود؛ «تیم نهم را قهرمان حذفی کردم.»! استقلال برای «فصل‌هشتم» با امیر بود و در هفته‌یی که همه برای جشن قهرمانی ذوب‌آهن آماده می‌شدند با باخت سنگین این تیم به فولاد، جام را از مشهد، امیر به تهران آورد و با هیجان فریاد می‌زد: «جلالی خیلی مَرده!» و شایعه تلخی که برخی از اهالی بدبین فوتبال، قانون «منع استفاده از دروازه‌بان خارجی» را به «عیسی اندوی» دروازه‌بان سنگالی تیم ذوب‌آهن مربوط می‌دانند! قلعه‌نویی با قهرمانی دوباره لیگ، جایگاه خود را ابدی می‌کرد و هرگز متصور نبود واعظ‌آشتیانی راه استقلال را از او جدا کند؛ تیم برای «فصل‌نهم» باز به مرفاوی رسید، برای هفته‌های «بی‌نتیجه» اما، فکرها سمت امیر پرتاب می‌شد و اینکه هیچ‌کس جز او با قلق‌هایی که می‌داند، از پس «فوتبال ایرانی» برنمی‌آید! ردپای او برای این فصل، تفکری بود که رسیدنِ امیر به استقلال را حتمی می‌دانست، حتی برای وقتی که پرویزمظلومی با گروهی از پیشکسوتان خوشنام استقلال، هدایت تیم را برای «فصل‌دهم» به عهده گرفت.
سلطان قلب‌ها 
روزهای نقل و انتقالات فصل‌یازدهم، امیر با دو قهرمانی پیاپی از سپاهان جدا شد. دل فتح‌اله‌زاده با صدای بلند پیش امیر و روی کاغذ، دربند امضای دوساله با مظلومی بود؛ «شاید خودش نخواهد که بماند!» که ماند و با همه فراز و فرودها ساخت، وقتی حاجی مدعی شد؛ «من هم می‌توانم تیم را قهرمان کنم» یا وقتی گفت؛ «امیر بهترین است» و یا زمانی که ضیافت نهار دونفره‌اش را با او «رسانه‌یی» کرد! مظلومی ولی ماند و تا جمعه 18 شهریور90، هنوز استقلال همانند همه سال‌های عمر لیگ‌برتری، زیر سایه «قلعه‌نویی» بود و مهر تاییدی که با باخت به تراکتور، برای پیش داربی، به این باور زده شد. به فاصله هفت روز اما؛ مظلومی یک تنه همه استقلال را از سایه بیرون کشید و با ثبت رکورد تاریخی یکی از فاکتورهای اصلی موفقیت امیر را که نباختن به پرسپولیس بود پشت‌سر گذاشت؛ فاکتوری که خوب یا بد، برای موفقیت در «فوتبال‌فارسی» بس است! امیر با سه برد و پنج مساوی در داربی، حالا یک پرویز را پیش‌ رو دارد که با سه برد پیاپی، «سلطان» داربی‌ است. او یک قهرمانی می‌خواهد که مثل امیر، شاید سه سال منتظرش نماند. اگر به سبک روزنامه‌های ورزشی سنتی، با لقب‌ها بازی کنیم؛ امیر اگر «ژنرال» باشد، حالا برای استقلال، تابع «سلطان پرویز» است که می‌گوید «بعضی از دوستان ما بعد از داربی از ناراحتی نخوابیدند.» استقلال بعد از داربی71، استقلال دیگری است. دهخدا برای «پرویز» می‌نویسد؛ اصل آن «ابهرویز» است؛ لقب خسرو دوم ساسانی، پرویز یعنی شکست‌ ناپذیر. و «پرویزمظلومی» تا امروز یعنی؛ مرد شکست‌ناپذیر داربی.
یک‌شنبه 3 مهر 90



هیچ نظری موجود نیست: