پنجشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۹۰

دربی 71





  
ضربان قلب‌ها را با نبضِ دربی تنظیم‌ کنید
هت‌تریک آبی یا انتقام سرخ
رامتین جباری                    

قاب دونفره «مارلون‌براندو- آل‌پاچینو» در پدرخوانده، برای تکرار رویای دست‌نیافتنی دوست‌داران فیلم است. هنرمندانه‌ترین سینمای روز هم، هرگز طعم فریمی از سینمای کلاسیک را ندارد که ظرفیت جادادن غول‌های هنرهفتم را در یک سکانس داشت. هیجان حضور ستاره‌هایی که از عکس‌های تمام‌قدشان روی دیوار جدا می‌شوند، جان می‌گیرند و می‌آیند وسط میدان؛ اینجا تقابل «استقلال - پرسپولیس»، روزهایی که ردپایی از ستاره‌های کلاسیکش دارد خواستنی‌تر است. شاید بعد از پانزده مهر1362 و عکس یادگاری کاپیتان«ناصر حجازی» و کاپیتان«علی پروین» با محمد صالحی*، در حالیکه سرگرم مقدمات دربی بیست‌وششم ‌اند، دیگر دوربین هیچ عکاسی، تصویری را به یاد نمی‌آورد که هر دو سوی داور، ابرستاره، کاریزماتیک و بی‌اندازه دوست‌داشتنی باشند؛ حالا تا فردا 25 شهریور 90، بعد از 10205 روز، ‌یک‌باردیگر عکس یادگاری آغاز دربی، به تاریخ مصور می‌پیوندد؛ جایی که «فرهاد مجیدی» و «علی کریمی»، از آخرین نسل ستاره‌های نوستالژیک و محبوبند که به این قواره می‌آیند و هنوز طعم خوبِ خاطره دارند؛ این 7 و 8 دوست‌داشتنی.
خداحافظ رفیق
«استقلال را می‌بریم.» حمید استیلی کری را خیلی زود شروع کرد. چهارهفته کابوسی او در آغاز با فقط دو امتیاز، آنقدر کشنده‌ بود که برای مهارش چاره‌یی جز منحرف کردن افکارعمومی به سمت دربی نداشت، جایی که هواداران پرسپولیس به شدت نگرانش بودند و هفته هفتم را برای این دیدار حیثیتی زود می‌دانستند. برد قاطع نفت‌آبادان و نمایش دلپذیر مقابل ذوب‌آهنِ همیشه مدعی در اصفهان، اعتماد به‌نفس را به پسران سرخ تهران بازگرداند که حالا برای دربی71 لحظه‌شماری می‌کنند. استیلی می‌داند سه امتیاز دیدار با رقیب سنتی، سند ماندگاری‌اش را مهر و امضاء می‌کند و دیگر موج صدای «دایی، دایی»گفتن‌ها قطع می‌شود. این راز جاودانه دربی است؛ یک‌شبه «محبوب‌ترین» شدن و چسبیدن پسوند «خان» به اسم کوچک. استیلی برای «حمیدخان» شدن به این برد نیاز مبرم دارد تا «حمید-وار» از پرسپولیس جدا نشود، به‌ویژه که حاج‌حبیب کاشانی با احساس سایه گروه جدید هیات‌مدیره و «مجید فرخزادی»، بیش از این پای رفاقت‌های قدیمی هزینه نخواهدکرد و شاید روزنامه شخصی‌اش باردیگر با این تیتر روی دکه‌ها برود؛ «آدیوس آمیگو»

پسران آبی
«تیمی که قهرمان می‌شود، چند باخت هم می‌آورد.» فلسفه‌یی که سه امتیاز مصاف حیثیتی با امیر را از پسران آبی شهر تهران گرفت تا کهکشانی‌ها برای «بحران» مستعد شوند؛ این «چند باخت» مکتب فکری مظلومی اگر به تراکتور و پرسپولیس باشد، نه فقط قهرمانی که نیمکت را هم از او می‌گیرد. خوزه‌ مورینیو از قول انیشتن می‌گوید: «تنها نیرویی که از انرژی بخار، الکتریسیته و اتم قدرت بیشتری دارد، اراده است.» خوزه ادامه می‌دهد؛ «آلبرت آدم احمقی نبود، با اراده می‌شود هرکاری کرد.» میل غیر ارادی برای داشتن چند باخت، انگیزه را از چشم‌ها می‌گیرد؛ برای هوادار استقلال قهرمانی با غلبه بر پرسپولیس «قیمت» دارد، نه اینکه به هر قیمتی «قهرمان» شود. مظلومی اگر به برد سوم و هت‌تریک آبی فکر کند، با تغییر مشی اراده، می‌تواند آن‌را برای ثبت نتیجه‌یی تاریخی بکارگیرد و فراموش نکند دو دربی فصل دهم از محکم‌ترین دلیل‌های اعتماد دوباره به «پرویز مظلومی» برای لیگ‌یازدهم بود. او می‌داند چه اعجازی منتظر مرد برنده دربی است! پس «در شرایط عادی برنده‌ باش. در شرایط غیرعادی، قطعاً برنده‌ باش.» مورینیو می‌گوید.
آخرین امید
«استقلال - پرسپولیس»، «سلتیک - رنجرز» نیست که جنگ مذاهب باشد، «رم - لاتزیو» هم نیست که دعوای چپی‌ها با جناح راست باشد، دربی تهران حتی روزهایی که «تاج – پرسپولیس» بود و اسمش دربی نبود؛ متعلق به مردم بود و روح فوتبال، اما ژست‌های‌ روشنفکری هم می‌داند اندازه امتیاز «برنده دربی» همانی است که سال‌ها پیش علی‌پروین گفت: «به همه تیم‌ها ببازید، این بازی را ببرید.» دربی خیلی بیشتر از سه امتیاز می‌ارزد و تنها ضعف برخورنده‌اش آن «سکوهای خالی» است که به اسم مدیریتِ جمعیت، چندسالی است خالی نگه‌می‌دارند و هواداران پرعطشی که به درهای بسته‌یی می‌خورند که پیش از پرشدن ورزشگاه قفل و زنجیرند؛ مرزی که آبی و قرمز بین‌شان می‌کشند، غرور و تعصب است و برای‌شان عکس دونفره «هفت آبی -هشت قرمز» کنار هم خریدنی است. خوش‌بختی یعنی به‌اندازه بزرگ دیدن چیزهای کوچک؛ اگر دربی هنوز ته‌مانده امیدی برای لذت بردن از فوتبال ایرانی است، این امید را از دست ندهید و با لمس ضربان دقایق دربی71، خوش‌وقت باشید که دربی يعنی؛ هيچ‌چيز نهايی نيست حتی زمانی كه نهايی به نظر می‌رسد.

*داور دربی 26، «حمید خوشخوان» بود.
پنج‌شنبه 24 شهریور 90

شنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۹۰

نگاه


پروژه ناتمام مهندسی فوتبال
رامتین جباری

تیم‌ملی چه وقتی که به جام‌جهانی رفت و چه با نرفتنش به آینده فوتبال ایران اجحاف کرد. شاید سال 2002، اگر ایران هم راهی به کره یا ژاپن پیدا می‌کرد وضعیت امروز فوتبال متفاوت بود. مهندس‌صفایی فراهانی به بهانه عدم راهیابی به جام‌جهانی2002، دقیقاً روزی کنار گذاشته شد که اشراف کاملی به همه آنچه داشت که مانع حرفه‌یی شدن فوتبال بود. حضور صفایی در فوتبال، به سبک ورود مدیران در ایران، از مسیر اصولی نبود؛ آماده‌سازی برای جام‌جهانی98 همزمان شد با مقدمات روی کارآمدن دولت اصلاحات و وقتی اخبار ساعت‌14 شبکه سراسری از استعفای مصطفوی و انتصاب صفایی گفت، اولین حضور علنی سیاست در فوتبال پس از هیجان سال‌های اول انقلاب بود. حسرت لمس جام‌جهانی، به قلب به مصلحت بیمارشده مصطفوی ماند که بهانه‌یی باشد برای استعفای اجباری، تا فدراسیون سپرده شود به یک مدیر موفق اقتصادی که از مردان سیاست دوره اصلاحات هم شد. تصمیم از بالای غلطی که نمی‌پسندید سرمربی ایران برای اولین جام‌جهانی پس از انقلاب اجنبی باشد، بزرگترین ضربه را در همان ابتدا به کارنامه مردی زد که برای مدیریت در فوتبال ایران سواد داشت. چکیده کارنامه فوتبالی صفایی در جمله‌یی از فردوسی‌پور برای مجله ورلدساکر است؛ «فوتبال ایران را به سمت حرفه‌ای شدن هدایت کرد». او پس از آشنایی با آداب فوتبال، مفسر صحیح اصطلاح «غیرفوتبالی» برای دیگرانی شد که به جلو فرار کردند؛ کسانی که نه تنها از فوتبال نیستند که «مدیریت» هم نمی‌دانند و منافع شخصی‌شان با منافع فوتبال همسو نیست. مهندس روزی که از فوتبال رفت «فوتبالی» بود. با فقط کمی بی‌انصافی می‌توان همه سهم ساختار اصولی فدراسیون دادکان و حضور در جام‌جهانی 2006 را به نام تفکر صفایی نوشت و از آن‌سو با تنها کمی انصاف، شرایط امروز را ثمره تمامیت‌خواهی دادکان و علی‌آبادی دانست که به اعتراف خودشان فقط «جنگ ریاست» بود. امروز تصور چشم‌اندازی که در راه مهندسی فوتبال ایران، برای حرفه‌یی شدن، مدیریت می‌شد شبیه افسانه است. ایران شاید تنها جایی است که «تمهیداتی خاص» اتخاذ می‌شود تا سکوها پر نباشد و به همین تناسب ردپای سیاست «مدیریت معکوس» از فدراسیون صفایی تا امروز قابل لمس است؛ پس وقتی مهندس برای AFC می‌نویسد: «به دلیل حکم پنج سال زندان و بازگشت مجدد به اوین، قادر به ادامه حضور در کنفدراسیون فوتبال آسیا نیست»؛ شاید تعبیری شاعرانه برای سرنوشت نمادین اما محتوم «مدیریت صحیح» در فوتبال ایران باشد.
یک‌شنبه 20 شهریور 90

چهارشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۹۰

پازل

چشمکِ تکه‌های‌ پازل در تحولات دو تیم لیگ‌برتری
رامتین جباری                  

منبعی موثق در سازمان ليگ خبر جالبی می‌دهد، او با قدرت اين حرف را می‌زند: قرار شده از مهرماه فاز جديد دستگيری روزنامه‌نگاران فاسد و دلالان آغاز شود. او حرف‌هايش را اينگونه ادامه داد: برای هر کدام پرونده خاصی تدارک ديده‌شده و به صورت پکيج مدارک جمع آوری شده‌اند...
بارانی بلند خاکستری، کفش چرمی بی‌صدا و یک ذره‌بین بزرگ روی ردپای مشکوک برای رسیدن به سرنخ کافی بود، شیوه‌یی کلاسیک که برای کلاف‌ پیچ‌درپیچ فوتبال ایران قطعاً جواب‌گو نیست. فصل نقل‌وانتقالات اگر دست روی بازیکنی بگذاری که چرا و چطور این‌ها فقط ستاره‌های این بازارموقت می‌شوند متهمی به بدبینی، از قرارداد بازیکن خارجی بپرسی، سیاه‌نمایی. از برکناری یک‌شبه مربی و حضور ناگهانی سرمربی جدید بخواهی چیزی بدانی، فوتبال‌فهم نیستی و تنها باید سرت را لای یقه بالازده بارانی قایم کنی، پاشنه‌ها را بخوابانی و ذره‌بین‌ را بندازی دور.
وقتی عادل گفت موضوع برنامه «دلالی» است کسی فکر نمی‌کرد داستان، همان شب بغرنج شود. قبل از برنامه خیلی‌ها خبر داشتند که قرار است به پرونده اخاذی در فوتبال پایه بپردازد اما هم از فوتبال پایه گفت، هم پله پله رده‌های سنی را بالا آمد تا به لیگ‌یک، لیگ‌برتر و حتی پیراهن تیم‌ملی رسید؛ «بازیکنی داشتم که تازه عمل کرده بود و شرایط بازی نداشت اما به من اصرار می‌کرد که حتماً چند دقیقه او را به زمین بفرستم. می‌گفت قرار است به تیم‌ملی دعوت شوم و اگر بازی نکنم روزنامه‌ها شلوغ می‌کنند. گفتم از کجا می‌دانی قرار است دعوت شوی؟ گفت دعوت می‌شوم و دعوت هم شد، در تیم‌ملی بازی هم کرد. به من گفت 5/3 میلیون دادم دعوت شدم، 5 میلیون هم دادم که بازی کنم.» مجید جلالی برای عادل افشا می‌کرد که حتی پیراهن تیم‌ملی «بازارسیاه» دارد و کوچه خلوت‌های تاریک فوتبال جایی است که از تبانی تا قهرمانی، از سوت و پرچم تا بازی‌ملی حتی با پای‌لنگ! معامله می‌شود. انزجار از واژه‌واژه چیزی به اسم «فوتبال» می‌جوشید، طوری که مهمانان 90 هر چند دقیقه یک‌بار یادآوری می‌کردند؛ «...البته اکثر اهالی فوتبال پاک هستند و خانواده‌ها نگران حضور فرزندانشان در فوتبال باشند.» اکثریتی که نفوذ‌شان کمتر است! «اردویی با نفت داشتم در ترکیه که چند داور آنجا بودند، به من گفتند بازیکنی را بردار و جایش ما برای‌تان پرچم می‌زنیم.» این‌ها را ابراهیم قاسم‌پور گفت تا بی‌جهت خیال نکنیم، جامعه داوران پاک است، بازیکن‌ها هم از مدیران و مربیان گفتند و عابدینی هم با افشای بازیکن‌هایی که گل به خودی می‌زنند، گارانتی کرد پوشش «شبکه مافیایی فوتبال» از هر اپراتوری سراسری‌تر است. به سبک برنامه‌های افشاگر، که به قول عادل «حرمت‌ افراد خاطی را نگه‌می‌دارد»، اسمی از کسی نمی‌آمد و صداها فیلتر می‌شد تا باور کنیم موج ژورنالیستی تازه‌یی شکل می‌گیرد که نرسیده به ساحل روشنگری فروکشش می‌دهند! در فضایی که رسانه را از بیرون به شکلی هدایت می‌کنند که اگر امروز {به عنوان نمونه} یک‎بار دیگر به مصاحبه «شوک» مایلی‌کهن و افشاگری‌های او بپردازی، از سوی مخاطب‌ دروغین، متهم می‌شوی به استفاده از «سوژه‌های سوخته». 
نود ولی یک نجات‌دهنده محض داشت؛ عادل که اعلام کرد پشت خط کیست، با کمی تاخیر روی سایت خبرآنلاین آمد؛ «وقتی فرازکمالوند به خودش شلیک کرد»! کمالوند که با دلیلی محرمانه از طرف سازمان لیگ تلویحاً از لیگ‌برتر کنار گذاشته شد تا تحقیقاً به لیگ‌یک و پاس‌همدان تبعید شده باشد، برخلاف همیشه خیلی آرام، شمرده‌تر و با دادن همه حق به طرف مقابل صحبت می‌کرد: «شما طوری ماجرا را پیش می‌برید که سوء‌برداشت می‌شود.» او اعتراف کرد پاس‌همدان در بستن قراردادها تخلف کرده ولی خواسته‌اش این بود که این‌ با «دلالی»، «سوء‌تفاوهم» نشود! فراز تمام حرف‌های بازیکن شاکی را تایید می‌کرد و همین که «علی قربانی» گفت: «کسی علناً از من پول نخواست» برایش کافی بود، تشکر کرد و رفت. بحث قربانی ولی قراردادهایی بود که ابتدا به صورت قانونی در هیات‌فوتبال ثبت می‌شوند، سپس می‌گویند رقم قرارداد زیاد است و باید کم شود، وگرنه به شما بازی نمی‌رسد! اگر بازیکن زیر بار نرود، قرارداد رسمی به آسانی گم می‌شود. فوتبال گمشده‌های زیادی دارد، پس «پلیس آگاهی» روی خط برنامه نود می‌آید و عادل، که هرگز فکر نمی‌کرد، شبی برای برنامه نود با تلفن یک کاراگاه آگاهی تماس بگیرد!
حالا اگر خبرهای همین لیگ‌یازدهم را یک‌بار دیگر مرور کنیم، تکه‌های درشت پازلی را پیدا می‌کنیم که جای مکث دارد؛ نمونه‌اش دو تیم لیگ‌برتری که پیش از تعطیلات دست‌خوش تغییرات اساسی شدند. شکی نیست که در مسیر تحولات این دو تیم، رد پای دلالان مشهود است، مساله این است که این دلالی از نوع ایجنت‌های رسمی است یا واسطه‌گری مسموم!؟ که پای پلیس آگاهی و اطلاعات نیروی انتظامی را به فوتبال باز می‌کند، جایی که  دو مربی برکنار، و یک‌شبه دو سرمربی جدید معرفی و سر تمرین حاضر می‌شوند؛ این یعنی همه مراحل مذاکره و توافق‌های دو جانبه زمانی انجام شد که مربیان قبلی بی‌خبر از همه‌جا، تارهای صوتی‌شان را پاره می‌کردند تا شاید تیم‌شان نبازد که باخت! و سرنخ‌هایی که از هر دو تیم به یک دست بند است. نقطه شروع خوبی است برای آغاز دوباره‌یی که سه سال پیش در شروع متوقف شد و حالا زمزمه‌هایی همراه با اشتیاق بی‌حد اهالی فوتبال برای مبارزه علنی با «مافیای‌سایه» به گوش می‌رسد. همه مواردی که مظنون به نظر می‌آیند، باید از نو بررسی شود. بازیکنان خارجی، مدیر برنامه‌ها و قراردادهایشان قطعه‌های دیگر این پازل‌اند که با کمی هوشمندی به‌سادگی کامل می‌شود؛ بازیکنانی که یا همیشه مصدوم‌اند و یا به نیمکت قفل شده‌اند! مربیان خارجی بی‌رزومه و کم اثر در کادرفنی هم، می‌توانند به سبک رمان‌های آگاتا کریستی برای سین‌جیم انتخاب شوند. آنچه مسلم است هیجان پیرامون این قصه پلیسی باید مدیریت شود. «اراده» مقابله با فوتبال ناپاک کفش‌های آهنی بپا کند و به شیوه فرشته عدالت چشم‌هایش کور باشد، چراکه به نام‌هایی خواهند رسید که...! مسلماً «مافیای‌سایه» این روزها را پیش‌بینی کرده و حالا عواملش آن کاسه‌های داغ‌تر می‌شوند تا هیولای خیالی فضا را ملتهب کرده، باز پای «مصلحت» جلو بیاید و فرمان دهد؛ «کات»
روزنامه اعتماد

یکشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۹۰

بازگشت اعتماد






با تزریق فکر و صبوری به ساق‌های پر احساس
بازگشت اعتماد به فوتبال ملی
رامتین جباری                         

این حس اگر درست نباشد، دستکم تا امروز اینگونه به‌نظر می‌آید. سه گل در فرهنگ فوتبال ایرانی نماد برتری مطلق است. پس وقتی «ایران 3 – 0 اندونزی»، یعنی تیم‌ملی برتر مطلق بود و یک شروع خوب، قابل قبول و خوش برای راهی که باید به برزیل ختم شود. «خوشحالم که بازیکنانم در شروع نیمه‌دوم خونسردی‌شان را حفظ کردند و ترس به خودشان راه ندادند. آن‌ها توانستند دوباره بازی را کنترل کرده و در نهایت در این نیمه به گل برسند. اینکه استرس گل نزدن در نیمه‌اول، جلوی این همه تماشاگر روی کارمان اثر نگذاشت، یک اتفاق بزرگ است.» کی‌روش دقیقاً روی نقطه‌ضعف بزرگ فوتبال ایران و چه‌بسا بزرگترین ضعف «ذهن ایرانی» دست گذاشته است؛ «عجله» برای رسیدن، «اضطراب» برای تاخیر در کامیابی و در نهایت «ناکامی»! پیش از نهایت تلاش ممکن.

فوتبال عجول ایرانی که امکان دارد نرسیده به دقیقه 40 خواستار «حیا و رهایی» باشد، نزدیکی‌های دقیقه 70 تیم مقابل را در یک بازی‌ ملی تشویق کند و با گل پیروزی در دقیقه نود، فریاد بزند «بچه‌ها متشکریم»! در چنین فضای احساسی و پر استرسی بی‌راه نیست اگر ساق‌ها پیش از دقیقه 20 بلرزد، ذهن‌ها قفل کند و سرمربی روی نیمکت یخ ببندد. جمعه هم همین انتظار بود، وقتی سکوهای آزادی در قیاس با چند سال اخیر برای یک بازی ‌ملی نسبتاً پر بود و حریف تیمی بود که نام چندانی نداشت. دقیقه‌ها که می‌‍‌گذشت خیلی‌ها منتظر «ساق‌های استرسی» بودند.
تیم‌ملی ولی صبور ماند و فوتبال را دقیقه به دقیقه بازی کرد. بازی تدافعی اندونزی با دفاع چندلایه و بازیکنانی که در برابر حمله ایران، تعدادشان مقابل دروازه و در باکس‌جریمه به 8 نفر هم می‌رسید، محرک اصلی برای ظهور «استرس» بود و تمرکزی که حافظه تاریخی فوتبال ایران می‌گوید، در همان نیمه‌اول باید از بین می‌رفت.
بازیکنان کی‌روش کار خاصی نمی‌کردند، ولی به‌اندازه‌یی در اجرای برنامه‌های تیمی «مطمئن» بودند که از ذهن سکوها هم خطور نمی‌کرد که جز «حمایت»، وظیفه دیگری دارند. انتظار 53 دقیقه‌یی برای اولین گل، مشق «صبوری» بود به فوتبالی که راه‌های ارتباط را با مغزهای به‌روز فوتبال پیدا می‌کند. خوبی «کی‌روش» این است که یک نام بزرگ، متعلق به گذشته نیست. او همین امروز در گروه مربیان مطرح فوتبال دنیاست و برای کسب «موفقیت» انگیزه دارد. کسی که سال گذشته همین روزها با تیم‌ پرتغال از جام‌جهانی 2010 بازگشته و درهای من‌یو فرگوسن همیشه به رویش باز است. او به صرف بیکار نبودن به فوتبال ایران نیامده و مهمتر اینکه، کارلوس روزمه‌اش خالی نیست تا با نشستن روی نیمکت ایران، درپی مشتری باشد و به‌خاطر یک مشت دلار، سرتاسر پیست تارتان را بدود بی‌آنکه دغدغه‌یی قلبی برای موفقیت تیمی داشته باشد. کی‌روش به تیم فکر می‌کند و درک «انگیزه»اش برای ذهن باهوش ایرانی آسان است، برای همین «اعتماد» می‌کند و به ورزشگاه می‌آید.
بی‌شک پروسه تبدیل «بازی‌های ملی» به «جشن ملی» با تک دیدار مقابل اندوزی به انجام نمی‌رسد و این صبوری و تزریق تفکر به فوتبال ملی به جای آنکه به عدد «نتیجه پایانی» هر مسابقه وابسته باشد، در ارتباط مستقیم است با ذهنیت حاکم بر «تیم‌ملی» و اینکه قدم‌ها از روی برنامه و با هدف برداشته می‌شود. اگر تا دیروز «اعتماد» از اردوی تیم‌ملی دریغ می‌شد، دلایل فراوان بود؛ سرمربی گاهی مقابل یک یا چند بازیکن خاص می‌ایستاد، «لیست سیاه» داشت، برخی را برای کوچک‌کردن دعوت می‌کرد، بعضی برای بزرگ‌نشدن دعوت نمی‌شدند و تیمی کوچک از نورچشمی‌ها درون تیم‌ملی بوجود می‌آمد. امروز ذهن «تیم‌ملی ایران» با این رفتارهای آماتور آشنایی ندارد و دقیقاً به همین خاطر، فرهادمجیدی و علی‌کریمی پشت سر نکونام به زمین می‌آیند، ستاره‌های محبوب به تیم‌ملی دعوت می‌شوند و همه با هم جشن شادی گل می‌گیرند، بدون هیچ مشکلی و هواداری که همه این اتفاق‎های خوب را به راحتی حس می‌کند.
«ما باید سخت کار کنیم. بعد از یک استراحت خوب و ریکاوری سریع، تمام تمرکزمان از این پس معطوف به بازی با قطر است. کارمان از فردا صبح شروع می‌شود.» کی‌روش می‌داند احیای روحیه «سخت‌کوشی» و بازگشت «تمرکز»، نتیجه‌اش صبورشدن ساق‌هایی است که از ساده‌ترین بازی‌ها روزهای بحرانی نمی‌سازد. امروز توازن در اردوی تیم‌ملی در حال برقراری است و «تصویر کی‌روش» وقتی با لباس ورزشی تیمش را کنار زمین هدایت می‌کند، برای فوتبالی که آسیب دیده از ژست‌های «پروفسور»، «ژنرال»، «شهریار» و «امپراطور» است، «عکس خوبی» است. او فقط «مربی» است و به نظر می‌آید برای رسیدن، دغدغه‌های شخصی‌اش همسو با تیمی است که مسوولیتش را پذیرفته است. تیمی که بی‌تردید روزهای روشن و شب‌های تار را با هم تجربه خواهد کرد و «برد و باخت» را به چشم خواهد دید اما پتانسیل اضافه کردن به فرهنگ فوتبال ایرانی را از دست نخواهد داد اگر همه به پای «اعتماد»بازگشته بنشینند. این حس اگر درست نباشد، دستکم از امروز اینگونه می‌شود امیدوار بود.
دوشنبه 14 شهریور 90