رئیس فدارسیون فوتبال؛ انتخاب؟ انتصاب؟ یا انتخصاب!؟
چیزهایی هست که نمیدانی
رامتین جباری
چیز شماره یک – شاید کمتر کسی بداند یک «دروازه افتخار» چه به روز فوتبال ایران آورد! مهندس علیآبادی، رییس وقتِ سازمان تربیتبدنی سابق!، صعود به جامجهانی 2006 آلمان را با سازه «طاق نصرت» جشن گرفت و کنارش ایستاد تا به تیمملی و روسای آن تبریک بگوید. دکتر دادکان و تیمش ولی از کمی آن طرفتر رد شد! جنگ ریاست «علیآبادی-دادکان» شروع لجاجتهایی بود که دادکان را از صحنه اول فوتبال ایران کنار زد. پروسه برکناری غیرقانونی دکتر به فیفا ریپورت و فدراسیون فوتبال ایران تعلیق شد؛ علیآبادی فهمید فوتبال جای دیگری است.
چیز شماره دو – آنهایی که میدانند، خبر دارند علیآبادی حدود چهار سال پیش سناریوی انتخابات فدراسیون فوتبال را کارگردانی میکرد. رییس سازمان تربیتبدنی تا جایی در جذابیت داغ فوتبال ذوب شد که برای ریاست فدراسیون زیرمجموعهاش ثبتنام کرد. تالار انتخابات با دو گزینه تحت امر و مطمئن آذینبندی شد؛ «شاهرخ شهنازی» و مرد خوش مشرب کمیته ملی المپیک «علی کفاشیان». همه برای اهدای کلید ساختمان سفید خیابان سئول به علیآبادی آماده بودند که اشاره دیگری از اجانب مستقر در فیفا کافی بود تا علیآبادی مغلوب جنگی شود که با خودش کرد.
چیز شماره سه – جزییات آن روزهای فوتبال ایران کم نیست، از کمیته انتقالی تا داستانی که منجر به قبول اجباری «علی کفاشیان» شد. از رسانهها تا مردم، حتی خود کفاشیان هم میدانستند فدراسیون فوتبال مجری حکمهایی است که کمی آن سوتر، از دیگر ساختمان مشهور خیابان سئول ابلاغ میشوند؛ از بالا دستور میدهند «علی دایی»، فدراسیون حکم تیمملی را به نامش میزند. یک سال و دو ماه بعدش میگویند «دایی نه»، پس برکنار میشود و الی آخر! اما سرنوشت از جای دیگری کار دست علیآبادی میدهد تا مرد شماره یک ورزش ایران جایش را به سعیدلو بدهد.
چیز شماره چهار – کفاشیان هیچ پایگاه رسانهیی ندارد. منتقد او بودن نوعی نماد مخالفت است برای دخالت دولت در فوتبال. او مسبب همه ناکامیها معرفی میشود، حتی وقتی که تیمامید بازی برده را به پای بازیکن محروم هدر میدهد این کفاشیان است که مقصر است. در تهییج چنین فضایی یکی مثل «مهدی تاج» نقش کاتالیزور را به خوبی بازی میکند. او چهره فوتبالی به خود میگیرد در مقابل رییسی که به فوتبال تحمیل شده! و اینطور القا میشود که اگر تاج نبود عمق فاجعه تا جایی میرفت که باورکردنی نیست و آقای نایب که ریزعلی خواجوی برای قطار فوتبال است!
چیز شماره پنج – شاید کمتر کسی نداند ورق برگشتن یعنی چه. و ورق برگشت. جایی که شاید «مایلیکهنِ همیشه در صحنه» هم حاضر نمیشد سرمربی تیمملی شود (فرض محال محال نیست) «کارلوس کیروش» سرمربی تیمملی ایران شد! و همانهایی که کاری کرده بودند که الف تا ی فدراسیون پرگاف به پای کفاشیان نوشته شود، حالا راهی برای نوشته نشدن قرارداد کیروش به نام کفاشیان نداشتند. کارلوس آمد، تیمملی محبوب شد و کفاشیان اعتماد به نفس گرفت که «میشود و اگر بشود چه میشود». ناکامی تیمامید اگرچه فضا را بغرنج کرد اما رییس قلق دستش آمد.
چیز شماره شش – خارج از ساختمان فدراسیون، دیگرانی مشغول فدراسیون بودند. دادکان فعال شد. حدود شش ماه پیش دادکان تیتر یک رسانهها شد و برای ریاست دوباره پاشنهها را بالا کشید. او بازی را به زمین علیآبادی و سیاسیون برد و همه ناکامیها را از چشم دخالت سیاست در فوتبال دانست. از استقلال فدراسیون گفت که باید داشته باشد و از تصمیمهای غلطی گفت که دولت برای فوتبال میگیرد. سریال انتقادهای روزنامهیی و رادیو و تلویزیونی دکتر به ناگهان همزمان با تبدیل سازمان به وزارت تمام شد و دادکان به توصیه برخی سکوت کرد.
چیز شماره هفت – کمتر کسی نمیداند سکوت دادکان برای رصد تحولات کلان ورزش کشور بود. وزارت نوپای ورزش برای جا افتادن، روی آنهایی حساب کرد که تجربه و کارنامه موفق را یکجا داشتند، و فوتبال که ویترین ورزش کشور است و دادکان که فصل مشترک این هر سه است، پس برای انتخابات دیماه که به شب عید کشید، گزینه بیرقیبی به نظر میرسید. دادکان ولی انتخاب پرهزینهیی است. سابقه دکتر نشان میدهد جایی که اختلاف نظر پیدا شود، او شمشیر را از رو میبندد و تا تعلیق هم پیش میرود. او دیگر از گرده طرف دعوا پایین نمیآید!
چیز شماره هشت – محمد قریب برای دولت گزینه مناسبتری است، کم حرف یا تقریبا بیحرف. کنار که میرود طوری میرود که محو میشود و حالا که آمده قهرمانی استقلال و صبوریاش را یادآوری میکند. نه آنقدر با فوتبال غریب (با غین) است که جنجال رسانهیی به پا شود، نه آنقدر با فوتبال قریب (با قاف) است که مستقل عمل کند، وقتی هم که تفاهم تهنشین شود بدون کلنجار تودیع میشود و مثل دادکان رل اپوزیسیون را به خود نمیگیرد! این دست تفاوتهای یکی مثل قریب با یکی مثل دادکان، گزینه دولت را به اسم دکتر قریب نوشت چرا که کفاشیان، کفاشیان گذشته نیست.
چیز شماره نه – کلید معما مصاحبه جنجالی کفاشیان با اعتماد است، دو سه هفتهیی قبل از آخرین توقیف، آنجایی که به علیعالی گفت: «کجای دنیا نواب علیه رییس لابی میکنند» و ایضا اصلاح اساسنامه و تاییدیه فیفا که برای وزیر سیگنال داشت؛ «کفاشیان مستقل فکر میکند و برای آینده مستقل عمل خواهد کرد.» مهدی تاج که در هر شرایطی لابی میکند، با خودش هم لابی کرد و نتیجه، اتفاقی بود که هم آرای مستقل را از دست داد هم آرای دولتی را، و برای همین وقتی رسما از چشم وزارتخانه و کفاشیان با هم افتاد، پشت عزیز محمدی سنگر گرفت. کفاشیان تاج را کنار زد!
چیز شماره ده – فوتبالی که سرمایهگذار انحصاریاش دولتی است، چرا مدیریتش با دولت نباشد؟ این فلسفه آنهایی است که دخالت مستقیم و غیرمستقیم سیاسیون را در فوتبال نه تنها توجیه که تقویت هم میکنند. خرجش را دولت میدهد پس کیفش هم خودش ببرد. بیشتر تصمیمسازان امروز از هواداران دیروز فوتبالند و حالا در خانههاشان آقازادههایی دارند که مشوق پدر برای به دستگرفتن سرنوشت «توپ گرد» اند، همانهایی که برخیشان با واسطه به رسانهها آمدند و با حمایت همه جانبه همان واسطهها صحنهگردان هم شدند. آنها حالا فضا را برای فوتبال ترسیم میکنند.
چیز شماره یازده – عزیز محمدی حالا مدعی است! او نه با کفاشیان کاری دارد که امروز گزینه دولت نیست، نه با قریب که امروز گزینه دولت است. تاج هم که به پشتیبانی محمدی در استودیوی ورزش و مردم انصراف داد، در تازهترین لابی «تاج با خودش» نامزدی را با سنگر گرفتن پشت عزیز محمدی جابهجا کرد. او حالا با آرای شهرستانها سر و کله میزند تا به نام رییس سازمان لیگ به صندوق ریخته شوند و استقلال کمپین را به رخ آنهایی بکشد که متهمش میکنند به «ماندن به هرقیمتی!» تاج، متخصص بازیهای پشت پرده، عزیز محمدیِ یکرو را هم پشت پرده کشید.
چیز شماره دوازده – وزارت درک درستی از فوتبال و تحلیل دقیقی برای فدراسیون آن ندارد. گزینه قریب پس از چند سال دوری و با سابقه آبی، در شهرستانها بدون جایگاه است! فوتبال هم جاییست که درصد تعیین کننده آرا (اگر اراده کنند!) میتوانند تا آخر مستقل بمانند! و این جز شکرآب کردن رابطه وزیر با رییس ناخواسته، نتیجه دیگری ندارد، آن هم وقتی که فوتبالملی ماموریتش در راه جامجهانی 2014 تازه شروع میشود؛ تاج لابی میکند، عزیز جوگیر میشود، قریب در سکوت محض وارد میشود، کفاشیان سودای خودمختاری دارد و فوتبال که ریزرفتارها را آنالیز میکند.
و چیز شماره سیزده – چیزی که علیاکبر دهخدا، ادیب، لغتشناس، سیاستمدار، شاعر ایرانی و بنیانگذار لغتنامه دهخدا نمیدانست تعریفی برای حدفاصل «انتخاب» تا «انتصاب» بود؛ شاید اگر دهخدا هم مثل ما شانس زندگی در فضایی دموکراتیک را داشت، لغت تازهیی به لغتنامهاش اضافه میکرد تا مفهوم «انتصاب از راه انتخاب» را برساند! چیزی شاید شبیه به «انتخصابات»، که همه انرژی این روزهای وزارت ورزش و مشاورانش را میگیرد تا برای شب عید فوتبال ایران با تخممرغ شانسی، فوتبال را سورپرایز کند. یا شاید هم با انتخابات (به معنی خود کلمه) سورپرایز شدیم!
یکشنبه 30 بهمن 90
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر