پنجشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۹۱

پل


قسم‌هایی که شکست، پل‌هایی که نشکست

فتح‌اله‌زاده خودش را دور زد، امیر همه را

رامتین جباری

کسی تعجب نکرد. تعجب برای وقتی بود که همه از آمدن امیر به استقلال خبر داشتند و او تکذیب می‌کرد. جمعه گذشته روی آنتن زنده تلویزیون قسم می‌خورد که بحث آمدنش به استقلال صحت ندارد. همان موقع دوستان نزدیکش که همزمان برنامه را تماشا می‌کردند لیست خریدی را که امیر به رسولی‌نژاد داده بود یکی یکی لو می‌دادند. تراکتور و تبریز و معدن مس سونگون و تیم آسیایی هم قصه بود.
مظلومی هنوز دلش به چهار برد پشت سر هم داربی‌ها خوش است. با 58 سال سن خبر ندارد عمر حافظه عمومی کوتاه بود. فرداشبِ برنامه تلویزیونی امیر، فتح‌اله‌زاده هم به شبکه همسایه رفت و پس از آنکه آب پاکی را روی دست‌های مظلومی ریخت، همه خط و نشان‌ها را برای هیات‌مدیره و رسولی‌نژاد کشید. حاج فَتَل (هوادارانِ فتح‌اله‌زاده، او را فتل یا حاج فتل صدا می‌کنند) که خبر استعفا یا برکناری‌اش نقل محافل بود کار را به جایی رساند که گفت باید از من دلجویی شود. او دلش به همسفر شدن با عباسی خوش بود و مطمئن، که به سبک خودش می‌تواند دل وزیر را در سواحل دریای مرمر تصاحب کند.
هوای استانبول کار خودش را کرد. وزیر به فتل قول ابقا داد و نزدیک‌تر، همراه با هوای غبارآلود تهران هیات‌مدیره استقلال به جلسه رفت. جمعی از چهره‌های سیاسی کنار هم نشستند تا در غیاب فتح‌اله‌زاده برای استقلال تصمیم بگیرند. ولی دلشان طاقت نیاورد. دست‌جمعی و بی‌تشریفات، سرزده به خانه امیر رفتند و شبانه او را برای بازگشت به استقلال راضی! کردند. باز هم کسی تعجب نکرد. معمولاً تصمیم‌های استقلال شبانه گرفته می‌شود و اتفاقاً هر زمان پای امیر در میان بوده جلسات شبانه و تاریکی و هیات‌مدیره نقش اساسی را ایفا کرده‌اند.
دوشنبه که خبر منتشر شد قریب به اتفاق مخاطبان، برکناری فتح‌اله‌زاده را هم برداشت کردند. حاجی ولی خودش را از تک و تا نیانداخت. عصر همان روز، خود دعوت به جلسه هیات‌مدیره رفت و حتی شنونده برنامه یکی از گزینه‌های جایگزین خودش هم بود. این که فتح‌اله‌زاده به رسولی‌نژاد چه‌ها گفت و چه شنید چیز روشنی به بیرون درز نکرد اما فردایش، یعنی صبح سه‌شنبه، حاجی راهی ساختمان وزارت ورزش شد.
قول و قرار استانبول را که به یاد وزیر آورد ورق برگشت. یک جلسه سه نفره بین امیر و حاجی و رسولی‌نژاد تشکیل شد و بلافاصله هر سه با هم دوست شدند. برای سونای هفتگی پنج‌شنبه‌شب‌ها معلوم نشد به پاتوق امیر می‌روند یا سونای حاج فتل اما بنا شد امیر به وعده‌یی که شش ماه پیش! [بله شش ماه پیش] برای پاکسازی استقلال [به تعبیر خودش] داده بود فعلا عمل نکند و در عوض حاجی هم به خواسته‌های دیگر او و رییس هیات‌مدیره نه نگوید.
هرچه باشد امیر با شخص رسولی‌نژاد طرف است. خود فتح‌اله‌زاده در همان برنامه تلویزیونی گفته بود وقتی سرمربی را هیات‌مدیره تعیین کند، حد مدیرعاملی از حدود یک مسوول روابط‌عمومی بالاتر نمی‌رود. با تمام این تفاسیر رسولی‌نژاد حرفش را به کرسی نشاند. امیر سرمربی استقلال شد و فتح‌اله‌زاده هم رنگ و بوی تازه‌یی به روابط عمومی باشگاه استقلال بخشید.
در این بین فقط امیر قولش را شکست که قسم خورده بود به قیمت بیرون رفتن از فوتبال و زراعت و کشت و کار هم به استقلال برنگردد. امیر اما از روی یکی از چند پلی که همیشه پشت سرش نگه می‌دارد به استقلال رسید. یکی می‌گفت این‌بار استقلال نه نهم است نه سیزدهم!
از نایب‌قهرمانی [با اختلاف یک امتیاز با تیم قهرمان] و سومی [مجدداً با اختلاف یک امتیاز با تیم قهرمان] و قهرمانی جام‌حذفی و سهمیه آسیا هم که بگذریم، چهار برد مظلومی در داربی‌ها بدون حتی یک گل خورده، رکورد تاریخی و هم! خطرناکی برای امیر است.
حُسنِ خوب J اینکه روی سکوها غیر از امیر شخص دیگری هواخواه و لیدر و هوادار سینه‌چاکی که عمل کند! ندارد وگرنه شاید با اولین تساوی یا هر بهانه‌یی در لیگ دوازدهم «پرویز سوبله چوبله» را صدا می‌کردند. تاریخ دهه اخیر استقلال گواهی می‌دهد سکوهای ناآرام، خوشبختانه یا متاسفانه!، فقط برای زمانی است که امیر سرمربی استقلال نیست. حتی اگر استقلال با امیر تا رده پانزدهم جدول هم پایین برود، جام‌ها و داربی‌ها را در آخرین لحظه واگذار کند، با 4 امتیاز در گروه چهارتیمی باشگاه‌های آسیا چهارم شود و استقلال را بدون حتی یک بازی در لیگ قهرمانان آسیا با یک فکس ساده حذف کند، باز هم سکوها آرام و ساکت و مطیع می‌مانند. این همان حُسنِ خوب J امیر است. آیا!؟
امیر بعد از جلسه سه نفره به شبکه خبر می‌گوید: «استقلال خونه منه.. من هیفده هیجده تا جام با این تیم آوردم.. 8 بارم واسه این تیم عمل شدم..»
همه جام‌های استقلال را از بهمن 1357 تا جام‌حذفی اسفند 90 شمردیم، با احتساب میلزهندوستان 17، 18 تا نشد.

پنج‌شنبه 12 خرداد 91

سه‌شنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۹۱

1


یک‌ها همیشه به نام حجازی است

عبور از مرز زندگی

رامتین جباری

عکس شماره یک- خوش به حال آن روزها! روزهایی که فردین سر در سینماها بود و حجازی توی دروازه؛ این‌ها از نمادهای مسلم دل‌هایی بودند که خوش بود. با ستاره‌ها که زندگی کنی یاد می‌گیری مثل آدم‌های معمولی زندگی نکنی. اینطوری روزمره‌ها هم می‌شود عین سکانس‌های یک فیلم سینمایی؛ یک روز گنج‌قارونی و سرخوش. یک روز قیصری و عاصی. یک روز هم همه لحظه‌ها را به انتظار صبح روزچهارم می‌شماری تا سکه‌شانس خوش بنشیند. یک روز هم طالع‌نحس را از میدان راه‌آهن تا تجریش دکه به دکه سر می‌کشی تا کندو را بشکنی. این جور وقت‌ها عکس‌ها نقش مهمی بازی می‌کنند. عکس‌های قدی آویخته به دیوار که چشم‌ ستاره‌ها را کاملاً زنده در خودش حبس کرده!
عشق شماره یک- سینما و فوتبال از مهم‌ترین کارخانه‌های ستاره‌سازی عصر معاصرند. از اواخر دهه 40 تا ده سال بعدش، تا روز و شب‌های انقلاب و سالهای جنگ، و تا میانه دهه 60، زمانی است که طبقه متوسط شهری در ایران شکل می‌گیرد. با سواد می‌شود. مدرن می‌شود. دنیا را می‌شناسد. روشنفکر می‌شود. قد می‌کشد. روزنامه‌خوان می‌شود. تئاتر می‌رود. فیلم می‌بیند. انقلاب می‌کند. می‌جنگد و در همه این سال‌ها «ستاره» می‌سازد و «ستاره‌بازی» می‌کند.

مرد شماره یک- ستاره‌ها از قلب مردم، از درخونگاه، سلسبیل، شاپور، نواب، گذرمهدی‌موش، خانی‌آباد و از بطن دست‌های خالی و آرزوهای محال متولد می‌شوند و طبقه متوسط طبقه آدم‌هایی است که این ستاره‌ها را به طاق آسمان می‌چسباند، طوری که دست خودش هم دیگر به آنها نمی‌رسد.

ستاره شماره یک- حالا سرت را که بلند کنی، اگر آسمان بد قلقی نکند، رقص نور ستاره‌ها را می بینی. ستاره‌هایی که نورشان هست اما خودشان سال‌ها پیش مرده‌اند! این راز اختصاصی ستاره‌هاست. ستاره که باشی می‌درخشی. چشم‌ها را خیره می‌کنی. دل را می‌بری، در حالی که شاید سال‌ها پیش مرده باشی. ستاره‌های زمینی هم از همین جنس اند. از جنس خود ستاره؛ یعنی اگر کاغذی نباشند یا بدلی یا ستاره‌های سفارشی یا حلبی، عین همین ستاره‌های چسبیده به آسمان، واقعی می‌شوند و یا حقیقتی که کشف می‌شوند.

نَفَس شماره یک- زندگی با فوتبال رسم خودش را دارد. نوعی زندگی آئینی که زبان، جغرافیا و آداب مخصوص به آن، یادت می‌دهد چگونه حرکت دورانی توپ را آنطور نبینی که همه می‌بینند. که بفهمی رد شدن توپ از خط دروازه یعنی چه! و یاد بگیری زندگی تا آخرین نفسِ دقیقه نود و آن وقت‌های اضافه ادامه دارد و همه‌چیز ناگهان با آخرین سوت فقط یک‌نفر، آن وسط زمین، از نفس می‌ایستد و تمام!

حقیقت شماره یک- همه‌چیز تمام می‌شود اما فراموش نمی‌شود؛ فوتبال غربال می‌کند. سره را ناسره. جنس اصل را از بُنجل. خوب را از بد و ستاره‌ها را از چراغ زنبوری؛ این همان فرآیندی است که از پدیده موقتی «تولد تا مرگِ یک نفر»، یک حقیقت دائمی و جاودان می‌سازد.

قصه شماره یک- قصه، قصه ناصرحجازی است. تولد؛ 23 آذر 1328. مرگ؛ 2 خرداد 1390. «ناصر حجازی» ولی موقتی هرگز نشد و نمی‌شود. ناصرحجازی ستاره‌یی است چسبیده به طاق آسمان که مرگ را خنثی می‌کند و امروز که نیست مثل زمانی است که بود.

آقای شماره یک- در صفحه ناصرحجازی در سایت ویکی‌پدیا نوشته شده؛ «او و غلامرضا تختی تنها چهره‌های ورزشی هستند که نام آنها در مجموعه مفاخر و نام‌آوران ایران‌زمین در کنار نام‌هایی چون ابوعلی‌سینا، سعدی‌شیرازی، حکیم ابوالقاسم فردوسی، عطار نیشابوری، امیرکبیر، کمال‌الملک، جلال آل‌احمد، پروین اعتصامی، پروفسور محمود حسابی قرار گرفته است.» حتی اگر نام حجازی در این مجموعه نبود، او در هر لحظه زندگی ایرانی جاری است وگرنه سقف دروازه‌ها فرو می‌ریخت.

پیراهن شماره یک- برای اسمی که مرگش یک «اتفاق موقتی» است درشت دیدن 2 خرداد 90 و یادمان هرساله این تاریخ بی‌انصافی محض است؛ برای یک ستاره، بهانه روز تولد است. بهانه باید روز باشد. روشن باشد. بهانه باید خود ستاره، خود نور باشد. ستاره «ناصر حجازی» شماره یک است، همانی که پشت پیراهنش حک شده؛ ستاره «ناصر حجازی» همچنان زنده است.
سه‌شنبه 2 خرداد 91
 



Match Point


حالا لندن هم شهر قهرمان‌هاست

بچه پولدارهای پایتخت جام2012 را قاپ زدند

رامتین جباری

بیخود نیست که اف‌سی هالیوود شده‌اند؛ بعضی لقب‌ها هزینه دارد! وقتی آلیانس‌آرنای مونیخ میزبان فینال لیگ قهرمانان 2012 اروپا شد کمتر کسی فکر می‌کرد یک‌سر فینال بایرن‌مونیخ باشد. شنبه‌شب آنها اولین تیم اروپایی بودند که در بیست سال اخیر و با فرم تازه برگزاری جام باشگاه‌های اروپا، صاحب‌مجلس تک‌بازی فینال و معتبرترین مسابقه باشگاهی در دنیا بودند. بچه پولدارهای آبی‌پوش لندنی به مهمانی سراپا قرمزهای مونیخی رفتند؛ بایرن‌مونیخ رو در روی چلسی! رویارویی آلمان و انگلیس با هر یونیفرمی، بوی جنگ‌های جهانی را می‌دهد؛ و تماشاچی خاطره‌باز ایرانی را تا خاطره سریال ارتش‌سری عقب می‌برد، یا نهایتاً به ورژن ایرانیزه شده آن و مدارصفردرجه گره می‌زند، و یا در ساده‌ترین شکل ممکن و فارغ از تاریخ بین‌الملل، برای بیننده ایرانی، با فینال 2012 لیگ قهرمانان اروپا، نوستالژی «استقلال-پرسپولیس» و داربی شهر تهران قطعاً رهایش نمی‌کند؛ این جادوی دو تیم فوتبال است که یکی آبی باشد و آن یکی قرمز! این طوری بازی حساس‌تر به نظر می‌رسد.
شاید مهمتر از بازی شنبه‌شب، حسی بود که ژوزه مورینو و پپ گواردیولا در حین برگزاری این مسابقه داشتند، اگر از مورینو بپرسی که قطعاً حتی تماشای آن را انکار می‌کند! این از بدشانسی همه شهروندان سرزمین فوتبال بود که مصاف ال‌کلاسیکو «بارسا-رئال» را در فینال لیگ قهرمانان اروپا از دست دادند؛ هیچ‌کس تصور نمی‌کرد از بین چهار تیم بارسلونا، رئال، چلسی و بایرن‌مونیخ، این دو تای آخری برگزارکننده بازی نهایی باشند! آن‌ها برای رسیدن به فینال دو غول بزرگ جهان فوتبال یعنی بارسا و رئال را شکست دادند.
چلسی با ترکیب پترچک-بوسینگوا-دیوید لوئیز-گری کی هیل-اشلی کول-میکل-لمپارد-کالو-ماتا-برتراند و دروگبا به میدانی آمد که نوئر-فیلیپ لام-بواتنگ-تیموشوک-کانتنتو-شواینشتاینگر-کروس-روبن-مولر-ریبری و گومز، در انتظارشان بودند. 69901 نفر صندلی‌های آلیانس‌آرنا را اشغال کردند تا جای سوزن انداختن نباشد. آلمان در رویای جشن قهرمانی بود و بی‌صبرانه در انتظار ساعتی بود که 90 دقیقه جلوتر را نشان بدهد که تا 120 دقیقه و ضربات مرگ‌بار پنالتی کش آمد. چلسی با همان تاکتیکی به میدان آمد که موجب حذف بارسا شد، منتها کمی بازتر. یکی به فکر آندره‌ ویلاش‌بواش می‌افتد، مربی اخراج شده چلسی! آیا او خواهان برد این تیم است!؟
بعد از گذشت 25 دقیقه، بایرن 64درصد بازی را در اختیار داشته و 7 کرنر به 18قدم چلسی فرستاده، یک‌بار هم ضربه روبن به تیر عمودی خورده تا مونیخی‌ها خودی نشان داده باشند. نیمه اول با نتیجه صفر بر صفر به انتظار نیمه دوم می‌ماند؛ نیمه دوم تا ضربه روبن که چک آن را دفع کرد و ریبری در موقعیت آفساید گلش کرد صحنه حساس دیگری نداشت. از نود دقیقه فقط 25 دقیقه مانده اما هنوز صفر بر صفر، به نفع چلسی است! و مساوی یعنی که رویای چلسی به حقیقت نزدیک‌تر است یا بیشتر، رویای آبراموویچ که پول نفت روسیه را خرج تیم لندنی کرده و آرزوی محالش فتح این جام است؛ آورام گرانت، کارلو آنچلوتی و مورینو هیچ‌کدام جواب‌گوی جاه‌طلبی اروپایی آبراموویچ نبودند تا او به جایی برسد که همه ژتون‌هایش را به نام روبرتو دی‌متئو بازی کند!
گری نویل که بازی را برای شبکه اسکای‌اسپرت گزارش می‌کند می‌گوید: «چلسی برای قهرمانی باید خطر کند.» او صدایش از جای گرم استودیو بلند می‌شود، بازیکن پیشین من‌یونایتد بدش نمی‌آید که لندنی‌ها به مکافات بیافتند!
دقیقه نحس انگلیسی 82؛ ضربه سر چکشی توماس مولر با برخورد به تیر افقی وارد دروازه چلسی شد، گوینده ورزشگاه چنان به وجد می‌آید که آدم یاد گزارشگر فوتبال فیلم فراربه سوی پیروزی می‌افتد هنگامی که گل آلمان‌ها را به تیم راکی گزارش می‌کرد. اما یک نفر از ساحل عاج آفریقا سرنوشت فینال اروپایی را به سر می‌گیرد؛ به سر گرفتن یعنی، ضربه سر محکم دروگبا که دروازه بایرن را باز می‌کند، آنهم در دقیقه 88! چقدر دروگبا در نتایج این فصل چلسی موثر بوده!
90 دقیقه وقت قانونی تمام می‌شود تا دو 15 دقیقه اضافی همه را سر پا نگه‌دارد. باز هم دروگبا و این بار او از «هیرو Hero» به «زیرو Zero» تبدیل می‌شود؛ یک پنالتی بی مورد روی ریبری و گلی که با این خطا شاید برای همیشه بی‌اثر شود.
«توی دروازه یه شیر خوابیده»؛ دیالوگ معروف همان فیلم فراربه سوی پیروزی و پیترچک که پنالتی روبن را خنثی می‌کند! این پنالتی نه تنها برای بایرن نتیجه نداشت بلکه ریبری هم مجبور به ترک زمین شد. 120 دقیقه هم دردی از تعیین قهرمان 2012 اروپا دوا نمی‌کند. تماشاچی هیجان‌باز فوتبال به آرزویش می‌رسد و ضربات کشنده پنالتی فرا‌می‌رسد؛ آلمان‌ها فاتح تاریخی ضربات پنالتی در برابر انگلیس‌ها هستند. آیا تاریخ تکرار می‌شود؟
لام پنالتی اول بایرن را گل کرد و ضربه ماتا مهار شد؛ بایرن یک- چلسی صفر، در ضربات پنالتی.
همه پنالتی‌ها گل شد تا وقتی که پیترچک ضربه اولیچ را گرفت. حالا شوایناشتایگر پنالتی پنجم را به تیر می‌زند، دروگبا اگر گل کند کار تاریخ یک‌سره می‌شود!
و دروگبا تاریخ را ورق می‌زند؛ گل و چلسی و شهر لندن برای نخستین بار قهرمان اروپا می‌شوند. بله! دی‌ماتئو با چلسی ویران و در آستانه سقوط قهرمان اروپا می‌شود. شاید فقط تاتنهامی‌ها به اندازه هواداران بایرن‌مونیخ غمگین باشند که با قهرمانی چلسی سهمیه 2013 لیگ قهرمانان را از دست دادند. حالا دی ‌متئو در کمتر از سه ماه چلسی را قهرمان جام‌حذفی انگلیس و لیگ‌قهرمانان اروپا می‌کند تا لقب «ناجی بزرگ» برایش کوچک باشد. چهره مغموم بازیکنان بایرن در برابر شادی بی حد و حصر بازیکنان چلسی؛ روی جام نام چلسی حک می‌شود و آبراموویچ برای اولین بار از پس پرده‌ها بیرون می‌آید؛ در فوتبال هیچ‌چیز غیرممکن نیست، حتی قهرمانی چلسی در سال 2012.
دوشنبه یک خرداد 91

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۱

لیوان


برچسب شکستنی روی لیوان فدراسیون
آیا کفاشیان مستقل مدیر بهتری است؟
رامتین جباری

یک اشتباه محاسباتی نسبتاً کوچک موجب شده تا «علی کفاشیان» حمایت غالب اهالی فوتبال و اصحاب رسانه را در پروسه انتخابات اخیر فدراسیون به نفع خودش مصادره کند. چند سالی است که یک «لیوان» استعاره از قدرت تصمیم‌گیری درباره سرنوشت فوتبال ایران شده، لیوانی که در دوره نخست ریاست کفاشیان دست مدیران بالادستی بود و از دوره دوم به کمک فضای رسانه‌یی به تصاحب کامل شخص رئیس فدراسیون درآمد؛
در این بین ژورنالیسم ورزشی ایران گرفتار یک رودربایستی خصوصی با خودش شد و اکنون که ادامه مدیریت کفاشیان را ثمره حمایت همه جانبه‌اش از او می‌داند، صدایش برای بلند شدن بر سر فدراسیون تازه نازک شده؛ سرپرستی غلامرضا بهروان در سازمان لیگ، تصمیم‌گیری‌های غلط در این سازمان، تلاش برای وضع قوانین من‌درآوردی مثل ادامه منع استفاده از دروازه‌بان خارجی و نیز تعمیم آن به لیگ یک، بحران تنبیه‌های انضباطی، نظریه استفاده از بازیکن‌های جوان به ازای حق تعویض بیشتر از سه بازیکن در یک مسابقه رسمی! تغییرات مکرر در تصمیم‌های از پیش اعلام‌شده و بی توجهی به تدارکات مناسب و دقیق برای تیم‌ملی در فاصله سه هفته تا آغاز بازی‌های مقدماتی جام‌جهانی، تنها بخشی از اشتباه‌های دوره دوم ریاست کفاشیان است که همه را مایوس کرده؛ اشتباه محاسباتی کفاشیان دقیقاً جایی است که فکر می‌کند حمایت‌های زمان انتخابات حمایت از شخص «علی کفاشیان» بود! و فراموش می‌کند در مبارزه استقلال فوتبال از آدم‌های شبه سیاسی، اهالی فوتبال سنگر دیگری جز دفاع از ادامه حضور «کفاشیان شبه مستقل شده» نداشتند. حمایت از علی کفاشیان صرفاً حمایت از استقلال فوتبال و جلوگیری از دخالت مستقیم در این فدراسیون بود، و آنچه که موجب شد از گاف‌های متعدد دور نخست فدراسیون کفاشیان صرف‌نظر شود، دلخوش شدن به آینده کاری مدیری شد که به نظر می‌آمد الفبای فوتبال را تجربه کرده، تجربه‌یی که به بهای محروم ماندن از جام‌جهانی 2010 و جا ماندن از المپیک لندن 2012 به دست آمد وگرنه کفاشیان چشم و ابروی گلوگیری نداشت که جامعه فوتبال به پشتیبانی از او، تمام قد مقابل وزارت ورزش و منبع انحصاری مالی این فوتبال دولتی بایستد! فوتبال از ترس پرداخت بهای دوباره به پای کسب تجربه تازه‌واردان، به کفاشیانی پناه برد که وقتی فهمید گزینه دولت نیست به سمت «فوتبال مستقل» و منشور فیفا دوربرگردان زد. انتخاب دوباره کفاشیان که قطعی شد بلافاصله گفت: «شک نکنید این بار مردم هستند که از من توقع دارند.» شکی که به نظر هنوز در شخص کفاشیان برطرف نشده و یا همچنان به سطح توقع مردم اشراف ندارد! انتخاب‌ها و انتصاب‌های کفاشیان از تیم‌های مشاوره تا کمیته‌های فنی رفته رفته به دایره بسته‌یی محدود شد که تنها معیار حضور در آن ارتباط با کفاشیان شد. معیاری که به عنوان نمونه عزیزمحمدی را از سازمان لیگ دور کرد و کماکان دری را به روی اهل فن و تجربه فوتبال ایران باز نکرده تا اداره فدراسیون با آدم‌های متوسط ادامه پیدا کند. اکنون دفاع از علی کفاشیان که هنوز برنامه مشخصی برای دور تازه فدراسیونش ارائه نکرده سخت است. چند هفته پایانی لیگ برتر، اشتباهات موثر داوری، تصمیم‌های سردرگم کمیته انضباطی و سازمان لیگ، پیاده‌روی روی اعصاب کی‌روش و تیم‌ملی و بازی‌های ارزان تدارکاتی به پای کفاشیانی است که ادعا می‌کند لیوان را دو دستی در اختیار دارد؛ لیوانی که کم کم عده‌یی را نگران کرده که مبادا به دست «آقای لبخند» بشکند!
سه‌شنبه 26 اردی‌بهشت 91