سهشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۹۰
دوشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۹۰
حذف 90
وقتی دغدغه تلویزیون مخاطب نیست
یا چرا نود از کنداکتور پخش حذف میشود!؟
رامتین جباری
مقدمه - رسانه دولتی تعریف ویژهیی دارد. پس وقتی از برنامهیی حمایت یا از دیگری انتقاد میکنیم، پیشتر چارچوب رادیو تلویزیون دولتی را با همه محدودیتها و خط مشیهای تعیین شده پذیرفتهایم. در یک رسانه دولتی هوشمند برای جبران جای خالی شبکههای خصوصی، تولید برنامههای جذاب و پرمخاطب هم برای غلبه بر حس زمختی که از آنتن یک تلویزیون دولتی صرف ساطع میشود، از سیاستهای کلان مدیریت چنین رسانهیی است و هدایت یک جَو «رقابت ساختگی» بین شبکهها، گروههای تولیدی و برنامهها برای ارضای بیننده حرفهیی که از رسانه متوقع است تا برای حفظش تقلا کند.
شبکههای دولتی در بیشتر کشورهای جهان فعالیت میکنند و با تعداد محدودی کانال، وظیفه اصلیشان تبلیغ و ترویج سیاستهای کلی، برنامههای عامالمنفعه و آموزش است. شبکههای خصوصی هم با تعداد نامحدود از برنامههای تخصصی تا سرگرمی، موسیقی، فیلم و سریال، ورزش، کودک تا هر نوع برنامه در ذهن و بیرون از آن را برای بیننده خود تهیه و پخش میکنند. در چنین اتمسفر پیچیدهیی از رسانههای نوع به نوع، «رقابت» اصل اول و آخر است و فریب مخاطب، عدم احترام به سلیقه بیننده یا توهین به شعورشان مساوی است با از دست دادن تماشاچی، قطع اشتراک و در نهایت «خودکشی حرفهیی» تلویزیون! پس حفظ مخاطب یعنی احترام به شعور آنها و این از مهمترین فاکتورهای رقابتی برای بقا و موفقیت یک شبکه یا برنامه خصوصی است. رسانه دولتی اما دغدغه حفظ مخاطب را «به هر قیمتی» ندارد. اولویت یک رسانه دولتی در درجه اول همان سیاستها و اصول دولتی یا حکومتی است و اهتزاز پرچم.
در ایران رسانه دولتی، اسمش رسانه ملی است. پسوند «ملی» از دیرباز و پیش از انقلاب معرف نهاد، سازمان یا هر نوع ارگان تماما حکومتی یا دولتی است که با ملت سر و کار دارد، مثل بانک ملی، دانشگاه ملی، کتابخانه ملی و غیره. در ایران شبکههای خصوصی طبق قانون اجازه فعالیت ندارند و رادیو تلویزیون در انحصار دولت است.
رسانه ملی از نوع رسانه دولتی هوشمند، وظیفه سرگرمی مخاطب را هم در شرایطی غیر رقابتی به عهده گرفته که از طیف برنامههای تخصصی تا عمومی را در برمیگیرد. برخی از کاشناسان رسانه، برنامههایی مثل هفت یا نود را سوپاپ اطمینان یک رسانه تماما دولتی به حساب میآورند که احساس بازی با خطوط قرمز و گاهی عبور از آن را به بیننده القا کرده، مخاطب تصور میکند که شاهد حرفها، بحثها و نظرهای آزادی است که گاهی از چارچوب تعریف شده و کلیشهیی بیرون میزند؛ برای این منظور تماشاچی تلویزیونی نخست باید گوینده و مجری چنین برنامهیی را بپذیرد و سپس آنها را باور کند، مثل جیرانی یا فردوسیپور و دیگرانی در گذشته (با در نظرگرفتن ظرف زمان آن روزها) نوذری، آتشافروز، یحیوی، محمود علیقلی تا موخرانی مثل حسنی یا احسان علیخانی.
مخاطب این گروه از مجریان، «مدیریت رسانه، نویسنده و تهیهکننده» را از گوینده برنامه فاکتور میگیرد و آنچه را که میبیند و میشنود به پای همین اسامی جلوی دوربین مینویسد. بخش بزرگی از این خاصیت البته مدیون هوش و استعداد این گروه از مجریان است که تسلط، سواد، حضور ذهن، طنز و بداهه را با هم دارند و قلق دوربین زنده تلویزیون را به خوبی میشناسند؛ کسانی مثل زندهیاد منوچهرنوذری یا فرزاد حسنی و معروفترین آنها و استراتژیکترینشان «عادل فردوسیپور»، در حوزه تخصصی خودش یعنی فوتبال.
برخلاف کسانی که به اشتباه نود را با دیگر برنامههای ورزشی رسانه ملی مقایسه میکنند؛ نود تنها برنامه تلویزیونی داخل ایران است که انحصاراً درباره فوتبال پخش میشود و این انحصار در کنار توانایی شخصی، بیان ویژه و مدل منحصر به فرد اجرا، عادل را از دیگر مجریان تلویزیونهای فارسی زبان متمایز کرده؛ برآیند «رسانه جمعی» با «فوتبال» جاذبه و قدرتی چندین برابر به عادل داده تا تمامی نگاهها و حساسیتها را به سوی خود و نودش جلب کند. این موجب میشود نود ناخواسته و گاهی به نظر عمداً (برای جذابیت بیشتر!) وارد حوزههای جناحی سیاسی شود و دقیقا به همین دلیل گاهی مخاطبینی پر و پاقرص دارد که اهل فوتبال نیستند و هیچ مسابقه فوتبالی را نود دقیقه تمام ندیدهاند! اما نود را تماشا میکنند تا با شنیدن طعنه یا کنایهیی از زبان عادل، آن را آنطور که دوست دارند تعبیر کنند تا دلشان خنک شود! و فراموش کنند با عبور از هر نوع خط قرمزی، سر و ته این برنامه در آخر از زمین چمن فوتبال بیرون نمیرود؛ فوتبال، «فوتبال» باقی میماند و سیاست یا دعوای حزبی و جناحی نمیشود و اگر هم چنین سوء تعبیری شد فقط به پای خاصیت فوتبال و صنعت حاشیهپرداز آن نوشته میشود و منافاتی با آن سیاستهای کلان و اصول تعریف شده رسانه دولتی هرگز پیدا نمیکند.
متن - دوشنبه گذشته برنامه نود ویژه «انتخابات فدراسیون فوتبال»، علیرغم اعلام عادل، به بهانه ویژه برنامه انتخابات مجلس پخش نشد. به جای نود این ویژه برنامه و سریالی طنز روی آنتن رفت.
امروز انتخابات فدراسیون فوتبال برگزار میشود. بنابراین پخش نود ویژه انتخابات فدراسیون برای امشب بیات است.
عادل برای پخش برنامه در روزهای شنبه یا یکشنبه رایزنی کرد که به سرانجام نرسید. عدهیی عقیده دارند عدم پخش نود خواست وزارت ورزش بود تا از گزینه مورد وثوق وزیر رونمایی نشود. عدهیی دیگر دستور توقیف دو هفتهیی نود را از مرجعی بالاتر و به دلیل سوتفاهمهای احتمالی ناشی از بحث بر سر «انتخابات» میدانند و نگران همان برداشتهای دل به خواهی گروهی از مخاطبان نود هستند که به همین هوا پای برنامه مینشینند.
رسانه دولتی دغدغه مخاطب ندارد و در فضایی غیر رقابتی متوجه نیست که چگونه به شعور بینندهاش توهین میکند؛ بینندهیی که دوشنبه شب فارغ از تمام این «خود درگیری، خودگیری و خودی، ناخودی، نخودی»ها تلویزیون را روشن میکند، شبکه سه را میگیرد و نمیداند چرا برنامه مورد علاقهاش پخش نمیشود!؟
نه اشتراکی هست که به نشانه اعتراض باطل کند. نه شبکه یا برنامه رقیب دیگری که جایگزین کند و نه با رسانهیی «متعهد به مخاطب» روبرو است که اگر از چرایی پخش نشدنها و توقیفها آگاهش نمیکند، دستکم به خاطر تلاشی که برای حفظش نمیکند و توهینی که به شعور، وقت و سلیقهاش میکند عذر بخواهد.
دوشنبه 15 اسفند 90
سهشنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۹۰
قریب نه!
فوتبال ایران و دو راهی تداوم یا تحول
چرا قریب نه
رامتین جباری
وزیر ورزش «منتقدین انتخابات فدراسیون فوتبال» را به حوادث سال 88 و حواشی پس از انتخابات ریاست جمهوری تشبیه میکند. تعدادی از نمایندگان مجلس در این روزهای حساس باقیمانده تا انتخابات مجلس به انتخابات فدراسیون فوتبال فکر میکنند و از قیاس وزیر عصبانی میشوند. آنها به عباسی هشدار میدهند در صورت دخالت در جریان انتخابات فدراسیون استیضاح خواهد شد.
اطرافیان حسین قریب، که گزینه وزارت است، میگویند اگر قرار به انتخاب او نبود هرگز کاندید نمیشد و برخی دیگر هم عقیده دارند در صورت عدم انتخاب قریب حکم مدیرعاملی باشگاه استقلال برای دلجویی به نام او امضا خواهد شد تا پایان سناریوی وزارت برای نامزد سوگلی چندان هم نافرجام نباشد. این نظریه زنگ خطر را بیخ گوش علی فتحالهزاده که از کفاشیان حمایت میکند به صدا درمیآورد؛ تیم انتخاباتی فتحالهزاده اگر به بقایشان در استقلال فکر کنند، انتخابات فدارسیون برایشان چیزی شبیه به خرید بلیط بختآزمایی میشود.
علی کفاشیان که برچسب گزینه مستقل زیر زبانش مزه کرده، تاکید میکند به هیچ وجه قصد کنارهگیری ندارد. او انتخاب نشدن را به انصراف ترجیح میدهد و روی آرای لابی نشده با کمپین قریب حساب میکند. روحیه کفاشیان کار را برای قریب که هنوز هیچ اظهارنظر رسمی و حتی غیر رسمی درباره انتخابات فدراسیون نکرده سخت میکند. چراکه همان گروهی که در طول چهار سال گذشته با رویای «عدم دخالت سیاست در فوتبال» مخالف کفاشیان بودند حالا مقابل قریب سنگر گرفته و حامی کفاشیان اند.
ضلع سوم انتخابات هم با چراغ خاموش جلو میآید. اگر تئوری مسابقه خرگوش و لاکپشت را بپذیریم، عزیز محمدی پتانسیل غافلگیر کردن فوتبال ایران را دارد. او که به توصیه تاج راهش را از دو نامزد دیگر جدا کرده، اخبار و حوادث انتخابات را به دقت رصد میکند و جمعآوری آرا را به مهدی تاج سپرده است. تاج برای بقا در فدراسیون فوتبال دل به ریاست عزیز محمدی بسته و با آرای شهرستانها رایزنی (اینجا به معنی رای زنی، زدن رای) میکند.
اگر از بیرون به فرآیند انتخابات فدراسیون نگاه کنیم، برد عزیز محمدی دور از ذهن نیست؛ از این زاویه شاید بشود انتخابات فدراسیون را، بر خلاف نظر وزیر ورزش، نه با دوره دهم که با نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، سال 84، مقایسه کرد؛ جایی که محمود احمدینژاد در حضور نامزدهای چهره، قاعده کلاسیک بازی را برهم زد و رئیس جمهور شد.
ظرفیت فوتبال این اجازه را به تک تک آرا داده تا سرنوشتساز باشند، برای همین هیچ راییی سبکتر از دیگری نیست و این لابی را سختتر از هر نوع انتخابات دیگری میکند. و فوتبال ایران که بارها برای روسایی که با این پدیده غریبه بودند اما سرنوشتش را به دست گرفتند هزینه کرده و هربار این قصه را بی هیچ درسی برای آینده از نو خوانده است.
محسن صفایی فراهانی یکی از پرهزینهترین این نامها برای فوتبال ایران بود. از ناآشنایی تا تسلط مهندس صفایی در ساز و کار فوتبال، فاصله از برکناری ایویچ فقید تا بستن قرارداد با بلازویچ، سرمربی تیم سوم جامجهانی98، است. فاصلهیی چهار ساله که دقیقاً وقتی راهش از فوتبال سوا شد که برای فوتبال ایران کارآمدترین شخص تا همین امروز بود.
امروز هم علی کفاشیان در مقیاسی کوچکتر چیزی شبیه به وضعیت آن روز فراهانی در سال جداییاش است. فوتبال ایران برای کفاشیان و فدراسیون پرگافش کم هزینه نکرد تا رییس فدراسیونش «نه گفتن» را بیاموزد و ابعاد این مسوولیت را تشخیص دهد.
از اسفند 86 تا اسفند 90، از دایی فرمایشی یا قطبی آزمایشی تا کارلوس کیروش، و از وامدار سازمان تربیتبدنی بودن تا از وزارت ورزش مستقل شدن، بردار صعودی این بهای سنگینی است که فوتبال برای کفاشیان داد و حالا او با هر متری شاید گزینه مطمئنتری است.
مرزبندی فوتبال با سیاست به کنار، حالا دغدغه اهل فوتبال بقا یا انقراض جریان جاری است. از بین سه نامزد حاضر، کفاشیان و عزیز محمدی صرفا بواسطه «تداوم» و حفظ روند حاکم در مدیریت فدراسیون به قریب «ارجح» اند، حتی اگر گزینه دولت از بین این دو و قریب نامزد مستقل بود.
پینوشت؛ تبریک به «اصغر فرهادی»، تیمش، دوستداران فیلمش و سینمای ایران
سهشنبه 9 اسفند 90
یکشنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۹۰
یادداشت
هشدار به کیروش
رامتین جباری
مزدک میرزایی جوری بازی تدارکاتی «ایران-اردن» را گزارش میکند که اگر از دنیای فوتبال بیخبر باشی و فرق فینال جامجهانی با گلکوچک سیزدهبدر را ندانی تصور میکنی بازی «ایران-اردن» بازی مرگ و زندگی است.
ایران یکی از دو گل را جبران کرده و بازی ادامه دارد، دوربین تلویزیونی چهره «کارلوس کیروش» را نشان میدهد؛ «مطمئناً کیروش به فکر نباختن به اردن است تا همچنان با تیم ایران بدون شکست باقی بماند.» این جمله را مزدک برای شرح این تصویر میگوید و این همه ی برداشت ما از فوتبال حرفهیی و یک مربی حرفهیی است.
ما، و مزدک به نمایندگی از ما، فکر میکنیم مربی موفق کسی است که فقط نمیبازد! آن کسی موفق است که حتی بازیهای تدارکاتی را هم میبرد و کارنامهاش بی شکست است. تقصیر ما هم نیست، یعنی هست، وقتی قلعهنویی هنوز هم به شیوه حذف تیمملی در جامملتهای 2007 غره است که حذف در ضربات پنالتی باخت به حساب نمیآید! و تیم من بدون شکست ماند، این درک ما از فوتبال است که غلط است.
جامجهانی 2010، همان جامی که حسرتش به دل ایران ماند و بخت حضور در آفریقا را به پای شهریار و کف دستهای امپراطور هدر داد؛ در همین جامجهانی، اسپانیا، قهرمان یورو 2008، در اولین دیدارش مقابل سوئیس، یک بر صفر باخت! باخت، ولی تنها تیمی بود که دستش به جام رسید و قهرمان شد.
امروز از هرکس بپرسی اسپانیا؟ میگوید «قهرمان جهان» و کمتر کسی حتی سوئیس را در فهرست تیمهای شرکت کننده این جام هم به یاد میآورد! چه رسد به غلبهاش بر اسپانیا! بله مزدک عزیز! در کارنامه دلبوسکه شکست هست، اما قهرمانی جهان هم هست و این قهرمانی ثمره فدا کردن «کارنامه شخصی» پای موفقیتهای «حقیقی» است.
بازی تدارکاتی، بازی «برد و باخت» نیست! تدارکات معانی دیگری هم دارد که درکش جدای دانش، بی غرضی هم میخواهد و این «غرضورزی» صدمه بیشتری میزند از حتی ناآگاهی!
تیم کیروش در خلال اردوی تدارکاتی دوبی، بدون خسرو حیدری، نکونام، تیموریان، مجتبی جباری، و بسیاری دیگر به مصاف اردنی میرود که به واسطه سهم کوچکش از فوتبال برابر تیمی مثل «ایران» با هر بهانهیی پر از انگیزه است، مثل خود ما وقتی برابر روسیه یا برزیل قرار میگیریم. الان وقت خوبی است تا از آن گروه به اصطلاح کارشناس و فوتبالفهم و فوتبالدوست بپرسیم آیا هدف و انگیزه روسیه و برزیل با ما برابر بود؟ غلبه ایران بر روسیه در آن بازی دوستانه چه چیزی عاید فوتبال ما کرد که امروز برای نباختن در دیداری تدارکاتی پرحرارت میشویم؟ گزارش پر هیجان با القای سوءظن دو چیز متفاوت است! و مطمئناً کیروش به تنها چیزی که فکر نمیکرد، نمیکند و نخواهد کرد، «باختن» یا «نباختن» در یک دیدار تدارکاتی است.
این که در مسابقات غیر رسمی هم برنده باشیم خوب است اما خوبتر زمانی است فلسفه یک دیدار تدارکاتی را بفهمیم. کیروش این فلسفه را میفهمد. کارنامه او که از تیمملی پرتغال و رئالمادرید و منچستریونایتد میآید آنقدر وزن دارد که باختن با ایران برابر اردن سبکش نکند!
تا فکرهای ما به اندازه حجم فکر یکی مثل «کیروش» بزرگ نشود، فوتبال ایران در جا میزند. بدنه اصلی فوتبال ایران، همین رسانههای نوشتاری، همان آنتن پخش زنده و همه آنهایی که نبض جامعه و ضربان قلب جمعی را در دست دارند، اگر «بیغرض»! جو را بخاطر «باخت یا یک نتیجه دوستنداشتنی» در یک دیدار دوستانه سنگین میکنند، قطعاً ناآگاهند؛ ناآگاه از دانش روز فوتبال جهان و پروسه حداقل دو ساله تدارک یک تیم برای کسب سهمیه جامجهانی! و «غرضورزی» و «بیدانشی» در این برهه از زمان به یک اندازه بازدارنده «تیم ایران» است.
«کارلوس کیروش» سرمربی تیمملی فوتبال ایران است؛ چیزی شبیه به تحقق یک رویا. سرالکس فرگوسن که از 1986 مرد اول منیونایتد است، برای دو سه سال آینده هم با شیاطین سرخ ادامه خواهد داد ولی این آلکس بیجانشین برای فردای روزی که از منچستر میرود فقط دو نام را شایسته جانشینیاش میداند؛ «خوزه مورینیو» و سرمربی امروز تیمملی ما!
عادت همیشگی نیمکت ایران تا پیش از کیروش یا رزومهسازی بود یا جایی برای پر کردن اوقات فراغت دوران بازنشستگی. برانکو، قطبی و دیگرانی از این دست، از تیمملی ایران معتبر شدند و اگر امروز هدایت تیمهای باشگاهی متوسط در لیگ عربستان و ژاپن مایه مباهاتشان و نقطه اتکا ساپورترهای رسانهیی و بازاریابهایشان است به اعتبار نام ایران در کارنامهشان بود و کیروش که تیمملی را خلاف جهت به آب انداخت!
از امروز چیزی شبیه به دلشوره یا یکجور نگرانی کم کم متولد میشود و میترسی که مبادا اتفاقی، حادثهیی یا اقدامی سازمانیافته! همهچیز را خراب کند و اینکه آیا آرامش دریا حقیقت دارد یا نشانهیی برای طوفان است. باور اینکه این بدنه اصلی فوتبال ایران تا آخر راه، با کیروش (یا هر تفکر حرفهیی و سالم دیگری) همراهی کند سخت است. این «غرض»، این «ناآگاهی» کار را سخت و سختتر تا ناممکن میکند.
شنبه 6 اسفند 90
اشتراک در:
پستها (Atom)