مشق شادی به سبک جمعی
هی پسر! شاهکار بود
رامتین جباری
هدیه فوتبال بود، به همین سادگی. تماشا کردید؟ شادی مردم را میگویم. باورش برای «شما» شاید کمی سخت است اما خیلیها، حالا که تیم محبوبشان قهرمان شده با دل خوشتری پای سفره هفتسین مینشینند. خیلیهایی که سهمی از رخت و لباس نو بازار نوروزی ندارند، همانهایی که سبزیپلوماهی شب عید را فقط در سریالها میبینند، آنهایی که باورشان شده عید مال از ما بهترونه؛ گروهی از همینها، که همزیستی با فوتبال را بلدند، حالا برای عید بهانه دارند؛ این معجزه انحصاری فوتبال است!

تقابل غم شکست با شوق قهرمانی، اشک و خنده؛ همه آن زندگی که در دو نیمه یک زمین مسابقه جریان داشت، زندگی به سبک فوتبال بود. راستی میدانید؟ این حجمی بزرگی از زندگی، که پنجشنبه عصر در ورزشگاه حافظیه لمس شد، مقیاس کوچکی در اندازه یک مسابقه فینال داخلی بود! «شما» هر چند وقت یکبار به فکر اندازههای یک شادی ملی در گستره این مرز پرگهر [که در بزنگاههای کلیشهیی به ما یادآوریاش میکنید] هستید؟ یادتان هست مثلاً 8 آذر 76 کجا بودید؟ یا 31 خرداد سال بعدش؟ اسم الجزائر خاطرهیی را برایتان زنده میکند؟ یا بازیهای آسیایی پکن؟ بوسنیچ میدانید کیست، چیست یا کجاست؟ کیم جونسونگ بستنی چوبی است یا!؟ اینها برای ما اما، که به فوتبال «نگاه عشقی» داریم، کدهایی برای خاطرههای جمعی و شادیهای مشترکمان دارد.
ما فوتبال را لذتبخش و خاطرهساز میخواهیم. ما دوست داریم از فوتبال بگوییم، از خود فوتبال. از ستارهها بنویسیم، ما دوست داریم ستاره بسازیم؛ از سوپر واکنش مهدی رحمتی مقابل الریان قطر کیف کنیم و به دورترین خاطره از ناصر حجازی پل بزنیم. ما دوست داریم دنبال بهانه باشیم تا عکس تمام قدی را از عابدزاده چاپ کنیم و رسم گمشده حظ بردن را از ستارههای لم داده به سینه دیوار برای نسل نو دوباره پیدا کنیم. «نگاه عشقی» تعبیری است که «عابدزاده» نداشتنش را دلیل نابسامانی امروز فوتبال ما میداند؛ «نسل ما برای فوتبال جانش را میداد.» امروز ولی شما جور دیگری جان ما را برای این فوتبال میگیرد؛ به جای استرس برای زدن یک گل، یا جویدن ناخن به خاطر یک ضربه پنالتی، به جای فریاد از شادی گل، حظ بردن و زندگی با فوتبال، و نفس کشیدن، و تپش قلب به خاطر رفتن به جامجهانی، باید ضربان قلبمان روی موج نگرانی برای لابی و ائتلاف و مجمع و قانون و ماده و تعلیق، نوسان کند! درکش برای «شما» سخت است، با فوتبال زندگی نکرده باشی نمیفهمیش، با دو دوتا چهارتای شما بله! جور نیست!
نکته یک؛ دو روز به نوروز، هفتاد و هشت روز به بازی تیمملی برای آغاز مرحله چهارم مقدماتی جامجهانی 2014 برزیل، و صدوسیودو روز به افتتاحیه بازیهای المپیک2012 لندن، مانده؛ این شمارش معکوس یعنی سال 91، وقتی برای کشمکشهای خارج از زمین بازی ندارد! سال تازه، سال کنکور برای «شما»یی است که وعده جبران همه ناکامیها، شوقهای سرخورده و غرورهای شکستهشده را به آینده دادید. سال 91، همان آیندهیی است که در گذشته به آن حوالهمان کردید؛ گذشتهیی که ما را از جامجهانی2010 جا گذاشت، از همین المپیک2012 و از خیلی چیزهای دیگر!
نکته دو؛ کیروش روی فدراسیون کفاشیان حساب کرده؛ با او چه خوابهایی که میشود برای فوتبال ایران دید! برخلاف تصور آنهایی که سقف فوتبال ایران را فقط کسب مجوز برای جامجهانی میدانند، کیروش در چشماندازی مهندسی شده قابلیت تخریب این سقف کلنگی و بازکردن دریچهیی را به هوای تازه دارد. برزیل2014 شاید ایران شگفتی مسابقات باشد. شانسی که در فرانسه98 از خودمان دریغ کردیم!
نکته سه؛ اکنون نقش آن «شما» [یکی وزارت ورزش] حیاتی است! تا حمایتهای دولت، سازمان بازرسی و باقی را برای پذیرفتن یک کفاشیان نسبتاً غیرسفارشی متقاعد کند. موفیقت فدراسیون، تیمملی، و شادی مردم را موفقیت خودش بداند. حداقلها را از ما نگیرد و سر راه خوش خیالی ما برای تابستان2014 بحث شخصی نکند.
نکته عمومی-عقلی؛ از حسرتهای بعد از حادثه و وعدههای به آینده خستهایم؛ خواهشاً بپا کار دست فوتبالمون ندی!
نکته خصوصی-دلی؛ با این پیراهن نوستالژیک شماره یک، با دل ما چه کردی مهدی خانِ رحمتی!
مکمل نکته بالا؛ هی پسر! شاهکار بود.
متمم نکته بالا؛ درضمن اگر سال نو به قاعده همیشگی تحویل نشد مقصر شمایی آقای حجازی!
آرزوی نوروزی؛ تنِ سلامت، دلِ خوش، امنیت، آرامش و لمس همه خوبیها.
شنبه 27 اسفند 90
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر