جمعه، شهریور ۰۳، ۱۳۹۱

لندن 2012


از کرسی‌های بین‌المللی تا مدال المپیک

باد ما را «کجا» خواهد برد!؟

رامتین جباری

«علی مظاهری» را که در راند دوم بازنده کردند، اخمش وقتی که پرچم را پیشاپیش کاروان المپیک ایران می‌کشید معنی پیدا کرد. آن لحظه‌یی که داور در کمتر از یک دقیقه اخطار سوم را هم به بوکسور ایرانی داد، بسیاری از تماشاچی‌های تلویزیونی که خیلی هم از بوکس و قوانینش سر درنمی‌آوردند به سبک فیلم‌های راکی بالبوآ آرزو کردند علی در جواب این ناداوری، داور را با یک هوک سنگین چپ از رینگ بیاندازد بیرون! و تمام.
رینگ المپیک قرن بیست و یکم اما با سکانس‌های پرخاطره سینمای وینتِیج متفاوت است؛ همین که «علی مظاهری» بدون اجازه [نا]داور مسابقه، صحنه را ترک کرد صدای بهرام افشارزاده را درآورده که؛ «اگر مظاهری با داور دست می‌داد امکان اعتراض به تصمیم داور می‌بود!» که حقیقت ندارد. این «اگر» بخش جدایی‌ناپذیر دامنه لغات مدیران ورزشی ایران است. همیشه همه آمال و آرزوهای ما در آوردگاه‌هایی در مقیاس «المپیک» وابسته است به بازه ناتمامی از «اگر»ها که جای افتخار را با سرخوردگی در قلب و روح ورزشکا‌ران و مردم عوض می‌کند. قهرمانان ملی ما در میدانی با اهمیت «المپیک» بدون مربی و سرپرست رها می‌شوند؛ «زهرا دهقان» مثل رابین‌هود جز جسارت شخصی‌اش و تیر و کمانش همراه دیگری ندارد، و باز پای «اگر»ها است که جلو می‌آید!
جمعه گذشته که انتخابات هیات‌رئیسه فیلا (فدراسیون جهانی کشتی) برگزار شد، امیررضا خادم در حالی از راهیابی به جمع شش نفره هیات‌رئیسه بازماند که نماینده قطر، از کشوری که در جهان کشتی صاحب هیچ جایگاهی نیست، یکی از شش صندلی را در کنار آمریکا، صربستان، کره‌جنوبی، روسیه و قزاقستان تصاحب کرد! و این یعنی ما در هیچ یک از بازی‌های قدرت ورزش جهان و حتی آسیا، حضور و وجود نداریم. ایران یکی دو کرسی بین‌المللی را هم که باقی مانده بود به ازای کشمکش‌های داخلی که بین مدیران ورزشی در جریان است از دست داد تا ایمان بیاوریم مدیران ارشد ما همچنان «یک جایگاه بین‌المللی» را، نه «یک قدرت ملی» که به «یک دستاورد شخصی» تعبیر می‌کنند و به همین دلیل آن را تاب نمی‌آورند و چشم دیدنش را ندارند؛ و نتیجه این‌که حق ورزشکار ایرانی زیر نور پروژکتورهای پرقدرت به کشور دسته چندمی کوبا می‌رسد؛ چراکه شاید «دو» برد بوکسورهای ما نباید به «سه» می‌رسید! و ما که کاری از دست‌مان برنیامد.
قزاقستان، کره‌شمالی و کره‌جنوبی در بین ده کشور جدول مدال‌های «لندن 2012» ایستاده‌اند و ایران مثل همیشه‌ی تاریخ منتظر کشتی، وزنه‌برداری و البته تکواندوی این چند دوره اخیر است تا به لطف ژنتیک و استعداد ایرانی سهمی کم‌شمار از مدال‌های بی‌شمار المپیک داشته باشد؛ مایکل فلپس، اعجوبه تاریخ ورزش جهان، یک‌تنه چند برابر همه افتخارات ما در المپیک، مدال دارد و ما همچنان درگیر عزل آن رئیس فدراسیون و نصب یک تازه وارد دیگر و رایزنی برای آرای مجمع آن یکی فدراسیون ورزشی هستیم!
کیانوش رستمی مدال اول را برای ایران 2012 گرفت، امیدهای ما تازه از این برنز دوست‌داشتنی شروع می‌شود و این عشق به مام میهن مثل داروی فراموشی چنان شور و شوقی به ما می‌دهد تا همه سوءمدیریت‌ها را فراموش کنیم؛ «افشارزاده نامه‌ اعتراض‌آمیزی به مسئولان برگزاری مسابقات ارائه کرده اما هیچ فایده‌یی ندارد. قسمت من بود که با اشتباه داور تمام زحماتم بر باد برود.» این‌ها را پرچم‌دار کاروان ایران می‌گوید که زحمت‌هایش بر باد رفت و حالا شاید شخص دیگری پیدا شود و در حمایت از ورزش ایران، نامه‌یی خطاب به باد بنویسد! «هیچ فایده‌یی ندارد.»

یک‌شنبه 15 مرداد 91
 

کوچه مردها


کدام‌یک بی‌معرفت‌ترند؛ امیر یا هواداران استقلال!؟

کوچه مردها

رامتین جباری

روی خط برنامه ورزش و مردم که آمد معلوم شد حرف‌های پس از باختِ به سایپا، حرف دلش نبوده! و اینکه می‌گفت «هواداران آزادند» دوام نیاورد. بهرام شفیع از سفره همیشه باز امیر برای حمید سجادی تعریف می‌کرد که در همین چند روزی که از ماه رمضان گذشته، باعث شده چندین کیلو چاق‌تر شود و امیر از هواداران استقلال گفت که بی‌معرفت شده‌اند. دلیل امیر برای معرفت نداشته‌ی هواداران ، تشویق فرهاد مجیدی است و اینکه آنها زمان را از او می‌گیرند. امیر به عادت همیشگی‌اش از روزهای دسته سومی استقلال گفت و به رتبه‌های نهم و سیزدهم استقلال در گذشته رجوع کرد. از هفده، هجده جامی گفت که آورده، «ممنون‌دار» [از ترکیب‌واژه‌های منحصر به امیر] اعضای تیمش شد که هنوز یک ریال هم دریافتی نداشته‌اند و همه این‌ها را شاهد آورد که ثابت کند هوادارانی که چهارشنبه شب گذشته فرهاد را صدا کردند معرفت ندارند.
به جز آن عده از طرفداران پرسپولیس که اهل کری‌خوانی برای دوستان استقلالی‌شان هستند، شاید امیر تنها کسی است که بی‌بهانه و با بهانه به دسته سوم و رده‌های نهم و سیزدهم استقلال اشاره می‌کند و هرگز توضیح نمی‌دهد که چرا و چه شد که سال 1371، استقلال که تیم پنجم لیگ بود، از دسته اول به دسته سوم فرستاده شد!؟ امیر چه به عنوان بازیکنِ آن سال‌های استقلال، چه به عنوان پیشکسوت این تیم و چه با همین ادعایی که برای تاریخ استقلال دارد، هیچ‌وقت از چرایی آن اتفاق نمی‌گوید و فقط مثل یک طرفدار تیم رقیب، پوسته ظاهری این حادثه تاریخی را به نفع خودش مصادره می‌کند!
امیر وقتی از رتبه نهم یا سیزدهمی استقلال می‌گوید، جوری می‌گوید که انگار از هیچ‌چیز، به جز رده‌بندی جدول، خبر ندارد! او قطعاً فراموش نکرده که با کخ آلمانی چگونه تا کرد و چطور در شرایطی که دستیار او بود، قبل از شروع مسابقات کنار کشید! امیر از اتفاق‌های پشت پرده آن روزها نمی‌گوید؛ از ابراهیم طالبی، از تماس‌های وقت و بی‌وقت با بعضی از بازیکن‌ها، از پروسه ابداع شعار «مربی آلمانی نمی‌خوایم، نمی‌خوایم» و از چگونگی رفتن کخ! امیر حتی از اینکه بعد از کخ، چطور سرمربی فصل بعد این تیم شد هم هیچ‌چیز نمی‌گوید! از اینکه حکم سرمربی به نام پورحیدری بود و امیر و زرینچه دستیارهای اجباری پورحیدری بودند! و اینکه شبانه و چند ساعت مانده به اعلام نام سرمربی تازه، در میان بهت و حیرت پورحیدری و جواد، امیر به عنوان سرمربی استقلال معرفی شد!
گروهی از هواداران استقلال روی صفحه‌شان در وب برای امیر می‌نویسند؛ «بله جناب اردشیر قلعه نویی! ما بی معرفتیم. اگر نبودیم به امثال حجازی، پورحیدری، مرفاوی، مظلومی و دیگرانی که روی سکو لیدر نداشتند، شش ماه و یک سال و دو سال وقت نمی‌دادیم! ولی برای اولین جام شما سه سال وقت بدهیم!» آنها ادامه می‌دهند؛ «اگر بی معرفت نبودیم نمی‌نشستیم تا شما حجازی را به دادگاه بکشانی و ما فقط نظاره کنیم! اگر بی معرفت نبودیم نمی‌ایستادیم تا لیدرها به اسطوره‌های باشگاه توهین کنند، علیه‌شان شعار بدهند و ما خود را به نشنیدن بزنیم. اگر بی معرفت نبودیم به شما اجازه نمی‌دادیم سامره، نوازی، علی‌رضا اکبرپور، منصوریان، مجیدی، بختیاری‌زاده و خیلی از بازیکنان محبوب استقلال را فراری بدهی و ما فقط شاهدِ بی تفاوت باشیم. اگر بی معرفت نبودیم آن روز که داربی را باختیم و گفتی خدا جای حق نشسته! آن روز که بازیکن‌های استقلال را به سپاهان بردی! آن روز...» و در آخر، که می‌گویند؛ «بله ما بی معرفت بودیم، ولی دیگر نمی خواهیم بی معرفت بمانیم.»
حالا امیر و هواداران استقلال بازی را برده‌اند به کوچه مردها؛ معرفت‌ها را محک می‌زنند، و برای همین خاطره‌های مشترک را مرور می‌کنند تا عیار طرف مقابل تعیین شود. کوچه خاکی و دیوار آجر بهمنی و خانه‌های کاه‌گلی، سقاخانه و شمع‌های روشن و دخیل‌های بسته‌شده، صدای غزلی که از دور می‌آید و چراغ‌هایی که سوءسوء می‌کند؛ این‌ها برای ترسیم کوچه‌یی که مردهایش معرفت دارند کافی نیست؛ کوچه مردها، مردهایی با حافظه دقیق تاریخی می‌خواهد، معرفت پیش‌کش.
سه‌شنبه 10 مرداد 91

شنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۱

معادله


معادله‌یی که از امیر بزرگ‌تر است

رامتین جباری

مزدک گفت هر وقت امیر با استقلال هفته اول لیگ را برده، قهرمان شده و ادامه داد که امیر همیشه هفته‌های دوم را برنده نبوده! استقلال به تبعیت از این قانون نانوشته امیر، هفته دوم لیگ دوازدهم را به سایپا باخت.  گل اول را که رحمتی خورد استادیوم یک‌صدا به یاد «فرهاد مجیدی» افتاد. امیر روی نیمکت نبود تا دوربین‌ها چهره‌اش را بعد از خوردن دو گل و شنیدن اسم «فرهاد» نشان دهند، اما درک حس‌اش در آن لحظه کار سختی نیست.
بعد از بازی گفت که تماشاگران آزادند هر کسی را دوست دارند تشویق کنند و مردم «مجیدی» را دوست دارند و استقلال فوتبال را خوب بازی نمی‌کند. روزنامه‌ها و سایت‌های خبری به کمک شبکه‌های اجتماعی «فرهاد» را برای استقلال، جایگزین «دایی» و فصل پیش پرسپولیس کردند. حالا از هر دقیقه‌یی که هواداران استقلال حس خوبی نداشته باشند، با تشویق فرهاد احساس‌شان را به دیگران منتقل می‌کنند.
اشتباه امیر کجا بود؟ اشتباه او دقیقاً جایی بود که خودش نبود. او برای این فصل ژست «آشتی ملی» [ملی در مقیاس باشگاه استقلال] گرفت اما از ظرفیت‌های خودش غافل شد. شعار می‌داد که می‌خواهد «سرمایه‌سوزی» نکند، که برای «تسویه حساب‌های شخصی» به استقلال نیامده و ماندن رحمتی یا جباری را نشانه این «تغییر» می‌دانست. اما سناریویی که برای فرهاد نوشت یک «گاف» بزرگ داشت؛ وقتی که حتی بی‌سلیقه‌ترین عضو فوتبال ایران هم فرهاد را با پیراهن استقلال و بدون بازوبند کاپیتانی تصور نمی‌کند، امیر برای دور نگه‌داشتن 7 آبی از استقلال پشت «بازوبند» سنگر گرفت و هواداران را مقابلش دید. امیر محبوبیت سال‌های قبل را روی سکوها ندارد. لیدرهای هم‌پیمان هم مثل سابق مقتدر نیستند تا تماشاگران را در در همه دقایق بازی کنترل کنند. استقلال هم که پر ستاره‌تر از هر زمان دیگری است و این همه، کار امیر سخت کرده؛ امیری که قلق لیگ ایران را فوت آب است و استاد بازی‌های بیرون از زمین فوتبال است.
اینکه آداب طرفداری یک تیم فوتبال در فوتبال ما غلط است، شکی نیست اما همین «آداب غلط» بخشی از همین فوتبالی است که امروز عقب‌نشینی امیر را به حساب مدارا با همین آداب نادرست می‌گذارد. نکنونام بازوبند استقلال را نبست تا اعلام کند اسمش زیر اسم امیر نیست. رحمتی بازوبند را بست تا ثابت شود استقلال قانون خودش را دارد که حتی امیر هم قادر نیست برایش تبصره و متمم بنویسد و فرهاد مجیدی تشویق می‌شود تا امیر تجربه کند که هوادار برای انتخاب‌هایش از کسی اجازه نمی‌گیرد.
این استقلال هم می‌تواند مثل استقلال لیگ هشتم یا سپاهان لیگ نهم و دهم «قهرمان» شود. امیر دل به این بسته که معمولاً تیم‌هایش خوب شروع نمی‌کنند اما استقلال 91 با همه استقلال‌های تمام سال‌های امیر متفاوت است. چراکه امروز او، به جبر شرایط، باید از همان مسیری «لیگ 12» را طی کند که خودش به دقت برای دیگران ترسیم می‌کرد. گاهی فقط با یک اشتباه خیلی کوچک، نتیجه یک معادله خیلی بزرگ غلط می‌شود. امیر اشتباه اول را قبل از شروع لیگ مرتکب شد.
شنبه 7 مرداد 91

کپی‌رایت


وقتی کپی‌رایت آبروی فدراسیون را حراج می‌کند

گل به خودی کفاشیان به لیگ‌برتر

رامتین جباری

فدراسیون فوتبال حس می‌کند مستقل است. حسی که گاهی با توّهم خودمختاری عوضی گرفته می‌شود. شرکت لوح مهر صبا به عنوان مشاور و حافظ منافع فدراسیون با صداوسیما پای میز مذاکره می‌نشیند و بی خبر از فرمول‌های محاسبه حق پخش به سبک ایرانی، رقم‌هایی را می‌پراند که برای سیمای ملی خنده‌دار است. فدراسیون ژست قاطعانه می‌گیرد، مثل آنهایی که با اطمینان و با پیش‌بینی انواع عواقب، از موضع‌شان کوتاه نمی‌آیند. آقایان فدراسیونی با همکاری شرکت مشاور اما نه شبیه آدم‌های با اعتماد به نفس هستند، نه آنهایی که از عاقبت کارشان باخبر اند. بیشتر مثل کسانی بودند که تیری در تاریکی محض انداخته‌اند.
اگر اختلاف نظر 135 میلیاردی بین فدراسیون و تلویزیون دروغ نباشد می‌توان گفت مدیران فوتبال ما فاقد توانایی برآورد قیمت و ارزشیابی لیگ ایران هستند، به ویژه اینکه طبق قوانین رسمی کشور امتیاز پخش تصویر انحصاراً در اختیار صداوسیمای جمهوری اسلامی است و معنی آن این است که فقط و فقط یک مشتری برای این کالای تولیدی موجود است که حق ناز را برای خریدار محفوظ نگه می‌دارد.
اینکه لیگ‌برتر چارچوب استانداردی برای فروش کپی‌رایت مسابقات داشته باشد از ابتدایی‌ترین حقوق فوتبال است اما در شرایطی که هم فوتبال و هم تلویزیون در ایران دو پدیده تماماً دولتی و وابسته به خزانه کشور اند، ادای «خصوصی بازی» بین فوتبال و تلویزیون سرانجامی جز تضیف پدیده ضعیف‌تر ندارد؛ چهارشنبه 28 تیر سایت رسمی فدراسیون فوتبال به سفارش شرکت مشاور اعلام می‌کند: «تا اطلاع ثانوی ورود دوربین‌های صداوسیما به ورزشگاه‌های محل برگزاری رقابت‌های لیگ برتر ممنوع است.»
حق با کیست؟ سوالی که در هیاهوی تقابل فوتبال و تلویزیون ایران بی معنی می‌شود. حق را اینجا حکم و نامه و اطلاعیه تعیین می‌کند؛ فردای اطلاعیه فدراسیون، وزارت ورزش دو ساعت و پانزده دقیقه مانده به آغاز هفته نخست لیگ کار را یکسره می‌کند؛ «مدیرکل حراست وزارت ورزش ‌و جوانان با ارسال نامه‌یی به فدراسیون فوتبال، بر لزوم پخش تلویزیونی مسابقات لیگ برتر فوتبال تاکید کرد.» ورود حراست وزارتخانه به مسائله پخش تلویزیونی فوتبال پیامد این گفته مدیران ارشد رسانه ملی بود؛ «فدراسیون کوتاه نیاید، اقدام می‌کنیم.»
صداوسیما اقدام کرد، وزارت ورزش تحکم کرد و فدراسیون هم پایان عمر چند ساعته «تا اطلاع ثانوی!» را اعلام کرد. شبکه 3 اذان و نیایش شامگاهی را روی آنتن داشت که عادل فردوسی‌پور روی فرستنده جام‌جم 2 از پخش رسمی لیگ دوازدهم خبر داد. وقتی صنعت نفت آبادان بازی را شروع می‌کرد، از تابلوهای تبلیغاتی دور زمین معلوم شد تلویزیون از پخش بازی کاملاً مطمئن بوده! در این بین یک‌بار دیگر سوء‌مدیریت فدراسیون فوتبال، چندگانگی در تصمیم‌سازی مدیران فدراسیون‌نشین، عدم ثبات، مواضع غلط، استراتژی‌های اشتباه و خوش خیالی شخص کفاشیان به اثبات رسید.
این تصور که کپی‌رایت یک پروژه چند روزه است که با پادرمیانی یک شرکت نه چندان نام‌آشنا محقق می‌شود همانقدر غیرحرفه‌یی بود که گرفتن امتیاز پخش بازی‌ها از میان‌بر حراست وزارتخانه! فوتبال و تلویزیون ما، هر دو در بی‌نظمی مطلق برای رعایت قواعد یک بازی سیستماتیک، «حق پخش لیگ‌برتر» را از قواره انداختند تا بیش از گذشته باور کنیم بعضی اداها به ما نمی‌آید.
این آخرین اطلاعیه فدراسیون بود؛ «با عنایت به دستور مقام محترم وزارت ورزش و جوانان مبنی بر اینکه ترتیبی اتخاذ گردد تا به پاس احترام به علاقمندان فوتبال و بینندگان محترم و فراهم آوردن موجبات تعامل و هماهنگی‌های بیشتر با هدف حل موضوع مقرر گردید کلیه بازی‌های هفته اول مسابقات طبق برنامه در تاریخ‌های 29 و 30 تیرماه برگزار و پخش تلویزیونی آن انجام شود و چنانچه به دلایلی توافق مورد نظر صورت نگیرد دستورالعمل فوق از هفته دوم لیگ به مورد اجرا گذاشته شود.»
اجرای دستورالعمل مورد اشاره در اطلاعیه فدراسیون از هفته دوم همانقدر شوخی است که اگر اصراری برای اجرایش باشد، آن وقت حکم‌های هفتگی وزارتخانه برای پخش بازی‌ها شوخی‌تر می‌شود! و از همه این‌ها مضحک‌تر البته تئوری انتشار بازی‌های لیگ با فرمت دی‌وی‌دی بود که خنده و گریه را توامان به اتاق فکر فدراسیون فوتبال سنجاق کرد!
فوتبالی که از برگزاری جام‌حذفی عاجز است، از اجرای احکامش عاجز است، از بستن قراردادی محکم با همکاران کی‌روش عاجز است، از تامین منابع مالی عاجز است، از درک تفاوت پخش زنده و دی‌وی‌دی فوتبال عاجز است و عاجز است از نگه‌داشتن لیوانی که حالا به شدت در دست‌های کفاشیان سنگینی می‌کند. بی‌خیال مارادونا، مردان فدراسیون را بگیرید. آنها دائماً خودشان را دریبل می‌کنند و گل به خودی‌های غیرقابل جبرانی می‌زنند.
شنبه 31 تیر 91