بازگشت سلطان به صفر مطلق
چوب حراج چندباره بر اسم پروین
رامتین جباری
هیچکس انتظار نداشت پروین پشت میزکنفرانس بنشیند و با جملههای اطو کشیده، با وزیر و وکیل و سردار درباره پرسپولیس بحث و تبادل نظر کند. حکم حضور در هیاتمدیره در قواره علی پروین نبود و بیشتر ژستی بود برای توجیه حضور دیگر اعضا که جز پنجعلی ربطی به ورزش و فوتبال ندارند؛ این را بهتر از هرکس دیگری، پروین میداند و برای همین از روز اول، در تمرینهای پرسپولیس حاضر شد و گفت: «ما ازون مدیرها نیستیم که کاری به تیم نداشته باشیم. ما خودمون تمرینها رو هستیم.»
پرسپولیس که 4 بر دو به فجرسپاسی در ورزشگاه آزادی باخت، پروین با چشمهای سرخ و صدایی که میلرزید گفت: «خداحافظ فوتبال، فوتبال خداحافظ» و این خداحافظی هرگز اجازه نمود نیافت و او از هر راهی که رفت به فوتبال ختم میشد. آذربایجان، سرخپوشان دلوارافزار، قرمزپوشان آریا، استیلآذین و یکی دو تیم دیگر، تا بازگشتهای چندباره به پرسپولیس با عناوین مختلف، همه راههای ممکن برای بازگشت به دههی پرافتخار شصت بود که بنبست بود! و حالا باز از نقطه صفری آغاز میکند که انتهایش مسدود است!
وقتی اکبرغمخوار همه همیتاش را گذاشت تا پروین را از پرسپولیس دور کند یا زمانی که حسن انصاریفرد میگفت: «او حتی اگر [کنترل ورود و خروج درب باشگاه را داشته] باشد، باز در کار همه دخالت خواهد کرد و تنها راه عدم دخالت پروین، عدم حضور اوست.» و همه روزهای حضور زوبل و اشمیت و فاصلههای دور و نزدیکش با نیمکت پرسپولیس، هیچکدام خصوصیات ویژه پروین را عوض نکرد.
او چه مدیر راهبری باشد، چه مدیرفنی، چه عضو هیاتمدیره باشد یا مشاور مدیرعامل، روی نیمکت باشد یا در جایگاه ویژه؛ عاشق تشر زدن به بازیکنهاست و عشق ارنج کردن دارد. او نه به حکمهایی که میگیرد کار دارد، نه به شرح وظایفی که تعریف میشود. پروین هنوز هم ترجیح میدهد تیم را از تپههای داوودیه بالا و پایین ببرد، در ورزشگاه اکباتان تمرین آقا وسط دهد، گوش یکیدوتا از گردن کلفتهای تیم را بپیچاند و برای نتیجهگیری به شیوه کلامی منحصر به خودش و برخی از پیروانش مثل قلعهنویی، اجداد بعضی را پیش چشمهایشان به رژه وادارد و در ادامه یا بازی را ببرد که بگوید: «هر تیمی جلو ما فوتبال بازی کنه میبریمش. هرچی به بچهها گفتیم خوب گوش دادن.» و اگر ببازد گوش و روح بازیکنها را تیره و تار کند.
پروین چشماندازی رو به سوی آینده ندارد و این آرزوی محال «پروین» است برای بازگشت پرسپولیس به دو دههی گذشته! پس از انقلاب که بسیاری از بزرگان تیم هریک به سویی رفتند تا زندگی شخصی خود را سر و سامان دهند، و باشگاهی که مصادره بود و روزهایی که هیچ پدیدهیی قرار نداشت، فوتبال هم! این کاراکتر ویژه و کاریزمای شخص «پروین» بود که پرسپولیس را در صندوق عقب پیکان و پشت وانتبار زنده نگه داشت.
پروین از پرسپولیس جداشدنی نیست. قرمزترین نوستالژی فوتبال ایران با اسم او ثبت شده و رکن انکارناپذیر ادامه حیات این باشگاه پس از سالهای انقلاب است. امروز اما، پروین چشم تیلهیی 65 ساله، اگر هنوز گوش به ترانه سالهای دوری دارد که آوازهخوان هوادارش میخواند: «پروین پا طلایی، یه عمره که دویده.. پروین راه رو به دشمن، تو هر میدونی بسته.. مردم توی میدانها، میگن با هم یک صدا: پروین پاطلایی، هنوز امید مایی..» باید بداند، دیگر هواداران اولاً یکصدا نیستند، دوماً جنس سنگ محکشان برای تعیین عیار «پای طلا» با دیروز متفاوت است و در آخر، سالهاست که امیدشان به او نیست!
پروین برای تیمی که بدترین روزهای تاریخش را تجربه میکند، حرف تازهیی هرگز ندارد و با هوادارانی روبرو است که از جنس ماخوذ به حیای دیروز نیستند، هوادارانی که رکند، کار چندانی با حافظه تاریخی ندارند، گاهی عشق را با نان لیدری به آسانی معامله میکنند و با یک مساوی یا باخت، نامهای آلترناتیور را فریاد میکشند.
پروین با نسلی از بازیکنان حاضرجواب طرف است که حتی نمیشود ابروی بالای چشمها را یادآوری کرد، نسلی که با پنجعلی، درخشان، محمدخانی، مایلیکهن، کارگر و عربشاهی فرق دارد و حرمت بزرگتر را به شیوه خودش نگه میدارد که حتی با دوره رهبریفرد و انصاریان هم متفاوت است!
برای این پرسپولیسی که سوءمدیریت حبیب کاشانی به این روزش انداخت، نام «پروین» راهگشا نیست و این چوب حراج چندبارهیی است که پروین بر نام پروین میکوبد.
چهارشنبه 27 مهر 90
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر