جمعه، شهریور ۰۳، ۱۳۹۱

داربی 75


داربی 75؛ یک بازی با دو سرنوشت

بیمه عمر امیر یا بلیط بخت مانوئل

رامتین جباری

حرف آخر را اول می‌زنم؛ «امیر» محکوم به شکست «پرسپولیس» است و «ژوزه» چاره‌یی جز بردن «استقلال» ندارد. پنج هفته از لیگ دوازدهم گذشته، نه آبی از استقلالِ امیر گرم شده، نه مانوئل حالی برای بازسازی پرسپولیس از خود نشان داده! حالا هفته ششم وقتی است که از صدقه سر تاریخ پشت سر و مردم روبرو؛ به اسم «داربی»، مصاف «استقلال - پرسپولیس» کماکان حساسیت برانگیز است.
آبی‌پوشان از پله نهم مقابل سرخ‌پوشان در رده شانزدهم؛ این رقم‌ها به اسم دو قطب فوتبال ایران نمی‌آیند، اگر! اگر سوابق تاریخی آن‌ها را هنوز در ذهن داشته باشیم. پرسپولیس از فصل قبل هم بهم‌ریخته‌تر نشان داده و داستان استقلال که با رقیب دیرینه متفاوت است. این تیم در شرایطی به امیر واگذار شد که همیشه تا دم قهرمانی لیگ می‌آمد و قهرمان نمی‌شد. جام حذفی را برد و با «پرویز مظلومی» قاتل درجه یک داربی‌ها بود و این شرایط امیر را دقیقاً عکس ماموریت مانوئل کرده؛ او تیمی را تحویل گرفت که کهکشانش با ستاره‌های تازه تکمیل‌تر از لیگ 11 شد و فقط باید کمی اوضاع را بهتر می‌کرد تا از روز اول مدعی شماره یک شود که نشد!
هنوز معلوم نشده که استقلال در اردوی ترکیه چه کرده!؟ بدنسازی یا تمرین تاکتیکی یا هردو و یا هیچ‌کدام! دست‌کم تا هفته پنجم که گزینه آخر درست‌تر است. پیش‌بازی داربی مقابل ملوان معلوم کرد این تیم جز دو سه شوت پشت باکس جریمه و چند سانتر مستقیم به امید گل‌های تصادفی برنامه دیگری ندارد. فرامین تاکتیکی امیر هم از چند توصیه ایمنی در حدی که «جواد مواظب باش داره میاد!»، «آرش چی کار می‌کنی؟»، «حمودی چی کار کردی؟» و نهایتاً  «آقای داور!» و «برو جلو» جلوتر نرفت.
فاصله پرسپولیس هم در رشت از استقلال خیلی بیشتر نبود؛ بازی مستقیم، سانتر از جناحین و نهایتاً یکی دو حرکت اورلپ آماتور همه برنامه ستاره‌های میلیاردی پرسپولیس بود که قدیمی‌های اهل فوتبال را بیشتر یاد باشگاه کاسموس آمریکا و قراردادهای آنچنانی‌اش با پله و بکن‌بائر می‌اندازد! برای دوران بازنشستگی. پرسپولیس ستاره‌ها را با پورشه و فراری جذب کرد، عکس‌های دونفره داغ و روجلدی را قاب کرد، دست آخر هم پیرمرد دیگری را روی نیمکت نشاند تا با سه باخت و یک مساوی و یک برد، با 4 امتیاز با جدیت بیشتری روی اعصاب هوادارانش رژه برود و پایین‌تر گل‌گهر مستعد سقوط باشد.
حالا در کم‌تماشاگرترین لیگ سال‌های اخیر که حتی بازی‌های در شب هم کمکی به جذب تماشاچی‌ها نکرد و در اوضاع و احوالی که حتی طرفداران دوآتشه استقلال و پرسپولیس هم حوصله کری خوانی ندارند، فردا داربی 75 روی صحنه می‌رود؛ مساوی فقط حال همه را بدتر می‌کند. باخت پرسپولیس بدون شک سرآغاز سلسله تغییراتی می‌شود که از نیمکت شروع و بعید نیست تا ستاد رویانیان هم پیش‌روی کند! شکست استقلال هم امیر را آچمز خواهد کرد. سایه پرویز سوبله‌چوبله روی دیوار می‌افتد. دل هواداران برای فرهاد تنگ‌تر می‌شود و شاید کنترل‌چی‌ها را روی سکوها خلع سلاح کند!
راز و رمز «داربی» را باید از یکی مثل «مظلومی» یا «ایمون زائد» پرسید؛ عامه مردم می‌گویند «راه صد ساله رو یه شبه رفتن»، فوتبال هم کم و بیش همین را می‌گوید «راه صد ساله رو 90 دِیقه‌یی رفتن»! و مساوی که این «سحر» را یک‌جا خنثی می‌کند. امیر خوب می‌داند داربی یعنی چه؟ او خودش را متخصص بازی در برابر پرسپولیس می‌داند، با سپاهان و تراکتور شکست‌های سخت و پرگلی را به پرسپولیس تحمیل کرده و تجربه پیروزی در داربی را هم دارد، برای همین به بازیکن‌های استقلال هشدار می‌دهد؛ «برابر پرسپولیس شانسی برای هدر دادن فرصت‌ها ندارید. داربی جایی است که باید جواب‌گوی مردم باشیم.» امیر می‌خواهد از «داربی 75» خودش را «بیمه عمر» کند.
ژوزه پرتغالی هم برای «داربی» مدعی است. او از داربی شهر قاهره می‌آید؛ «الاهلی - الزمالک» که در بین 20 داربی جذاب فوتبال جهان برای خودش جایگاهی همیشگی دارد که جز حساسیت‌های ویژه یک داربی، قربانی و زخمی و تیر و تفنگ هم از ویژگی‌های این داربی شماره یک قاره سیاه است! او از چنین جایی جمعه به ورزشگاه آزادی می‌آید تا جنس ایرانی داربی را با همه وجود لمس کند؛ پله آخر یا قدم اول برای «ژوزه» همین جاست؛ چیزی شبیه به یک بلیط لاتاری که شماره‌اش گارانتی شده! بنابراین «امیر» و «مانوئل» تا آخرین لحظه مسابقه فردا باید بجنگند که در داربی شهر تهران هیچ چیز نهایی نیست حتی زمانی که نهایی به نظر می‌رسد!

پنج‌شنبه 2 شهریور 91
 

رضا


سرت سلامت رضا

رامتین جباری

دوشنبه 23 مرداد 91

لندن 2012


از کرسی‌های بین‌المللی تا مدال المپیک

باد ما را «کجا» خواهد برد!؟

رامتین جباری

«علی مظاهری» را که در راند دوم بازنده کردند، اخمش وقتی که پرچم را پیشاپیش کاروان المپیک ایران می‌کشید معنی پیدا کرد. آن لحظه‌یی که داور در کمتر از یک دقیقه اخطار سوم را هم به بوکسور ایرانی داد، بسیاری از تماشاچی‌های تلویزیونی که خیلی هم از بوکس و قوانینش سر درنمی‌آوردند به سبک فیلم‌های راکی بالبوآ آرزو کردند علی در جواب این ناداوری، داور را با یک هوک سنگین چپ از رینگ بیاندازد بیرون! و تمام.
رینگ المپیک قرن بیست و یکم اما با سکانس‌های پرخاطره سینمای وینتِیج متفاوت است؛ همین که «علی مظاهری» بدون اجازه [نا]داور مسابقه، صحنه را ترک کرد صدای بهرام افشارزاده را درآورده که؛ «اگر مظاهری با داور دست می‌داد امکان اعتراض به تصمیم داور می‌بود!» که حقیقت ندارد. این «اگر» بخش جدایی‌ناپذیر دامنه لغات مدیران ورزشی ایران است. همیشه همه آمال و آرزوهای ما در آوردگاه‌هایی در مقیاس «المپیک» وابسته است به بازه ناتمامی از «اگر»ها که جای افتخار را با سرخوردگی در قلب و روح ورزشکا‌ران و مردم عوض می‌کند. قهرمانان ملی ما در میدانی با اهمیت «المپیک» بدون مربی و سرپرست رها می‌شوند؛ «زهرا دهقان» مثل رابین‌هود جز جسارت شخصی‌اش و تیر و کمانش همراه دیگری ندارد، و باز پای «اگر»ها است که جلو می‌آید!
جمعه گذشته که انتخابات هیات‌رئیسه فیلا (فدراسیون جهانی کشتی) برگزار شد، امیررضا خادم در حالی از راهیابی به جمع شش نفره هیات‌رئیسه بازماند که نماینده قطر، از کشوری که در جهان کشتی صاحب هیچ جایگاهی نیست، یکی از شش صندلی را در کنار آمریکا، صربستان، کره‌جنوبی، روسیه و قزاقستان تصاحب کرد! و این یعنی ما در هیچ یک از بازی‌های قدرت ورزش جهان و حتی آسیا، حضور و وجود نداریم. ایران یکی دو کرسی بین‌المللی را هم که باقی مانده بود به ازای کشمکش‌های داخلی که بین مدیران ورزشی در جریان است از دست داد تا ایمان بیاوریم مدیران ارشد ما همچنان «یک جایگاه بین‌المللی» را، نه «یک قدرت ملی» که به «یک دستاورد شخصی» تعبیر می‌کنند و به همین دلیل آن را تاب نمی‌آورند و چشم دیدنش را ندارند؛ و نتیجه این‌که حق ورزشکار ایرانی زیر نور پروژکتورهای پرقدرت به کشور دسته چندمی کوبا می‌رسد؛ چراکه شاید «دو» برد بوکسورهای ما نباید به «سه» می‌رسید! و ما که کاری از دست‌مان برنیامد.
قزاقستان، کره‌شمالی و کره‌جنوبی در بین ده کشور جدول مدال‌های «لندن 2012» ایستاده‌اند و ایران مثل همیشه‌ی تاریخ منتظر کشتی، وزنه‌برداری و البته تکواندوی این چند دوره اخیر است تا به لطف ژنتیک و استعداد ایرانی سهمی کم‌شمار از مدال‌های بی‌شمار المپیک داشته باشد؛ مایکل فلپس، اعجوبه تاریخ ورزش جهان، یک‌تنه چند برابر همه افتخارات ما در المپیک، مدال دارد و ما همچنان درگیر عزل آن رئیس فدراسیون و نصب یک تازه وارد دیگر و رایزنی برای آرای مجمع آن یکی فدراسیون ورزشی هستیم!
کیانوش رستمی مدال اول را برای ایران 2012 گرفت، امیدهای ما تازه از این برنز دوست‌داشتنی شروع می‌شود و این عشق به مام میهن مثل داروی فراموشی چنان شور و شوقی به ما می‌دهد تا همه سوءمدیریت‌ها را فراموش کنیم؛ «افشارزاده نامه‌ اعتراض‌آمیزی به مسئولان برگزاری مسابقات ارائه کرده اما هیچ فایده‌یی ندارد. قسمت من بود که با اشتباه داور تمام زحماتم بر باد برود.» این‌ها را پرچم‌دار کاروان ایران می‌گوید که زحمت‌هایش بر باد رفت و حالا شاید شخص دیگری پیدا شود و در حمایت از ورزش ایران، نامه‌یی خطاب به باد بنویسد! «هیچ فایده‌یی ندارد.»

یک‌شنبه 15 مرداد 91
 

کوچه مردها


کدام‌یک بی‌معرفت‌ترند؛ امیر یا هواداران استقلال!؟

کوچه مردها

رامتین جباری

روی خط برنامه ورزش و مردم که آمد معلوم شد حرف‌های پس از باختِ به سایپا، حرف دلش نبوده! و اینکه می‌گفت «هواداران آزادند» دوام نیاورد. بهرام شفیع از سفره همیشه باز امیر برای حمید سجادی تعریف می‌کرد که در همین چند روزی که از ماه رمضان گذشته، باعث شده چندین کیلو چاق‌تر شود و امیر از هواداران استقلال گفت که بی‌معرفت شده‌اند. دلیل امیر برای معرفت نداشته‌ی هواداران ، تشویق فرهاد مجیدی است و اینکه آنها زمان را از او می‌گیرند. امیر به عادت همیشگی‌اش از روزهای دسته سومی استقلال گفت و به رتبه‌های نهم و سیزدهم استقلال در گذشته رجوع کرد. از هفده، هجده جامی گفت که آورده، «ممنون‌دار» [از ترکیب‌واژه‌های منحصر به امیر] اعضای تیمش شد که هنوز یک ریال هم دریافتی نداشته‌اند و همه این‌ها را شاهد آورد که ثابت کند هوادارانی که چهارشنبه شب گذشته فرهاد را صدا کردند معرفت ندارند.
به جز آن عده از طرفداران پرسپولیس که اهل کری‌خوانی برای دوستان استقلالی‌شان هستند، شاید امیر تنها کسی است که بی‌بهانه و با بهانه به دسته سوم و رده‌های نهم و سیزدهم استقلال اشاره می‌کند و هرگز توضیح نمی‌دهد که چرا و چه شد که سال 1371، استقلال که تیم پنجم لیگ بود، از دسته اول به دسته سوم فرستاده شد!؟ امیر چه به عنوان بازیکنِ آن سال‌های استقلال، چه به عنوان پیشکسوت این تیم و چه با همین ادعایی که برای تاریخ استقلال دارد، هیچ‌وقت از چرایی آن اتفاق نمی‌گوید و فقط مثل یک طرفدار تیم رقیب، پوسته ظاهری این حادثه تاریخی را به نفع خودش مصادره می‌کند!
امیر وقتی از رتبه نهم یا سیزدهمی استقلال می‌گوید، جوری می‌گوید که انگار از هیچ‌چیز، به جز رده‌بندی جدول، خبر ندارد! او قطعاً فراموش نکرده که با کخ آلمانی چگونه تا کرد و چطور در شرایطی که دستیار او بود، قبل از شروع مسابقات کنار کشید! امیر از اتفاق‌های پشت پرده آن روزها نمی‌گوید؛ از ابراهیم طالبی، از تماس‌های وقت و بی‌وقت با بعضی از بازیکن‌ها، از پروسه ابداع شعار «مربی آلمانی نمی‌خوایم، نمی‌خوایم» و از چگونگی رفتن کخ! امیر حتی از اینکه بعد از کخ، چطور سرمربی فصل بعد این تیم شد هم هیچ‌چیز نمی‌گوید! از اینکه حکم سرمربی به نام پورحیدری بود و امیر و زرینچه دستیارهای اجباری پورحیدری بودند! و اینکه شبانه و چند ساعت مانده به اعلام نام سرمربی تازه، در میان بهت و حیرت پورحیدری و جواد، امیر به عنوان سرمربی استقلال معرفی شد!
گروهی از هواداران استقلال روی صفحه‌شان در وب برای امیر می‌نویسند؛ «بله جناب اردشیر قلعه نویی! ما بی معرفتیم. اگر نبودیم به امثال حجازی، پورحیدری، مرفاوی، مظلومی و دیگرانی که روی سکو لیدر نداشتند، شش ماه و یک سال و دو سال وقت نمی‌دادیم! ولی برای اولین جام شما سه سال وقت بدهیم!» آنها ادامه می‌دهند؛ «اگر بی معرفت نبودیم نمی‌نشستیم تا شما حجازی را به دادگاه بکشانی و ما فقط نظاره کنیم! اگر بی معرفت نبودیم نمی‌ایستادیم تا لیدرها به اسطوره‌های باشگاه توهین کنند، علیه‌شان شعار بدهند و ما خود را به نشنیدن بزنیم. اگر بی معرفت نبودیم به شما اجازه نمی‌دادیم سامره، نوازی، علی‌رضا اکبرپور، منصوریان، مجیدی، بختیاری‌زاده و خیلی از بازیکنان محبوب استقلال را فراری بدهی و ما فقط شاهدِ بی تفاوت باشیم. اگر بی معرفت نبودیم آن روز که داربی را باختیم و گفتی خدا جای حق نشسته! آن روز که بازیکن‌های استقلال را به سپاهان بردی! آن روز...» و در آخر، که می‌گویند؛ «بله ما بی معرفت بودیم، ولی دیگر نمی خواهیم بی معرفت بمانیم.»
حالا امیر و هواداران استقلال بازی را برده‌اند به کوچه مردها؛ معرفت‌ها را محک می‌زنند، و برای همین خاطره‌های مشترک را مرور می‌کنند تا عیار طرف مقابل تعیین شود. کوچه خاکی و دیوار آجر بهمنی و خانه‌های کاه‌گلی، سقاخانه و شمع‌های روشن و دخیل‌های بسته‌شده، صدای غزلی که از دور می‌آید و چراغ‌هایی که سوءسوء می‌کند؛ این‌ها برای ترسیم کوچه‌یی که مردهایش معرفت دارند کافی نیست؛ کوچه مردها، مردهایی با حافظه دقیق تاریخی می‌خواهد، معرفت پیش‌کش.
سه‌شنبه 10 مرداد 91