شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۹۰

پای منطق

 
یک سر دعوا کاشانی است که هیجده ماه است می گوید: «موقتی ام»
اینجا پای منطق لنگ است
رامتین جباری

Match Point
«حبیب کاشانی از توافق با علی کریمی برای پیوستن به پرسپولیس خبر داد.» سایت رسمی باشگاه پرسپولیس، این عنوان را با هوشمندی کامل انتخاب کرده است. این خبر را نه مثلاً آقای رسایی (مدیر اجرایی باشگاه) و یا فرد دیگری، که شخص حاج حبیب کاشانی اعلام می کند. نام «علی کریمی» آنقدر توانایی مانور دارد تا فضای اطراف حاج حبیب را برای هواداران پرسپولیس تلطیف کند!
برای «بودن» یک روز از «علی دایی» خرج می کنیم، یک روز از «علی کریمی».
«من موقتی ام»، یعنی یک روز موقتی ام با این، یک روز موقتی ام با آن، فردا روزی هم با اسم دیگری موقتی ام.
دیگر «بودن» یا «نبودن» مساله نیست.
«بودن» و «بازهم بودن»!... مساله این است!

آخر قصه
طرف دعوا نه حبیب کاشانی است، نه علی دایی. دعوا بهانه است و پرسپولیس، قربانی!
«حاج حبیب کاشانی» وقتی می گوید: «من موقتی ام» راست می گوید. این «موقتی بودن» را راست می گوید!
وقتی از جنس فوتبال نباشی، برای فوتبال «موقتی» هستی، حتی اگر این «موقتی» بودن تا ماهِ هجدهم! هم بیاد، یا یک سالی هم، پیش از این ها، مدیرعامل باشی و برای سال بعد و بعدتر ها هم آرزوها در سرداشته باشی، باز «موقتی».
آخر قصه می روی جایی که «اکبر غمخوار» رفت یا «مقداد نجف نژاد» و البته یک «اسم» که از بزرگی نام پرسپولیس و هوادارانش معروف شده است، و تا همیشه معروف می ماند و این معروفیت بکار می آید.



امتحان نهایی
ما و حاج حبیب کاشانی، شاید درک کاملی از معنای کلمه «موقت» نداریم.
ورژن امروزی قسم های کلامی و دم خروسِ پنهانی! همان زونکن قطوری است که حاجی این روزها همه جا با خود می برد تا شاید این دمِ  نفرینی خروس را بچیند.
حاج حبیب از شغل معلمی اش می گوید و پایان ماموریت در فوتبال! و دلی که برای بازگشت به دنیای «گچ سفید و تخته سیاه» بیتاب است. او فضا را به نحوی ترسیم می کند تا بیننده تصور کند، حبیب کاشانی هیچ اختیاری از خود ندارد و از سر ناچاری و تکلیف! در این دایره بلاتکلیفی گیر افتاده است و از یک سو وزارت آموزش و پرورش، و آن سو سازمان تربیت بدنی و باشگاه پرسپولیس، و کمی آنسوتر شورای شهر، حاج حبیب را به این طرف و آن طرف می کشانند، برای خدمت، خدمت و باز خدمت!
او می گوید این ماموریت هشتم خرداد تمام شده است. و کسی هم نمی داند که خرداد، ماه امتحانات پایان سال است و آغاز تعطیلات تابستانی!
و حاج حبیب در جشن قهرمانی که جایش نیست از «استعفا» می گوید. سپس جامی را که بالای سر برده، زمین می گذارد، و به دیدار رئیس سازمان می رود و آنجا که جایش هست، هیچ از «استعفا» نمی گوید، تا نرفته! به پرسپولیس بازگردد، شاید برای پرکردن اوقات فراغت تابستانی.

ارگان رسمی
حاج حبیب کاشانی، استعفا داده است. اما نه از پرسپولیس. او تنها از عنوان «موقت» استعفا داد تا با پلاک دائمی پشت فرمان پرسپولیس بنشیند. و این یعنی، ماییم که درک کاملی از معنای «استعفا» ندارد.
اگر درک حاج حبیب و ما، از «موقتی بودن» و ایضاً «استعفا» از ابتدای داستان یکی بود، که برای نمونه امتیاز روزنامه ای با نام باشگاه، به نام باشگاه می بود! و نه به نام شخصِ حبیب کاشانی.
و خیلی مثال های دیگر که این همه، یعنی ما حتی درک کاملی از نام «پرسپولیس» هم نداریم.
باز اگر حاجیِ آبی ها، امتیاز روزنامه را به نام خودش زد، یک «جوان» هم به «استقلال» اش افزود. اما حاجی قرمزها، کل یوم {به قول ژنرال} «پرسپولیس» را سند شخصی زد. و این البته محدودیتی است که بهتر بود از سوی هیات نظارت بر مطبوعات اعمال می شد تا روزنامه های منتسب به دو باشگاه استقلال و پرسپولیس، که گاه با عنوان «ارگان رسمی!» هم یاد می شوند، از سرمایه ها و متعلقات قانونی این دو باشگاه باشند، و نه ابزار قدرتی برای تبلیغ و بسط منافع شخصی.

زبان فوتبال
اینور و آنور می گویند، حاج حبیب پرسپولیس را با حمید استیلی دوست دارد. او ولی باید راه های فوتبالی را برای رسیدن به علاقه اش بیاموزد. «فوتبال حرفه ای» می گوید انتخاب سرمربی حق مدیر باشگاه است، اما به راه و رسم اش.
راه رساندن پرسپولیس به استیلی از تخریب «علی دایی» نمی گذرد، با شعارهای فرمایشی راهش نیست، با رسانه ای فرمایشی تر نمی شود، و با پوششی به ظاهر فوتبالی از جنس «برنامه گرفتن از چهار سرمربی برای فصل جدید!» هم اصلاً نمی شود.
راهش زبان فوتبال است. آموختن زبان فوتبال برای کسی که از جنس فوتبال نیست سخت است اما لااقل برای دل هواداران، این سختی را به جان بخرید. هواداری که طرفداری از پرسپولیس برایش «عشق» است، نه «شغل»! و فوتبال را می خواهد و سربلندی پرسپولیس را. هواداری که هیچ بهره ای از این عشق خالصانه ندارد، جز یک دل که با بردی شاد و با باختی می شکند، و البته احساساتی که گاه به بازی گرفته می شود به نفع این مدیر یا آن گروه.

پای منطق
آخر قصه اما، همین هواداران پرسپولیس که حمایت هایشان خالصانه است و نه معجونی از لیدر و بیانیه و دادوقال! در اوج کشمکش ها و دعواهای پنهانی و علنی مدیریت با سرمربی، با حضوری چشمگیر در فینال جام حذفی، انتخاب خود را کردند.
آنها بی هیچ چشمداشتی جز سربلندی «پرسپولیس» خواسته دیگری ندارند و از بین حاج حبیب و علی دایی، فوتبال را ترجیح دادند و پرسپولیس را، و معنی امروز آن یعنی علی دایی. هرچه باشد، دایی به فوتبال و پرسپولیس شبیه تر است تا آن طرف دعوا. آنجا هواداران پرسپولیس درک کاملی از «پرسپولیس» دارند، اینجا اما پای منطق لنگِ لنگ است.



هیچ نظری موجود نیست: