پنجشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۹۰

بازگشت امید به آزادی



تهران ساعت بیست، ورزشگاه یکصدهزار نفری
رامتین جباری

زنگ صدای امید
منصوریان و همکارانش داستان را از آنچه به نظر می آمد، جدی تر گرفته بودند. غلبه بر سوریه در دیداری تدارکاتی اگرچه به چشم نیامد، اما زنگی به صدای منصوریان داد که از رسانه ملی هم گلایه کند و تا آنجا پیشروی کند که... «به تلویزیون احتیاج نداریم.» یک روز پیش از مسابقه با عراق هم خبر رسید، او نفراتی را مخفیانه به کردستان عراق فرستاده بود و خبرهای خوبی از شرایط حریف دارد. او حتی به شیوه جنگ روانی «آلکس فرگوسن» علیه بارسلونا که ادعا می کرد «مورینو خبرهای بارسا را به او میدهد»، اعلام کرد جاسم کرار اطلاعات خوبی از تیم المپیک عراق داده است! و حالا وقتی اتفاقات پیش و پس از بازی با عراق را کنار هم میگذاریم، حکایت از حساب و کتابی دارد که این کادرفنی برای تیم امید داشت.

هم قسم ها
در شهر اربیل عراق، وقتی علیرضا منصوریان در کنفرانس خبری پیش از مسابقه می گفت: «ترس را کنار گذاشتیم و برای رسیدن به المپیک لندن هم قسم شدیم.» کمتر کسی از اهالی فوتبال او را جدی می گرفت. آغاز دیدار با عراق اما حکایت دیگری بود، از همان پنج دقیقه ابتدایی بازی می شد فهمید که این تیم با تیم بازیهای آسیایی گوانگجو فرق دارد. پنج دقیقه و سه موقعیت گل در خانه حریف! و در ادامه شیوه بازی و حرکات ترکیبی تیمی شان، که بدون شتابزدگی، از روی برنامه و قابل قبول بود. و یک گل خوب که محصول توامان کار گروهی و بهره گیری از تکنیک فردی بود. حالا اسم امید انگار، برای این تیم بامعناتر به نظر می آمد.

امید ناامید
پیش از مسابقه، امید چندانی به این تیم امید نبود. تیمی که در کشمکش های فدراسیون فوتبال با کمیته ملی المپیک، بیشترین لطمه را خورده و کمترین حمایت را دیده بود. برخی بر این عقیده بودند که ناامیدی از آینده تیم امید، عامل اصلی سپردن آن به منصوریانی بود که برای حضور در کادر فنی کروش ادعا داشت! و تیم امید چاره ای برای آن و دور کردن او از تیم بزرگسالان بود. از آنطرف بازیکنان امید تا یکی دو روز پیش از عزیمت به عراق، به جای حضور در اردوی آمادگی، درگیر امور اداری و مجوز خروج از کشور بودند و پیش تر از آن، خسته و فوتبالزده! از لیگی فرسایشی. تیمی که تنها بازی تدارکاتی اش پیش از سفر، دیداری بی سر و صدا با سوریه ای بود که حرف چندانی برای گفتن نداشت. و این همه در حالی بود که رسانه ها هم، اعم از مطبوعات ورزشی تا صداوسیما، کمترین توجهی به این تیم نداشتند و حتی برخی شان نمیدانستند بازی رفت تهران است یا اربیل و جالب تر که، بعضی دیگر زمان مسابقه را به اشتباه اطلاع رسانی کرده بودند و آگاهانه یا ناخودآگاه، امید در فضای پیرامون تیم امید کمرنگ و گم می شد.

حسرت طلایی
عمر انتظار برای رسیدن به المپیک، عمری سی و چهار ساله است. سی و چهارسال! و سال هایی که شاهد حضور نسل هایی طلایی برای تیم امید بود که همگی را یکی پس از دیگری تبدیل به یاس کرد. از ایرج سلیمانی تا حسن حبیبی، از ابراهیم قاسمپور تا مهدی مناجاتی، از محمد مایلی کهن تا غلامحسین پیروانی، در کنار گده، کوردس، برانکو، رنه سیموئز، بگوویچ و نناد نیکولیچ، همگی سکاندار این کشتی به گل نشسته ای بودند که بازیکنان بزرگی را در حسرت ابدی رسیدن به ساحل امن بازیهای المپیک گذاشت. برای درک این حسرت ملی فوتبال کافی است لحظه ای تصور کنیم که از بین احمدرضا عابدزاده، مجید نامجومطلق، علی دایی، مهدی پاشازاده، مهدی مهدوی کیا، خداداد عزیزی، علی کریمی، کریم باقری و بسیاری نام های ریز و درشت فوتبال ایران، هیچیک به المپیک نرسیدند و این در حالی بود که در هر دوره از بازیهای مقدماتی المپیک ادعا می شد این طلایی ترین نسل فوتبال ایران است که به تیم امید راه یافته اند!

طعم فوتبال
مرور دیروز تنها برای دلخوشی از یک برد خارج از خانه نیست. حقیقت این است که هنوز برای دل بستن کامل به این تیم امید زود است اما موجی که از بازی با تیم المپیک عراق دریافت شد، جدای این که مثبت بود از جنس دیگری نیز بود! پیش از این و طی سالیان اخیر همیشه احساس می شد، حضور در تیم امید صرفاً یک وظیفه است و کلیه اعضا، اعم از کادر فنی تا بازیکنان، در این تیم هستند که فقط باشند! که البته چرایی خود را دارد. از حضور بازیکنانی که بواسطه حضور در سطح اول فوتبال باشگاهی و گاه تیم ملی بزرگسالان، خود را بالاتر از سایرین می دانند تا بازیکنان گمنام یا کم نامی که اعتماد به نفس لازمه را ندارند و تا کادرفنی که حق خود را جایی بالاتر از هدایت تیم امید می داند! آنچه اما از بازی نخست این «کادرفنی تازه» و بازیکنان امید دیده شد، حکایت دیگری است و این حکایت آنقدر کشش داشت که آرزویی فراموش شده را به قلب ها بازگرداند و آنرا به تپش وادارد. کمتر ورزشکار و هواخواه ورزشی است که از اهمیت بازیهای المپیک بی خبر باشد، اما آنهایی که «المپیک 1974 مونترال» را به یاد دارند، نیک می دانند حضور تیم فوتبال در کاروان المپیک کشور، چه طعم خوبی دارد!

ناپدری ها
تیم امید تا همین یک هفته پیش، به جای یک حامی قوی، دو ناپدری بی توجه داشت، اگرچه امروز، شاید آنها ادعای مادری هم داشته باشند! حالا شاید بهرام افشارزاده که پیش از اینها گفته بود: «همه اختیارات تیم امید را به فدراسیون و کفاشیان سپردم.» کمی مکث کند و برای حضور در جمع سهامداران موفقیت های احتمالی، جلو بیاید. شکی نیست که صعود تیم امید به المپیک 2012، نقش برجسته ای خواهد شد در کارنامه مدیرانی که امضایشان پای این تیم است. اما اگر کسی نخواهد موفقیت های احتمالی این تیم را سند شخصی بزند، مسلماً می شود با حمایت دوسویه فدراسیون فوتبال و کمیته المپیک، تیم امید را امیدوار نگه داشت و امیدوارتر خواهد شد اگر مردم و هواداران فوتبال هم به صف حامیان تیم امید بپیوندند. امروز که امید، بی هیچ حمایت قابل اتکایی، یک قدم جلو آمده، حق است که متولیان ورزش کشور و اهالی فوتبال هم یک گام بلند پیش بیایند و برای قطع این تب کشنده روی درجه 34، دریغ نکنند.

پایان شب سیاه
ساعت بیست امشب، ایران، تهران و یک استادیوم یکصدهزار نفری که چشم انتظار همه کسانی است که داعیه عشق توامان به ایران و فوتبال ملی دارند. انتظار استادیومی مملو از جمعیت شبیه همان آرزوی رسیدن به المپیک است اما حضوری قابل قبول، بی شک تیم امید ایران را دلگرم خواهد کرد. پس از بازی یکشنبه گذشته، سرمربی تیم امید گفت: «هنوز کارمان تمام نشده است» و آغاز این هفت خوان ناتمام از امشب است تا شش مسابقه دیگر که شروعی است برای مرحله مقدماتی کسب سهمیه المپیک و این نکته که باید ملکه ذهن تیم امید و سرمربی جاه طلبش باشد، «از بین چهار تیم مرحله بعد، فقط تیم اول گروه مسافر لندن است» و این یعنی زندگی فقط با «بردن» است که جریان دارد و نه با «نباختن»! حمایت امروز از تیم المپیک ایران، حمایت برای غلبه بر عراق نیست، حمایت از آغاز راهی است که به لندن می رسد. راهی که سخت است و سخت! و هیچ آسان نیست و امشب شاید وقتی باشد برای بازگشت امید به آزادی.

پنج شنبه دوم تیر 90

هیچ نظری موجود نیست: