یکشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۹۰

نفرین نامه

نفرین بر چشم هایی که تا سلول های سرطانی نباشد، تا مرگ نباشد، از جنس صداقت نمی شوند..
نفرین بر آن همه بغض و حسادت، 
و نفرین بر اسطوره اسطوره گفتن های این روزهایتان..
با صدای بلند گریه می کنم..
و باور نمی کنم..
و کسی هم با من دیگر از نبودن «ابرمرد اسطوره ایی»ام نگوید..
دوازده سال ِ پیش او را «ابرمرد اسطوره ایی» نامیدم و یادداشتم سانسور شد..
«ابرمرد» و «اسطوره» حذف شد..
آذرماه هشتاد و هشت و پس از شنیدن خبر بیماری اش.. او را «ابرمرد اسطوره ایی» صدا کردم..
سانسور نشد.. 
بیماری ِ لعنتی کار خودش را کرده بود..




 شنبه 28 آذر 1388/ روزنامه البرزورزشی - چاپ تهران

۱ نظر:

Unknown گفت...

که این پست های غم انگیز مرا به ناله وا داشت