چهارشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۹

«ایران – برزیل»! قلب های ناآرام

«ایران – برزیل»! آنهایی که در سی سال اخیر، دستی در نشریه و روزنامه و روزنامه خوانی دارند، چنین ترکیبی از دو نام «ایران» و «برزیل» را تنها در سری کاریکاتورهای داستانی شوتنامه ی جواد علیزاده بیاد می آورند. جایی که این کاریکاتوریست بزرگ کشورمان، برزیل را با تمام ستارگانش به پیکار با تیم ملی ایران فرستاد و صفحات جذاب، دیدنی و بسیار خواندنی را برای فوتبالی های آنروزها رقم زد. هنوز تصویر دکتر سوکراتس را از آن کاریکتورهای دیدنی، زنده و روشن در ذهن دارم و لمس خیالی شیرین در واقعیت دنیای کاریکاتورها!

«ایران – برزیل»! شاید آرزوی خیلی از فوتبالی های ایران بود، و شاید هنوز حسرت زنده ای باشد! شبی که گروه های جام جهانی 2010 قرعه کشی شد و کره شمالی با برزیل سر از یک گروه درآوردند. آه بلندی که آن شب کشیدیم، که اگر بجای کره به آفریقای جنوبی می رفتیم، «ایران – برزیل»! رنگ واقعیت می گرفت.

امروز اما «ایران – برزیل» یک واقعیت است. پنجشنبه 15 مهر 1389، ابوظبی امارات!



این زمان و مکان می گوید که این دیدار از دنیای خیال بیرون آمده و پا روی زمین فوتبال گذاشته. اما چرا آنطور که باید به وجد نیامدیم؟! حتی فوتبالی هایی هم که تا دیروز برای بازی با تیم های پرآوازه رویابافی می کردند قلبشان به طپش نیفتاد!! و انگار که نه انگار..

بی شک آلوده شدن فوتبال به دنیای ناجوانمردانه ی غیر ورزشی اش بیش از هر چیز دیگری درین دلزدگی نقش داشته، تاجایی که در این میان، دیدار «ایران – برزیل» بیشتر شبیه شده ست به مسابقه ی طناب کشی بین گروه هایی از داخل که همه چیز را از دریچه ی مثبت یا منفی! سفید یا سیاه! چپ یا راست! می بینند و «ایران – برزیل» را نردبانی برای بالارفتن و یا چماقی برای کوبیدن برسر دیگران یافته اند.

حرفی نیست که فوتبال امروز دنیا یعنی سیاست، تجارت و اقتصاد. یعنی آژانس های تبلیغاتی، اسپانسر و قدرت رسانه ای! و این همه یعنی دستانی که در پشت پرده باید هم پیمان شوند برای منافعی که گاه مشترک است و گاه به نظر می آید که مشترک است.



«ایران – برزیل» نیز از این قاعده مستثنی نیست که اگر بود، می شد همان کاریکاتورهای جواد علیزاده!

جای افسوس است که به چشم می بینیم بسیاری ازین مسابقه بهره برداری شخصی، گروهی و سیاسی می کنند و این طمع انحصارطلبی را به همه چیز حتی فوتبال و یک مسابقه ی دوستانه نیز تعمیم می دهند! اما این واقعیت تلخ نباید به آنچه که روح فوتبال است آسیب وارد کند و اگر هستند گروهی، که بی شک هستند، و عاشقانه فوتبال را برای فوتبال می خواهند، بایستی بین آنچه «به اسمِ فوتبال» انجام میشود و «فوتبال» مرزی قائل شوند، روشن و روشن گر!

«ایران – برزیل»! به دل من هم ننشست! من نیز درد چماقی را که از آن ساختند بر سرم حس کردم! طناب منفعت طلبی که به این سو یا آن سو کشیده می شود، به دور پای من هم پیچید! به من هم برخورد که چرا این همه قصه و افسانه برای اش ساخته اند و می سازند!

ولی..

من نود دقیقه ی «ایران – برزیل»ِ فردا 15 مهر را عاشقانه دوست دارم و از قلبم می خواهم که برایش به تپش بیفتد.

هیچ نظری موجود نیست: