این هفت و هشت دوستداشتنی
رامتین جباری
آبان 87، پرسپولیس - برقشیراز؛ آن روزها دایی سرمربی تیمملی بود و برخلاف این روزها محبوب نبود. دایی هنوز به جامجهانی آلمان فکر میکرد و جفایی که به گمانش، از بازیکنان تیمملی تا رسانهها و مردم، به او کرده بودند. کاسه کوزههایی که همگی سر دایی شکست؛ از smsهایی که send to all میشد تا ریشهیابی همه ناکامیها که به او ختم شده بود. دایی وقتی سرمربی تیمملی شد، تقریباً مقابل همه ستارههایی قرارگرفت که با او همبازی بودند، از جمله «علیکریمی». رابطه دایی با کریمی از گذشته خوب نبود، شاید مهمتر از هر دلیل دیگری، این کاراکترهای آنها بود که بهم نمیخورد. سرمربی تیمملی نزدیکیهای دقیقه بیست به استادیوم آزادی آمد. اسکوربورد، کلوزآپ دایی را در جایگاه ویژه نشان داد، هواداران پرسپولیس واکنش نشان دادند؛ آنها به علیدایی شدیداً اعتراض میکردند! بین دو نیمه سناریویی که از قبل نوشته شده بود اجرا شد. دایی برای تنفس به اتاق سردار بابایی رفت و کریمی از رختکن پرسپولیس به امانت گرفته شد تا برای آشتی اجباری به اتاق سردار برده شود. صحنه روبوسی کریمی با دایی «عکس یک» همه روزنامههای ورزشی شد، قصهشان اما به سر نرسید. هشت دوستداشتنی پرسپولیس، پیش از دایی با برانکو هم روزهای خوبی هرگز نداشت. قبل از جامجهانی 2006، کریمی اعتقاد داشت که نباید به تیمملی دعوت میشد. او نزدیک به دو ماه مصدوم بود و در پروازی که تیمملی از آلمان به تهران برمیگشت از برانکویی گفت که برای بازگشت به ایران شهامت نداشت و اگر به کارش معتقد بود امروز برای پاسخگویی به افکارعمومی برمیگشت! هنوز هم شرایطی ایدهال برای حضور تمام عیارش جفت و جور نشده و رویایی که از نمایش او با پیراهن تیمملی در ذهنهاست با کریمی 33ساله، پیر شده است...
«من مىخواهم از ایشان بپرسم که اگر اینطور است که مىگویى، پس چرا امسال 7 دفعه به من زنگ زدى؟ من به فرهاد توصیه مىکنم که حق خود را در زمین فوتبال بگیرد.» قلعهنویی با طعنه به فرهاد توصیه میکند «این گوی و این میدان» وقتی مجیدی اعتقاد داشت، او فوتبالش را نابود کرد! تیمملی و استقلال، جاهایی بود که امیر و فرهاد باهم اصطکاک داشتند. لیگ هفتم وقتی سرانجام، استقلال به امیر رسید فرهاد نیمکتنشین شد. برای لیگ هشتم، قلعهنویی که از محبوبیت فرهاد باخبر بود مستقیماً حرفی نزد، اما اطرافیانش به او رساندند که نماند بهتر است. مجیدی ولی سال 86 که به استقلال برگشت، برای ماندن آمده بود. فرهاد از امیر برای رفتن به دبی مرخصی چند روزه گرفت، قلعهنویی با استقلال به آنتالیا رفت و نزدیکان امیر به فرهاد خبر دادند، شاید همین مرخصی بهانهیی شود تا امیر برای لیگ 88-87 پیراهن آبی را از او بگیرد. مجیدی بهانهیی دست کسی نداد، به تیم ملحق شد و بیصدا روی نیمکت نشست. گاهی حتی دقیقههای پایانی بدون هیچ دلخوری ظاهری به میدان میآمد و آنقدر به الفبای حرفهای متعهد بود که تا پایان فصل هشتم بیجنجال با امیر ماند. باور عمومی، باور میکرد که حق با امیر است و هفت دوستداشتنی استقلال به خط پایان رسیده! باوری که ناصر حجازی منکرش بود و در جمع دوستانش و مصاحبهها همیشه میگفت: «استعدادهای فرهاد هنوز هم شکوفا نشده» خیلیها این نظر را به حساب رابطه نامساعدش با امیر میگذاشتند تا واقعیتی که باید پذیرفته میشد. 5شهریور سال گذشته، استقلال «سپاهان ژنرال» را چهار بر سه برد و دقیقه23 وقتی فرهاد به تنهایی خط دفاعی ملیپوش سپاهان را بهم ریخت و دروازهبان تیمملی را مغلوب کرد، با مشتهای گره کرده به چشمهای امیر خیره شد...
«من مىخواهم از ایشان بپرسم که اگر اینطور است که مىگویى، پس چرا امسال 7 دفعه به من زنگ زدى؟ من به فرهاد توصیه مىکنم که حق خود را در زمین فوتبال بگیرد.» قلعهنویی با طعنه به فرهاد توصیه میکند «این گوی و این میدان» وقتی مجیدی اعتقاد داشت، او فوتبالش را نابود کرد! تیمملی و استقلال، جاهایی بود که امیر و فرهاد باهم اصطکاک داشتند. لیگ هفتم وقتی سرانجام، استقلال به امیر رسید فرهاد نیمکتنشین شد. برای لیگ هشتم، قلعهنویی که از محبوبیت فرهاد باخبر بود مستقیماً حرفی نزد، اما اطرافیانش به او رساندند که نماند بهتر است. مجیدی ولی سال 86 که به استقلال برگشت، برای ماندن آمده بود. فرهاد از امیر برای رفتن به دبی مرخصی چند روزه گرفت، قلعهنویی با استقلال به آنتالیا رفت و نزدیکان امیر به فرهاد خبر دادند، شاید همین مرخصی بهانهیی شود تا امیر برای لیگ 88-87 پیراهن آبی را از او بگیرد. مجیدی بهانهیی دست کسی نداد، به تیم ملحق شد و بیصدا روی نیمکت نشست. گاهی حتی دقیقههای پایانی بدون هیچ دلخوری ظاهری به میدان میآمد و آنقدر به الفبای حرفهای متعهد بود که تا پایان فصل هشتم بیجنجال با امیر ماند. باور عمومی، باور میکرد که حق با امیر است و هفت دوستداشتنی استقلال به خط پایان رسیده! باوری که ناصر حجازی منکرش بود و در جمع دوستانش و مصاحبهها همیشه میگفت: «استعدادهای فرهاد هنوز هم شکوفا نشده» خیلیها این نظر را به حساب رابطه نامساعدش با امیر میگذاشتند تا واقعیتی که باید پذیرفته میشد. 5شهریور سال گذشته، استقلال «سپاهان ژنرال» را چهار بر سه برد و دقیقه23 وقتی فرهاد به تنهایی خط دفاعی ملیپوش سپاهان را بهم ریخت و دروازهبان تیمملی را مغلوب کرد، با مشتهای گره کرده به چشمهای امیر خیره شد...
«برای تیم من او یک قهرمان، یک ابرستاره است. او یک ذهن برنده دارد و همیشه قادر است بالاتر از آنچه باشد که انتظار میرود. این فوقالعاده است که من یک ستاره حقیقی در تیمم دارم، کسی که به دنیا نشان داده یک برنده است.» وقتی از «کیروش» درباره «کریس رونالدو» پرسیدند، او با چنین عباراتی ستاره تیمش را ستایش کرد. دایی، امیر و دیگران تقصیری نداشتند؛ «علم نجوم» تفاوتی است که ظرفیت یک تفکر حرفهای با ظرفهای محدود دارد. کیروش میداند لذت فوتبال با حضور ستارهها بیشتر است و به فلسفه فوتبال احترام میگذارد. او مسوولیتی را که به عهده یک سرمربی حرفهای است با وزن محبوبیت ستارههایش، روی دو کفه یک ترازو قرار نمیدهد؛ «با مجیدی و کریمی به ورزشگاه صدهزار نفری فکر میکنم.» و اینکه مردم ستارهها را بیشتر از کیروش دوست دارند روی سینهاش سنگینی نمیکند، او بازی با ستارهها را دوست دارد. جمعه پیش رو «ایران – اندونزی» آغاز پروسه آشتی مردم با تیمملی است، تیمی که زندگی را با ستارههای دوستداشتنی تمرین میکند و دیگر از «حرفهای بودن» تعبیر نمیکند به «پازل تاکتیکی»، «سلیقه سرمربی»، مکتب«امه ژاکه» و خط کشیدن روی «کانتونا و دیوید ژینولا»ها و ذهنی که از محبوبیت ستارهها میترسد. این هفت و هشت دوستداشتنی، با دل قرص، دیر به پیراهن مطمئنی از تیمملی رسیدند «ولی واقعیت این است که ادامهدادن به معنای همیشه آغاز کردن است. (آندرهکنت اسپونویل؛ استادفلسفه دانشگاه سوربن فرانسه)» ما با کیروش از نو ادامه میدهیم. قدمی کوچک در باب فضیلتهای بزرگ...
سهشنبه 8 شهریور 90